علی رسولان

  • ۰۰/۰۶/۲۰
    مه
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

غیرقابل انتشار

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۲ ب.ظ

له له زنان بی آنکه به پشت سرم نگاه کنم می دوم چونان سگی که دزدی را دنبال می کند! فضای این دنبال شوندگی غروبی است که میان چمن زاری سرخ سینه به سینه ی رودی شراب مسلک در حال خندیدن است! و تو چه می فهمی غروبی که می خندند یعنی چه ؟

حمل این وهم بهت انگیز سخت تر از حمل کوهی است که مانع پیوست من و اوی آبی شده است، چقدر زشت است این یادآوری. نه آبی نه خاکی...

چهار سال نوشتن اشک می شود، شدیدتر از هر آنچه فکرش را کنی و تو چه می فهمی اشکِ رسولان چیست؟ حالا نه اشتیاقی دارم به آمدن و نه اشتیاقی برای شدن، آنچه مانده یک جوی لجن شده است که نه می فهمد شهرداری چیست و نه شهردار را می شناسد! یک جوی، به سبک جوی های سلف! یک جوی که ادبیات محلی مان تهران جوب می خوانَدَش! جوبی که محل ورود فاضلاب هایی از سُنوخ مختلف شده است، از کف و آب دوشِ نجس شده بگیر تا کف و آب سینک! تا مستراحُ...، و من جوبی چنینم آرزوست که حس سخیفم را تعمید دهم در آن!

و من آرام شدم بی آنکه بفهمم چ نوشتم، بی آنکه فکری و طرحی برای نوشتن یا آینده داشته باشم! فقط این را می دانم، کاش می مردم آن وقت دل سپردن ها بیشتر از آنچه اکنون بود بود!

دلم برای حلال هایم تنگ شده است، دلم خسته تر از آن است که بنویسد، شاید نیاز دارد سرش را به دیوار بکوبد! می روم برای کوبیدن ...

.

.

.

...

.

.

+به سبک عمه ریکن

  • علی رسولان

علی رسولان

غیرقابل انتشار

نظرات (۳۰)

خدا خیرتون بده...

کامنتتونو که خواستم تایید کنم فکر کردم اشتباه نوشتین که از کلمه "نشر" استفاده کردین..

بعد برای پست بالایی اومدم، تصادفی این لینک اضافه شده رو دیدم که حس کردم قبلا نبودش..
چهارساعتم فکر کردم عمه ریکن کیه؟عمه تون چرا اسمش اینطوریه؟یا ریکن عمه کی میتونه باشه...بازش کردم بلکه قصه یه عمه پیر و غرغرو و ایناروبخونم...یهو دیدم عه..عمه ریکن بوده!

حالا بنده ممنونم بابت نشر این مطلب...
پاسخ:
نشر ناظر به اون نشر بود و نه ناظر به این نشر
به هر حال اینُم نشر رِفته!
عمه ریکن هم جالب بود یوهویی به ذهنم اومدن البته از عمریکن شما بود الهامش
چ الهام تو عمه ای شده
عمه الهام هم اصن اضافه ی جالبی نیست
خواهش
یه بنده خدایی بود که همیشه میومد این جا کلی گیر میداد که پست نمی ذارید ،
اون نیست و شما هم که دیگه بد عادت شدین!!!
توجه نموییدین!؟


عمه ریکن O o
پاسخ:
بله همین طور که پرواز در حال نوشتن این کامنت بود منم اونور مشغول بودم در ارسال مطلب جدید
من خودم بیشتر از هر جایی اینجا رو دوس دارم و هر وقتی ایده ای باشه می نویسم
  • گــــــــــــــــم گشته
  • رمان نه آبی نه خاکی رو خوندید؟؟
    اگه نخوندین حتما بخونید.از علی موذنی
    پاسخ:
    اون موقع که شما نبودین تو سفر مشهد خوندم!
    خیلی هم خاطره شد

    با این که متن خیلی غمناکی بود اما بهش رای دادم به خاطر این جمله غروبی که میخندد

    نام پست هم جالبه


    در کل پست ِ خیلی تلخی بود

    پاسخ:
    تلخی عرضی لازم بعضی از متن هاست
    خودم هم تصویر غروبی که می خندد رو دوس !

    سلام
    نمی دونم چرا ولی از خیلیا شنیدم که حالشون خوب نیست حال من هم
    اما مطمئنا دلایلش متفاوته
    ان شالله حالتون خوب و دلتون خش باشه

    یاعلی
    پاسخ:
    سلام
    خوبِ که این یجوریات ما حال هستش و مقام نیست!
    خوب که حال خوب  حالِ
    و حال بد هم حالِ
    میادُ میره
    در این مسیر کثرت خیز
  • چهل و چهار
  • سلام
    حالتون خوب میشه ان شاءالله
    :)
    پاسخ:
    سلام
    ریحان 1400
    میگما گفتم شاید رفتین 1500 بیاین :)
    دعا کنین دیگه
    الان بهترم
  • زاویـــه/مــ.مشرقی
  • سلامت باشیــــــــــد.
    پاسخ:
    بیشترکم
    اشتباه زدم کد امنیتی رو ولی چرا دو بار نظرم اومد!!!
    فکر کنم محتواش توی یه نظر جا نمیشد از اونجایی که بیان فرهیختس و خودش میفهمه دو بار فرستادش!
    در هر حال مختارید به حذف هر دو تا نظر بنده!!!
    .
    گاهی شاید همین بی محتوایی هم محتوایی باشد برای خودش!


    پاسخ:
    بی فرهنگی خودش فرهنگ :)
    بیشتر احساس می کنم دلتون سنگین بود که دوتایی اومد
    اتفاقن الان که ساعت 1:57 دقیقه نصفه شبه پی ِ دیواری بودم برای کوبیدن سرم بهش !
    ولی گفتم قبلش بیام یه سری پستا رو بخونم. از جمله همین پست! که از وقتی گذاشته شده چند بار اومدم و فقط چند سطر اول رو خوندم و رفتم!
    اما حالا که تا ته تهش خوندم فهمیدم که این پست رو فهمیدم وگرنه عمرن از اون چند سطر اول پایین تر می اومدم.
    هوم! چقدر بد دارم مینویسم!
    چه بی سر و ته و بی محتوا....

    مهم نیست--
    شکلات دوست داشتنی تر از بستنیه.



    پاسخ:
    چ حال مشترکی
    امیدوارم دلیلش مشترک نباشه!

    شکلات زیاد دوس ندارم ، بستنی بهتره ، آخه شکلات که آدم داغ می کنه
    راسی دیوار پیدا کردین، نکردین من ی خوبش رو سراغ دارما!
    و نتیجه کنکور چی شد ؟
  • ﺳﺎﺋﻞ ....
  • نه نمیتونی کاری بکنی
    گاهی هم میتونی ولی نمیخوای کاری بکنی
    پاسخ:
    الان جز اون گاهی های نمی تونی هستش
    مطمئن باشید البته اگه من رو شناخته باشید حتی درصد 20%
  • ریحـ ـ ـ ـانـ ـ ـ ـه عشـ ـ ـقـ ـ ـ م
  • منظورم عادرس وب فعلیمه:| شما فعلیو فراموش نکن قبلی پیش کش:|
    پاسخ:
    الهی
    باور کنید منِ جدیدن خیلی بی حوصله شدم و تقریبن کمتر سر زدم به کسی
    حالا این سیستم دنبال کنندگان رو راه انداختم مطلب جدید بذارین متوجه میشم میام سر میزنم حتمن
    گردن من از مو باریک تر عذرتقصیر
  • ﺳﺎﺋﻞ ....
  • و البته قابل ذکره که هرکس شرایط خودشو داره
    پس به قول شما شاید متوجه نمیشم واقعا

    ان شاالله همه خوب باشه
    حال دلشون
    پاسخ:
    همین طورِ
    ان شا الله
  • ﺳﺎﺋﻞ ....
  • الان که شدید کم آوردین
    زندگی تون چقدر فلج شده؟!
    چقدر نا امید شدین یا آرزوی مرگ کردین؟
    صبح تا شب نشستین تو خونه و کاری نمیکنید؟
    همینکه دلخوشی برا خودتون جور میکنید هرچند کوچیک مثل بستنی خوردن
    همین که با نوشتن این چند خط آروم شدین
    یعنی هنوز امیدهست

    کم آوردن های مقطعی ، زودگذره
    :|


    حالا گذشته از اینا
    اگه واقعا کم آوردین چرا هیچ کاری نمی کنید؟
    پاسخ:
    50 شایدم 70% شایدم بیشتر
    کلن ی جور دیگه ای شدم
    اونقدی که نگاهم به اطرافم تغییر کرده
    شده ی جوری بشین که حاضر باشین هر کاری بکنین من االان اینطوری ام
    اینا که بازیِ
    وقتی کم میاری مگه می تونی کاری هم بکنی ؟
  • زاویـــه/مــ.مشرقی
  • از خدا میخوام این شکلی :( نباشید شما!
    پاسخ:
    از خدا می خوام
    شما هم هیچ وقت مبتلا به همچین حالی نشین
    اصن هیچ وقت
    آمیــــــــــــــــــــــــــــــــن
  • پلک شیشه ای
  • ی جایی خوندن یا شایدم شنیدم که کسی می گفت ی دوستی داشتم فیریزر یخچالش به جای گوشت و مرغ همیشه پر بستنی بود. حالا نه که اونا رو نخوره ها. طرف عشق بستنی بوده خلاصه. دوستش می گفت همیشه آدم خون سردی بود. عه الان یادم افتاد کجا خوندم. ناظر به کامنت تون یاد این افتادم. حالا آدرس مطلب و نمیذارم
    پاسخ:
    عشق بستنی بودن خوبِ
    آدم رو خنک می کنه!
    حالا آدرس و مطلب رو خصوصی بذارین برم بخونم!
    چرا آدم رو اذیت می کنید هان
  • ﺳﺎﺋﻞ ....
  • کم آوردن هم درجه داره ...
    پاسخ:
    من شدید کم آوردم می فهمید
  • ﺳﺎﺋﻞ ....
  • واکنش آدما به مسایل مختلفه
    یکی محکم و مقاومه و سعی در حل مساله میکنه
    یکی مانع رو دور میزنه
    یکی از روش رد میشه
    یکی سعی میکنه مانع رو بشکنه
    یکی هم تسلیم میشه
    یکی هم کم میاره و...
    پاسخ:
    من کم آوردم
    هنوز هم تو همین حال کم آوردن هستم!
  • علی رسولان
  • خیلی الکیُ بی خود عاشق بستنی شکلاتی شدم
    به نظرم آدم می تونه عاشق هر چیزی بشه که خلوتش رو پر کنه و بهش آرامش بده
    عشق است بستنی شکلاتی
    اینجوری نگام نکنین ، نمازم رو خوندم حالمم خوبِ
    پاسخ:
    یادم رفت بگم دیونه هم خودتی
  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • اصن همه اش بکنار ،حلال ها ...
    بالاخره به درد ما دچار شدید ولی
    ما که یه یادگاری ازش دارم فعلن سرمیکنیم!
    پاسخ:
    یه جوری می نویسین که رو سر آدم کلی گردالی سوال دار اینجا میشه
    آهان
    الان یادم اومد
    آره چ خوب یادگاری ای هم هست :)
    خیلی فک کردم ها به سرعت این نوشتن یادم نبود
  • شیخ صاعد بالازاده
  • سلام، میگذریم . . .
    عیدت مبارک
    پاسخ:
    سلام
    از چی شیخ بزرگورا ؟
    عیدکم عیدنا
    منم نفهمیدم چه نوشتید
    پاسخ:
    خوندید یا فقط خوندید؟
  • بُتِ بزرگ
  • در زندگی همه انسان ها،
    روز هایی هستند که
    زود می گذرند و
    بازگشتشان
    آرزو می شود و دلتنگی بی ثمر...
    پاسخ:
    هنوز نشدی
    مث اینجوری شدن من
    اینجور شدنت
    اون روز دیدن داره!
    *سختی هایش
    پاسخ:
    چ کلمه ای رو هم اشتباه نوشته بودین
    این نیز بگدرد
    با همه ی سخنی هایش
    و چون سخت میگذرد،
    میگذرد!!!
    پاسخ:
    چون می گذرد شما بلاگتون رو بستین آیا ؟
    قبول کنین بعضی ها لحظه ها نمی گذره هر چند معتقد باشی بشه!
  • ریحـ ـ ـ ـانـ ـ ـ ـه عشـ ـ ـقـ ـ ـ م
  • عهههههههه حلال هاااااااااااا یادش بخیر :)
    هرچند فک کنم دیگه ادرس وبمو فراموش کرده باشین...ولی خب باز اومدم و باز کامنت و :|
    قشنگ بود افرین :)
    پاسخ:
    نه یادمه
    eeman5.blogfa.com
    تقلب نکردم ها!
    از حفظی نوشتم
    نمی دونم چقد درسته
  • زاویـــه/مــ.مشرقی
  • :(
    پاسخ:
    من بیشتر!
  • منورالفکر
  • دلم برای حلال هایم تنگ شده است،
    دلم خسته تر از آن است که بنویسد،
    شاید نیاز دارد سرش را به دیوار بکوبد!
    می روم برای کوبیدن ...
    --
    تاکی قراره نباشین؟

    پاسخ:
    ی کوبیدن ساده که دیگه این حرفا رو نداره داره؟
  • پلک شیشه ای
  • آدم هول برش میداره ...
    پاسخ:
    هول ورش میداره کجا میذاره اونوفت ؟
    :/
    پاسخ:
    /:
  • صحبت جانانه
  • آخی
    چه جالب...

    بعضی وقت ها آدم نمی دونه به کدوم دیوار سرش رو باید بکوبه!
    به دیوار قصر بادی بکوبه که پل های پشت سرش خراب نشه!
    یا به دیوارِ چین!

    پاسخ:
    هیچ کدوم
    همون اولین دیوار نزدیک کفایت می کنه
    قدرت کوبیدنِ خیلی مهم ترِ
    که بعضی اوقاتش دست خود آدم نیست
    شما از این کارا نکنین ها
    من نیمچه ورزشکار هستم سرم نسبتن محکمِ

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی