علی رسولان

  • ۰۰/۰۶/۲۰
    مه
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قلعه حیوانات» ثبت شده است

قلعه حیوانات

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۵۰ ق.ظ

نقد سازنده! 

همیشه به این فکر می کردم ، مگه نقد هم می تونه سازنده باشه؟ اصن نقد کردن آدم رو می رنجونه ، البته نقد هستی بخش هستش از طرفی هر کی که باشه! چون بدی ت رو به روت میاره و تو اگه دنبال پیشرفت و به سازی باشی ، حتمن سعی می کنی اون بدی رو از خودت دور کنی!  " بگذریم که ممکنه در طول روز هزار جور نقد مستقیم و غیرمستقیم بهمون بشه ولی ما اصن برامون اهمیتی نداشته باشه ، چون اون موضوعی که بهمون درباره اش نقد شده اصن اهمیتی نمیدیم! " 

 

به نظر من قلعه ی حیوانات مصداق بارز نقد سازنده است " شاید سواد یا آگاهی من در این زمینه کم باشه ولی امروز و الان این بردلشت من هستش " هم سازنده است ، هم آگاهی بخش! یه جورایی هم نقد هم راهکار! البته به طور مستقیم راهکار نمیده خیلی غیرمستقیم به خواننده این رو القا می کنه که بی سواد بودن تو ، تلاش نکردنت برای دستیابی به آگاهی و علم تو رو نابود می کنه! حتا اگه صبح تا شب مث اسب کار کنی! نمونه ی بارزش تو این کتاب باکسر دوست داشتنی هستش! " واقعن شخصیت تو دل برو و حرص درآری داشت ، نمونه ی بارز یه ایثارگر بی سواد " 

دو نکته ی بارز هم داشت که یکیش طعنه به تحریف میزد اونجایی که هفت فرمان که شعارهای اولیه انقلاب تو مرزعه ی بارنر بود ، که با اضافه کردن یه سری شروط ساده که به چشم نمی یومد و البته مناسب با حال و هوا بود و بسترش رو فراهم می کردن اصن انگار از اول این بوده ، مث اونجایی که میگفتن: هیچ حیوانی حیوان دیگر را نمی کشد! به راحتی با اضافه کردن هیج حیوانی بی علت حیوان دیگر را نمی کشد، اصل قاعده رو جور دیگه ای نشون دادن" این اتفاق این روزها به سادگی هر چه تمام تر داره رخ میده " 

نکته ی دومش هم طعنه به پوپولیسم بود اونجایی که گوسفندا هر چی که بهشون یاد میدادن رو تکرار می کردن! ناپلئون و سکوئیلر برای رسیدن به اهدافشون از هوچی گری این گوسفندا و بع بع کردنشون نهایت استفاده رو می بردن ، البته من با این قسمتش تو رویه ی امروزی خودمون مخالفم شدید! اصن حس عوام بودن مردممون رو نسبت به یه جمعیت نخبه ی رو به رو ندارم! چه بسا هم تراز هم باشن! وقتی مردم از طراز علمی و فهم خوبی برخوردار باشن دیگه با گوسفند جماعت رو به رو نیستیم ، شاید خیلی هامون مالی هستیم! بنجامین، کلوور یا باکسر، به جورایی باکسر و مالی هامون زیادن! البته بنجامینم داریم ولی بود و نبودشون زیاد حس نمیشه!  و اصولن بنجامین ها جز مردم هم نیستن خاص به درد نخور محسوب میشن! 

ترسوندن از برگشتن بارنر! و وضع قبلی! اینم فریب جالبی بود و آمار دادن های گاه و بی گاه سکوئیلر! که همه چیز خوب و اومدن نسلی که گذشته ی انقلاب هیچی یادش نیست! 

یه مطلبی که خیلی دوست دارم بهش بپردازم و برام جالب بود اینه! اوایل انقلاب ، به اصطلاح بشر یا همون دشمن خارجی منتظر فروپاشی قلعه ی حیوانات بود ، بعد سعی می کردن با دروغ پردازی و شایعه و جو درست کردن یه جورایی قلعه برگرده به وضع قبلی ش. اما حیوانات داخل قلعه با تلاش و نگاه به آینده همیشه در حال تلاش بودن ، هیچ وقت هم حرف و حدیث های دشمن خارجی یا تهدیداشون یا شایع هاشون تاثیری روی روند یا افکار حیوانات داخل قلعه نداشت ، اگه اشکالی هم بود از داخل قلعه بود! از درگیری هاشون سر مسائل بی خودی! از فراری دادن یا حذف سنوبال ها! 

و اینکه روزی که دیگه قلعه ی حیوانات یا به قول ناپلئون قلعه از ماهیت خودش خارج شد اون دشمنی ها هم تموم شد! وقتی ناپلئون به ظاهر حیوان بود ولی تمام رفتارهاش عین انسان شده بود! وقتی که اسم انقلاب بود ولی ذات انقلاب و اهدافش نبود! و این جمله ی معروفش که ما چیزی رو تغییر نمیدیم ما همه چیز رو معتدل می کنیم! :)

قلعه ی حیوانات به نظر من به کتاب آموزنده است برای هر آدم یا روش یا انقلابی که به فکر ماندگاری هستش! برای اینکه ایرادهاش رو اصلاح کنه و به نقاط قوتش فکر کنه و به روزش کنه! به فکر اینکه بچه هاش  رو که فردا روزی بزرگ میشن و هدایتگر جامعه کی داره تربیت می کنه! " حکایت سگ های وحشی ای که ناپلئون تربیت کرد و سنوبال بیچاره و متفکر و از جان گذشته رو فراری داد " آخرش رو با این جمله ی معروف جمالزاده تموم می کنم! از ماست که برماست! 

  • علی رسولان