علی رسولان

  • ۰۰/۰۶/۲۰
    مه
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی رسولان» ثبت شده است

کتاب شعر گره

جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۰۲ ق.ظ


اسم اولین کتاب شعرم شد " گره " امیدوارم بخونین و خوشتون بیاد و حس ریختن پول توو جوب بهتون دست نده بعد از خوندنش! 

بهترین ها نصیبتون

البته جا داشت اول اینجا اطلاع بدم ولی قبلش تو اینستاگرام نوشته بودم. با یه متن مفصل :) اینجا صمیمیتش خوبه دیگه والا! 

  • علی رسولان

سیب کال

شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۱۵ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

انتظار

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۰۶ ب.ظ

حالا مثل گذشته ها نیست که روی پله زیر سایه ی درخت های سرسبز و تنومند حیاط بنشینی و در انتظار رسیدن اویِ محبوبت چشمت به در خشک شود

این روزها صفحه ی گوشی که ساعت ها برای رسیدن یک پیام به آن زل زده ای اگر کورت نکند حتما زمینه ی عینکی شدنت را فراهم می‌کند

قبلاها در همان حیاط مذکور اگر خسته می شدی از این انتظار شکننده پا می شدی دستت را می کشیدی بین آجرهای دیوار و دور تا دور حیاط می چرخیدی و در ذهنت خاطره هایی را مرور می کردی که دلت را اینچنین به آشوب کشانده است سر آخر هم خستگی ات را با قرار دادن پاهایت در حوض از جان به در می بردی، آخ که چقدر خنکای این آب دلت را خنک می کرد و خواب شب را آرام.

اما نسخه ی به روز شده ی این انتظار تنت را به یک لشیدگی مزمن روی تخت سوق می دهد که در نهایت منجر می شود به کمردردی حاد!

البته انتظار در بهترین شرایط و بدترین شرایط باز هم انتظار است، شکننده و کلافه کننده، زمان و زمانه هم تاثیری در کم و کیفش ندارد

مثلاً

بعضی روزها اصلا نمی دانی منتظر چه چیزی هستی، رسیدن یک بسته ی پستی، اکسپت شدن یک ریکوئست، سین شدن یک پیام، شنیدن یک خبر، آمدن اویِ محبوبت به طرز معجزه آسا!، تماس گرفتن هم کلاسی یا هم دانشگاهی قدیمی ات، درخواست دوست جدیدت برای بیرون رفتن، اصلا  و اصلا نمی دانی منتظر چه چیزی هستی فقط می دانی منتظری، منتظری تا حال بدت خوب شود با یک اتفاق جدید، اتفاقی که باعث شود از این صبح تا شب انتظار کشیدن ها رهایی پیدا کنی، از این کلافگی انتظار کشیدن!

راستی قبلاها نهایت مزاحمت آدمی وسط انتظار کشیدن قارقار کلاغ ها بود اما این روزها از در و دیوار مزاحمت می ریزد، شاید ما لیاقت یک انتظار کشیدن اسفناک را هم نداریم.

  • علی رسولان

رضا شاهوردی

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۶:۳۹ ق.ظ

اولین بار صداشو از بلندگوهای مسجد شنیدم یه شب محرمی بود که با اون صفای ساده ی خودش داشت می خوند: زینب مضطرم الوداع الوداع 

از اون شب زیاد نگذشت که مثل برادر شدیم با هم، ای روزگار اون موقع ها حاج آقای قربانی نماز مغرب و عشای مسجد رو می خوند و هر روز بعد از نماز یه صفحه قرآن می خوند و یه نکته ی تفسیری می گفت، من و محمد یوسفی خیلی خوشمون می یومد انصافا هم بیان شیرین و جذابی داشت ، البته یه بخشی از سال که اذان ظهر با زنگ تموم شدن مدرسه همزمان می شد من گوله خودمو می رسوندم مسجد واسه نماز ظهر، حاج آقا اکبری شاهده  که حتی خیلی از نماز صبح ها پای ثابت بودیم غیر از ماه رمضون که هر صبح می رفتیم مسجد 

چقدر روزهای خوبی بود، کسی باورش نمیشه که بعضی روزها من و محمد یوسفی و رضا شاهوردی و حاج حسن آقای صالحی خمینی  ساعت ها دم ورودی مسجد وایمیسادیمو درباره ی مسائل مختلف البته بیشتر معارفی، شعر یا خونندگی گپ می‌زدیم 


شما نمی دونین این آقای رضای شاهوردی بی معرفت که الان ما رو تنها گذاشته و رفته برای خودش و داغ به دلمون گذاشته چقدر باحال بود اون موقع ها که صحن اصلی مسجد قاسم بن الحسن درست نشده بود دقیقا زیر گنبد رو میگم می رفتیم اونجا و با یه حرارت و آب و تاب خاصی شروع می کرد  از خصوصیات ویژه اش گفتن که حاج حسین آقای شمسایی رفته کلی مساجد دنیا رو دیده و اینجا اینجور و ساخته و اونجور 

بعدشم خیلی معماگونه می‌گفت خوب نگاه کنین ببینین بارزترین خصیصه ی اینجا چیه؟ 

یعنی هر چی نگاه کنی هم متوجه نمیشی تا اینکه خودش می گفت این صحن به این بزرگی ستون وسطش نیست، ستون نیست که جلوی دید مستمع رو به سمت منبر بگیره، 

ای آقا رضای شاهوردی تو می دونی ما خاک و گچ مسجد خوردیم، نه اینکه ما بیل و کلنگ دست بگیریما، صحبت فقط سر زمانه

صحبت سر عمره، کودکی و نوجوانی و جوانی که گذشت

صحبت سر اینه که آقا رضا ما حساب کرده بودیم پیرغلام بشی و اخمو بشی و همه با هم پیر و خرفت شیم تو اون سن و سال بعد نماز بشینیم از این سال ها و خاطره هاش بگیم و بخندیم و شایدم اشک بریزیم 

چقدر بغض داره این نوشتن، چقدر درد داره اینجوری نوشتن

پسر تعزیه خون و خوش صدا

تنظیم کننده ی صوت مسجد

خادم قدیمی 

الان تو این وضعیت چه موقع رفتن بود، تو این دوره ی کرونای لعنتی، البته می دونم چند سالی هست که به خاطر گرفتاری زندگی و کلی مساله ی دیگه مث سابق نه تو مسجد بودم و نه می دیدمت این کرونا هم که شد گرفتاری و بهانه ی مضاعف 

اگه همین چند ماه پیش تو درمانگاه مسجد ندیده بودمت شاید الان خیلی خیلی حس بدتری داشتم خدا رو شکر که اون روز دیدمت و یه کم با هم گپ زدیم 

خداحافظ رفیق 

خداحافظ خاطره های قشنگ قدیم 

حضرت زینب دستگیرت باشه 

پ.ن
رضا شاهوردی مسئول صوت و تصویر مسجد قاسم بن الحسن علیهما السلام بود که بر اثر سانحه ی تصادف دیروز از دنیا رفت
پ.ن۲
نمی دونم چرا اینو نوشتم،  و چرا گذاشتمش اینجا ولی حس کردم اینجوری خیلی آرومتر شدم
پ.ن۳
دنیا هر روز زشت تر و زشت تر میشه برام 
پ.ن۴
حال الانم با حال اون سال ها خیلی متفاوته
  • علی رسولان

جنگ و صلح

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۱:۵۶ ق.ظ

دائم به جنگ زندگی رفتن شرف دارد 

نسبت به صلحی که امیدی به بقایش نیست

#علی_رسولان 


داریم با روحانی به ۱۴۰۰ می رسیم! و با خیلی چیزای دیگه دلار ۲۵ هزارتومنی، مرغ و تخم مرغ با قیمت نجومی، بنزین ۳ هزار تومنی، موز ۴۰ تومنی و کلی اجناس و اقلام دیگه که بعد از شنیدن قیمتاشون بلند میگیم علی برکت الله


داریم میریم تو قرن بعدی، چه باور کنیم و چه باور نکنیم. ۱۴۰۰ برام یه جورایی مث رفتن از ۱۹ سالگی به ۲۰ سالگی و از ۲۹ سالگی به ۳۰ سالگیه، همین قدر جذاب و همون قدر هم وحشتناک 


البته برای ما که یه زمانی ورود به 2000 رو تجربه کردیم، انتظارمون برای ورود به ۱۴۰۰ خیلی بیشتر از این حرفایی بود که الان توش قرار داریم هم سن و سالای من یادشونه که کشورهایی که تقویمشون میلادی هستش چه کولی بازی هایی که در نیاورن و چه جوی که راه ننداختن برای ورود به 2000 اما الان چی برای ۱۴۰۰

نه شوری، نه شوقی، نه رفتی، نه آمدی، انگار نه انگار

بدجوری رکود رخنه کرده تو وجودمون، کاری به رکود تورمی تو بحث اقتصادی ندارما، منظورم رکود فرهنگیه، اینکه هیچ کار جدیدی یا خارق العاده ای برای این ورود به ۱۴۰۰ ساخته نشده، 

البته هنرمندا حق هم دارن، وقتی سیاستمدارا یه عنوان رو با گندکاریاشون به لجن می کشن دیگه حال و حوصله ای هم برای نماد سازی و ارج دادن به این قشنگی ها و اتفاقات تاریخی باقی نمی مونه 

این کاراشون دقیقا مثل بلایی که سر رنگ ها میارن، رنگ سبز، رنگ بنفش، رنگ آبی، رنگ قرمز و....


پ.ن

قدیما چهارتا تیر ترقه در می‌کردن آدم حال می کرد چقد نق میزدیم به جونشون فک کنم بمب و اینا هم گرون شده

پ.ن۲

کسی برای ما کاری نمی‌کنه جز خودمون

پ.ن۳

مسئولین غیرمحترم!!! به جای دل بستن به جو بایدن یه جو همت به خرج بدین 

پ.ن۴

عکسای پیج قبلیم تکمیل شد بعد از دقیقا یک سال، به دردسرای ۱۴۰۰ گرفتن عکس جدید هم اضافه شد " مثلا من از عکس جدید گرفتن بدم میاد "

پ.ن۵

نوشته شده در ۲۱ اسفند ۱۳۹۹ 

پ.ن۶

#هشتگ  #شعر #نویسنده #عید #نوروز #نوروز۱۴۰۰ #ماهی #چهارشنبه_سوری #عمونوروز #حاجی_فیروز #ایران #تمدن_باستان #سیاست #فرهنگ #اقتصاد #کتاب #گلستان #بوستان #سعدی #شمس_تبریزی #روزنوشت #خبری_نیست #ادبیات

#دختر #پسر #سال_نو

  • علی رسولان

ایده آل

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۲۵ ق.ظ

به فال وصل بگشودم نقاب از مصحف رویت

ز بسم الله ابرویت درآمد اول آیه

#صامت 


پ.ن

گوش های پر شده از اراجیف، قدرت فهم و شنیدن تو را ندارد، حالا برای این جماعت بگو، کاغذ هم درد می کشد مچاله اش نکن، یا سر خودکارت را نجو نفسش می گیرد! 

یا با کفش هایت در یک روز پر کار حرف بزن که هوای پاهایت را داشته باشد، مدیریت بهره وری بالذاتش را به کار ببندد و خستگی را کمتر در جانت بنشاند.

قصد توهین ندارم، به کسی برنخورد، اما حس اینکه صرفا گله وار در حال نفس کشیدنیم اذیتم می‌کند.


پ.ن۲

بهشت آنجاست که مردمش می دانند جمادات قدرت تحلیل و تکلم دارند، نباتات کاملا هوشیارند و حیوانات ارتباطات خانوادگی دارند و شب های عید به دیده بوسی یکدیگر می روند و انسان هم بخشی از این زمین است نه حاکم آن.


پ.ن۳

اگه گوشت نفهمه با من بحث نکن، بخونو رد شو، ممنون 🍃☀️


پ.ن۴

شاد زی با سیاه چشمان، شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

#رودکی


  • علی رسولان

به گل نشسته

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۵ ب.ظ

در اندیشه هایم قدم می زنم، زمین را در آغوش می‌کشم و به ماه می خندم، آسمان سر ذوق می آید و اشکش سرازیر می شود.

ستاره ها دست هایشان را در دست هم حلقه می کنند و خورشید را می اندازند وسط معرکه و پایکوبان دورش آیاتی چند از حمد را با صدای دلنشین و رنگین کمانی حضرت زحل تلاوت می کنند.

به خودم که می آیم می بینم پاهایم به گل نشسته اند و زمین را آب برده است و من را خواب.

من بدون آنکه بتوانم قدم از قدم بردارم به سرخوشی ها و دلخوری های زودگذری فکر می کنم که اندیشه هایم در آن فرو رفته است. 

  • علی رسولان