جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ
هر کسی که کامپیوتر داشته باشه حتمن به اینترنت هم متصل میشه دیر یا زود ! به اینترنت که متصل بشی دیگه متعلق به خودت نیستی. خواه ناخواه با وجود انواع کرم ها ، ویروس ها ، تروجان ها ، نرم افزارها و انواع سیستم های مختلف جاسوسی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی متصل شدی (یادش به خیر اون صدای ویز دیز قققق دی دی دی دی دایال آپ، اگه شبیه نبود بذارید به حساب اینکه خیلی وقتِ نشنیدمش بالاخره پیری و هزار تا درد) و این اتصال دروازه ی ورود شماست به دنیایی جدید.
دنیایی که هر چی از زمان تولدش میگذره گسترده تر ، پیچیده تر و البته جذاب تر میشه. جهان www. داره تبدیل میشه به جهانی بزرگتر از جهانی که توش متولد شده و اینجاست که بعد از قرن ها تازه می فهمی این جمله فخر رازی پر بیراه هم نبوده که ممکنِ جزء بزرگتر از کل باشه! گستردگی این شبکه داره به حدی میرسه که دیگه نمی تونی بهش بگی world wide web!
شبکه عنکبوتی ، جستجوگر خودش رو ناکام نمیذاره و در نهایت دقت فرد رو به منبع اصلی واژه ی مورد نظرش می رسونه! این دقت تا اونجا پیش میره که اگه شخص مورد نظر تو ایران باشه با جستجو کلمه الف با نتایج متفاوتی نسبت به شخص مورد نظر تو آمریکا رو به رو میشه، حالا اگه خوشبینانه به قضیه نگاه کنیم این رو میذاریم به پای دقت نظر موتورهای جستجوگر و اگه بدبینانه با این قضیه برخورد کنیم اینطور به نظر میرسه که یکی اون بالا نشسته و داره ما رو به سمت هدف خاص خودش سوق میده! اینجاست که اگر افراد یه کم حواست پرتی کنن به راحتی یه طعمه چرب و نرم برای عنکبوت این شبکه خواهند بود.
به محض ثبت نام در یکی از بلاگ ها، مسنجر ها و شبکه های اجتماعی start یک زندگی جدید با art ی سحرانه شما رو محو جمالش می کنه اینجاست که باید گفت happy birthday to you.
تولدتون مبارک. خیابان این فضا به وسعت تک تک مردم کره آبی پهنِ ، کافیِ وارد این خیابون بشید و هر گوشه ای از اون که خواستید یک home بسازید ، از همه بهتر اینه که همه می تونن اینجا با کمترین مقدار هزینه اینترنت بالا نشین باشن، انگار اینجا دیگه خبری از جهان سوم و اول و دوم! نیست، دیگه جنوب شهر و شمال شهر سرش نمیشه، همه اینجا بالانشین هستن، به شرط جاری بودن مفهومی به نام update در طول حیات مجازی. این update بودن زیاد کار سختی نیست، فقط بدون توجه به اینکه چه اتفاقی قرار برای شما و خونه اتون بیفته باید اون رو جایی بسازید که بیشترین همه حضور داره ، تا امروز که من هستم و شما، به نظر میرسه هر چن سال یه بار نیاز به خونه سازی با پنجره های update ضروری هست البته انگار این خونه سازی تو جاهایی مثل مسنجرها زودتر رُخ میده و انسان های شیفته ی بالا نشینی مثل گله های گوسفند با هدایت سگ گله و چوپان ییلاق و قشلاق می کنند! این زندگی عشایری به سبک cyber تا حالای کار هم چنان گذشته را به امروز connect کرده است! فقط ما حواسمان نیست.
شهر سوخته های حقیقی در مقابل شهر سوخته های سایبر به چشم نمی آیند انگار اینجا زمان مقیاس دیگری برای سنجش ثانیه هایش انتخاب کرده ، یک روز که نباشی انگار یک قرن خواب بوده ای!
خونه رو جایی ساختیم که همه هستن تا خودمون رو به اشتراک بذاریم تا ببینیم و دیده بشیم، کی فکرش رو می کرد حرمت دیده شدن به همین راحتی زیر سوال بره؟ شاید از همون زمانی که We started ما شروع کردیم پنجره هامون رو تو هم تو هم بسازیم داشتیم آماده می شدیم واسه همین زیر سوال بردن. وقتی Window های آپارتمان هامون به خونه هامون راه پیدا کرد و کلمه ی Apartment آشنا شد و فارسی.
از این حرفا که بگذریم بالاخره هر جا که خونه باشه، خانواده هم هست. خانواده ای که اینبار با تولیدمثل شکل نگرفته بلکه با تولیدمحتوا و اشتراک گذاشتن وجودش به وجوب رسیده. یه خانواده که سریع ترین، نزدیکترین، روزآمدترین و ناگفته ترین افکار و عقایدت رو باهاشون درمیون میذاری، به اشتراک گذاشتن تمام آنچه هست و نیست به اعتبار اینکه تو یه بالانشین تمام عیار هستی، دقیقن بعد از اولین اشتراک هست که اعضای خانواده ی تو یکی بعد از دیگری مشخص میشن، هر روز که از روز تولد تو می گذره حس تعلق تو به خانوادت بیشترُ بیشتر میشه، خانواده ای که مهربون ، صمیمی و دوست داشتنی هستن به دور از تمام هیاهوها ، یه خلاء تمام عیار بدون اضافه های زندگی برای زندگی!
از همین جاست که مهمونی رفتن سخت میشه اونم خونه ی کسی که اینترنت وایرلس نداره! برای دور شدن از اتهام اعتیاد و رفتن بهترین راه حل استفاده از اینترنت همراه! یه لبخند گوشه ی لب و این حدیث نفس: چقد خوب که هنر این خیابون تا توی جیب من هم اومده! دیگه دور شدن از این خانواده حتی برای یه ثانیه هم سختِ، فکر اینکه کسی حرفی بزنه و به تواحتیاج داشته باشه و تو نباشی، یا عقب موندن از قافله ی خانواده تو رو داغون می کنه. اصلن لذت این دیده شدن با یه مهمونی کسالت آور و تکراری قابل مقایسه نیست. سفره هایی که اینجا پهن میشه شاخص ترین خصیصه اش نو بودن بر خلاف سفره های مهمونی که اصلی ترین خصیصه اش مثل همیشه بودن.
وقتی به خاطر این خانواده از مهمونی دل بکنی دیگه از دوست ، همسایه ، هم کلاسی و هم دانشگاهی دل کندن کاری نداره مگه اینکه اونم عضوی از همین خانواده باشه!
هنر فضای مجازی باعث شده تو، تو خونه باشی و نباشی ، تو مهمونی باشی و نباشی مثل همون وقتایی که تو کلاس درس بودی و چشت تو حیاط مدرسه تا معلم می فهمید تن صدا رو می برد بالاهُ می گفت : فلانی جسمت اینجاست و روحت جای دیگه. می خوام بگم هر چی فضای خونه به فضای مدرسه (مدرسه هم حتی نباید اینطور باشه که مثالی بشه واسه بدردنخور بودن خونه خلاصه اینم از اون نوع بدبختی هاست) شبیه تر باشه فضای مجازی هنر خودش رو بیشتر نشون میده!. با این حال میشه گفت بودن و نبودن حتی تا این حد، قابل تحملِ البته تا وقتی که یکی دیگه از هنرهای شبکه های اجتماعی رو نشده! که معلوم هم نیست چیست! و چه خواهد کرد!
صحبت سر این بود که خانواده مجازی من، یه خانواده ی صمیمی و گرم هست ، بین همه اعضای این خانواده تو هرمحیطی با هر مقیاس مدیریتی و ساختاری، بعضی از اعضاء احساس نزدیکی و همدلی بیشتری به هم، نسبت به سایرین دارند، منشاء این احساس می تونه دلایل مختلفی داشته باشه که مطمئنن برخیش بر می گرده به اشتراکات سلیقه ای، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و دغدغه های طرفینی، البته با نگاهی دقیق تر عدم اشتراک در تمام موارد بالا با توجه به خصیصه ذاتی فضای مجازی می تونه با یک قدرت برابر عامل اشتراک باشه! خب تصور این اعضاء و ساعات خوب و خوشی که کنار همدیگه می گذرونن آنچنان هم کار سختی نیست، چشم انتظاری ها و تپیدن هایی که تا روشن شدن چراغ سبز online سپری میشه، بیدارشدن هایی که با سلام به فضای مجازی چک کردن ایمیل ، نظرات و کامنت های فیس و بلاگ شروع میشه و به احوالپرسی از اعضا با پیغام های offline میرسه، خبر دار شدن از نظرات اعضایی که هویتشون به تمامه به اقتضای حس بالانشینی مطابقت با واقع نداره و خانواده مجازی شما رو تشکیل دادن ، بدون اینکه تصویر صحیحی نسبت به همدیگه داشته باشید، این احساس دوستی تا جایی پیش میره که ما افراد رو متناسب با هویتی که معرفی کردند به جای پدر، مادر، خواهر و برادرمون می پذیریم، اونقد که با در آغوش کشیدن لب تاب یا موبایلمون می خوابیم! اینجا دیگه خانواده ی مجازی من معنا نداره و ما با خانواده ی حقیقی من در فضای مجازی سر صحبت رو باز می کنیم. نهایت خوشی، نهایت به اشتراک گذاشتن احساس ها و با هم بودن ها شکل می گیره، شکل می گیره و باز هم شکل می گیره تا!
تا اینکه یک روز صبح برای انتظار شما هیچ پایانی متصور نیست، پدر یا مادر یا خواهر یا برادری که اعضای خانواده شما رو تشکیل داده بودن به هر دلیلی دیگه سبز نمی شن، اولین احساس بد شما نسبت به از دست دادن و تنها شدن شکل می گیره، روزهای سختی دارین، تو خونه کسی نیست شما رو دلداری بده، اصلن کسی نمی دونه شما عزادار هستید! تا اوضاعتون رو به راه بشه چند هفته ای طول می کشه، کافیِ چند بار دیگر این اتفاق تکرار بشه و شما دوستان دیگه ای رو هم از دست بدین، کم کم این از دست دادن برای شما تبدیل به یک امر عادی میشه و شما آنقدر در خلاء زندگی کردین که احساس می کنین از دست دادن اعضای حقیقی خانواده اتون هم براتون اهمیتی نداره ، حس نبودن در عین بودن تا جایی پیشرفت کرده که حتی نبودن خانواده هم اهمیتی نداره! به همین سادگی بنیان خانواده که بر پایه ی تعلق به هم و احساس از دست دادن شکل گرفته نابود میشه، و این نابودی با وجود آدم هایی که هر روز با تمرین از دست دادن دوستان ، نابود شدن براشون به امری عادی و طبیعی تبدیل شده سازگاری کامل داره.
انسانی که هر روز خودش رو در معرض نابودی می بینه و با زندگی در یک خلاء مجازی روزگار می گذرونه ، هرگز ترسیم صحیح و معقولی از یه زندگی اجتماعی نمی تونه داشته باشه. بدون شک با گسترش یافتن این خانه های مجازی در آینده تصور روابط اجتماعی با تعریف مرسوم امروز کمی سخت و دور از دسترس خواهد بود.
پاسخ:
سلام
عاقبت همه به خیر
الان حالتون خوبه ان شا الله
پاسخ:
نگاه تون رو تو این متن رو دوست داشتم صرفن جهت تذکر
منتهی اون حضور به موقع اگه نبود معلوم نبود الان که ما می شستیم پای لب تاب و گوشی همراه ، چی گیریمون می یومد! همین چهارتا مطلب که انصافن هم بیشتر از چهارتاست گیریمون نمی یومد!
حضور بچه ها خوبه!
نباید غرقش بشی و زیاد جدیش بگیری همین! البته بازم هر کی به تناسب هدفی که مد نظرشِ
ممنون از به اشتراک گذاشتن نوشته اتون
پاسخ:
چی میشه؟
ارکیده نارنجی با خال های صورتی هم خوبِ
پاسخ:
روایت ادبی جالبی بود
با نگاهی دوست داشتنی به این دنیا که نمیشه ازش به راحتی گذشت!
پاسخ:
مگه من بچه ام هر کی بهم رسید عیدی بده :)
خوب میشه اگه بشه!
پاسخ:
مبارک باشه
به اعتبار مایکون به شما و بقیه!
پاسخ:
خیلی خوبه که همه هستن
بیشترین شکر رو این داره !!!
عیدی بود که زود گذشت به نظرم و البته خوب
پاسخ:
خوشم گذشت بهتون ؟
بقیه اش که مهم نیست هست ؟
اشک تو چشم حلقه زد تا حالا اینقد پشت هم کسی بهم نگفته بود مرفه :)
پاسخ:
من اگه جای پیتزا بودم خودکشی می کردم!
خدا رو شکر که نیستم :)
پاسخ:
حالا این پیتزا که میگین چی هست ؟
:)
پاسخ:
مطلب هم هست
حس نوشتن نیست !
پاسخ:
سلام
ممنون که گفتی ولی من نبودم
پاسخ:
دیگه خداییش تبلت مارشال رو میشد گرفت!! :)
خدا سایه ی عیدی دهندگان رو مستدام بداره
خوب بود
هوم؟ Oo
پاسخ:
چ ایرادی داره
آبروریزی که شده :) فکرشم نکن!!!
پاسخ:
این دیگه واسه تنبلیِ خودمِ
مهم نیست البته این ننوشتن ها
پاسخ:
آزار دهنده که نیست !
ولی رو مخ میره :)
بقیه اشم رو هم می تونید ها! البته نخوندید هم ایرادی نداره
پاسخ:
غلبه به بی حالی امکان داره و دعا هم تاثیر داره شدید
امیدوارم
پاسخ:
هیچ کدوم
منظورم پادشاه مرگ بود!
پاسخ:
خوشم نیومد اصلن!
شوخی نکنید با اینجور چیزها! خوب نیست
پاسخ:
دارم همین کار رو می کنم دیگه !
دیگه چ جوری بنویسم آیا ؟ والا
پاسخ:
سلام هم واسه کامنت قبلی هم این !!! به تعداد سبزه هایی که امروز به هم گره زده شد!
آهان
بله تازه چیده شده
ممنون که دوست ندارید برم!
پاسخ:
سلام
دقیقن بحث سر همینه دیگه !
اما نه اینکه مجازی واقعی بشه اینکه مجازی جای واقعی رو بگیره ؟
دقیقن کی گاهی خوب و ی گاهی بد آیا ؟ ( 5 نمره )
پاسخ:
چند بار کامنتتون و جوابم رو خوندم ولی نگرفتم
چی رو اینطوری فکر می کنم ؟
و وسایل خونه Oo
پاسخ:
اگه قصدتون تحریک من بود واسه جواب دادن که خوب بود
اما اگه پیش بینی بود باید بگم خبری از اسباب کشی نیست که نیست!
تا توان نوشتن باشه هستم به شرط حی!
پاسخ:
موافقم ولی کار سختیِ
واقعن این متن رو خوندید؟
پاسخ:
چون حرفی ندارم که بزنم !
شعرهایی هم اومد اما چون کاغذ دم دست نبود و حس روشن کردن لب تاب هم نبود ننوشتمشون :)
اومدن و رفتن
پاسخ:
تا کجا رو خوندین خب ؟
پر از رو خوب اومدید :)
مغز سرکش مغز جالبیِ !!!
صرفن ی روایت بود! نتیجه ی خاصی مد نظرم نبود ولی خواه ناخواه تو نوع رفتار آدم تاثیر میذاره!! نمیذاره ؟
پاسخ:
متن بسیار زیبایی بود !
پاسخ:
سههههههههههههههههلام به شما بیشتر :)
بخونید ها! خوبِ براتون
میگم ها!
به سی بخش تقسیمش کنید هر روز یه بخشش رو بخون می تونید این کار بکنید به نظرتون ؟
پاسخ:
لینکسلام
تشکر از شما! و توجهتون به دکوراسیون بلاگم!!!
مستدام
پاسخ:
به به به شما بیشتر :)
پاسخ:
سلام
خیلی خوبِ که خوشتون اومد
خدا رو شکر که شما کلی از خوبی هاش گفتین
من خودم هیچ وقت نتونستم بپذیرم دوستای مجازی رو به حقیقی تبدیل کنم! همیشه برام یه جوری بوده نمی دونم چرا؟ همیشه بدم می یومده ولی !
دقیقن یکی از خوبی هاش همینه ، بعضی روزنوشت ها واقعن حکایت از کف خلقیات و رفتار مردم تو گوشه گوشه ی ایران و حتی جهان داره و آدم از این خوشش میاد ، مث یه سفر دائمی می مونه!
ورود به خیابون های جدید همیشه جذاب بوده و خواهد بود ، دوری گزینی همیشه سخت بوده و هست!
هدرم میده ولی این نباشه چی باشه جاش ؟ به نظرم کتاب کاغذی دست گرفتن بهترین گزینه است
+
پاسخ:
این وابستگی ها!
به نظرم خب بدِ دیگه! البته وابستگی بد نیست ها! این یهو رفتن ها بدِ ، وگرنه آدم به ی دوست هم وابسته میشه به هر دلیلی ممکنه خونه اشون رو عوض کنن ولی قبلش کلی خداحافظی و اینا! تازه ردپایی هم هست و امید دوباره دیدن!
خب ایناش میره رو مخ!
حالا وقت گیری و این هاش که دیگه سلیقه است بر می گرده به انتخاب هر فردی برای خودش
پاسخ:
این حرفا چیه :)
به امید خدا سرفرصت بیاید بخونید
خیلی هم طولانی نیست ها طولانیِ
پاسخ:
بله حساب کار و فعالیتی که پولساز باشه از خوراک نت شدن کلن متفاوت! وگرنه که من هم کلی کارام با سیستم! آخی
ان شاء الله کارتون رو غلط بیفته طرحاتون روز به روز بهترتر!
آهان چقد مهربون!
پاسخ:
ی نفس عمیق ...
برای اینکه فکر نکنید من درکتون نمی کنم بگم که چند بار از روش خوندم خودم با این تقریبن حفظش کردم!
معتادان اینترنتی؟ داریم اصن ، اینجوری که تقریبن همه معتاد حساب میشن! بیشتر بحث گسترش یافتن احساسات در خیابان های ساخته شده بود! تا حضور مستمر!
پاسخ:
ی سیاسی کم داشتیم
خوشحالم که پیدا شد
قبلن ها محسن روزبه این اطلاع رسانی ها رو انجام میداد یادش به خیر و ممنون از شما
پاسخ:
واسه دل خودم نوشتم
ممنون از شما
پاسخ:
همین طوره بعدن صداش در میاد! اونم چ در اومدنی !!!
عینی تر که نمیشه ، چطوری بگم ، مثلن این عینک های گوگل هستش تبلیغ می کنن ، فکرش رو بکنید ی طوری طراحی شه که وقتی رو چشتون هست دیگه هیچی نبینین جز صفحه های مجازی! " من نمی دونم اینطوری هست یا نه ولی درست شدن ی همچین چیزی هم بعید نیست ، حالا ممکنه عینک گوگل اینطوری نباشه یه عینک دیگه بیاد اینطوری باشه" خلاصه جلو رفتن و جذابیت فضا باعث میشه خیلی از ارتباط هایی هم که الان با محیط وجود داره قطع بشه و اونوقت هستش که دیگه واقعن یه آدم میشه دو تا آدم!
صد در صد تببین کردن این جور موارد ضروری هستش حالا تو هر شکل و علمیش فرقی نمی کنه!
بی هویتی خودش ی هویتیِ ! :) Oo خارج از شوخی واقعن هویت دادن اینجا کار سختیِ
پاسخ:
سلام
تا حدودی می دونم مخصوصن وقتی آنتن ضعیف میشه! یا مثلن اگه تو راه باشم :)
خب منم اینطوریم تا حدودی البته بستگی به فضا هم داره!
اون که اصن من از سرعت پایین بدم میاد خیلی !!! سرعت مث فانتوم باشه اتفاقن کارا زودتر انجام میشه یکی از دلایل نبودن اینه که خیلی وقت صرف میشه به خاطر سرعت پایین!
سلامت باشید این رو قدیما که حوصله ای بود نوشتم الان فکر نکنم بتونم همچین چیزی بنویسم وقت می خواد که ندارم و حوصله البته
پاسخ:
راجع به این چن خط البته عذرخواه ها! شما که کلن نیستین !!! یا هستین من نمی بینم ؟
البته خودتونم گفتین همون پیاده شدنَ است! خیلی هم خوبِ
اما مامان خانوم ... اینجوری که شما نیستین دیگه نباید ندیدن صورت بگیره واقعن طفلک شما! البته بازم جلب رضایت ایشون واجب تره!
پاسخ:
آره بعضی اوقات این دور بودن حتی باعث میشه ذهن فعال بشه یه شگفتی هایی هم بیافرینه هم رعایت حدود بشه هم حسِ منتقل بشه !
پاک کردن خوبِ ! بی تجربگی بدِ
پاسخ:
کتول رو من نوشتم ؟
دارآبادُ کلی باد دیگه هم مال بالاست!
اصن هر چی خوبیه مال بچه های بالاست! زبان دلم مال اوناست :) به پایین مایینا کلن چیزی نمیرسه
پاسخ:
سلام علیکم و رحمه الله
خیلی ممنون
آره خب نوسانات همیشه هست، رسیدن به ی حد وسط می تونه کم کنه تا بودن های مجازی کمرنگ تر بشه و کمی به بودن هامون تو خونه توجه بیشتری نشون بدیم!
اون معرفت نشون دادنِ واسه آدم های با دل جرأت جواب میده ، که کم هم نیستن، نه ؟ :)
بله شوخی و خنده هاش که انصافن خیلی زیادِ
واقعیت رو گفتم!
کم کم اونم به موقعش!
و اما اعتماد به نظرم هر کدوم از آدم ها مثل آتیشن باید از دور ازشون استفاده کنی هر چی نزدیکتر بشی سوختنش بیشتر میشه! اینطور نیست ؟
پاسخ:
پسر: در حال حرف زدن
حالت دختر: Oo
سوال دختر: میشه بگی به چ زبونی داری صحبت می کنی؟
جواب پسر: به زبان دل " این اسم نویسنده ی یه وبلاگِ "
من نمی دونم!
پاسخ:
:)
چ می دونم
شاید
شاید هم نه
پاسخ:
امشب به توپ بسته شدم تشکر
پاسخ:
خط اول و دوم که اوهوم
اما خط سوم ؟
پاسخ:
مرد بودن هنری است سخت!
پاسخ:
منم نگفتم الان که! گفتم در آینده ای نزدیک! نه تنها این که خیلی موارد دیگه هم شکل می گیره! اغراق نیست!!!
خدا که مقوله اش فرق می کنه
ولی مامان رو میشه تو همین جا هم صدا زد یعنی یه جوری بشه که پدر و مادرا به صورت رو در رو با هم صحبت نکنن!
پاسخ:
همون هه نداریم واقعی ترِ :)
پاسخ:
خب موضوعش مهم بود و خاص !
خوب بودنش رو موافقم ! و تخصصی دیگه سختش نکنید هر چند هست :)
اوهوم
پاسخ:
من از کجا باید می دونستم اونوقت ؟
خانوادگی هاتون مستدام
پاسخ:
سلام
اون یه مدت پیشُ اکنونُ بعدمون که ملموسِ
منتهی این پدربزرگ Oo ؟
پاسخ:
اول که خیلی وقت بود منبر نرفته بودین ها!
من که هنوز چایی هم می خورم ! حالا شما اینقد نوشتین منم یه اعترافی بکنم، امروز به محض رونمایی کردن این مطلب به طور کاملن اتفاقی و در یک امر کامل غیر طبیعی من رو مجبور کردن برم سرویس بهداشتی رو بشورم! " اونم کی ، من Oo" ولی بازخوردش خوب بود، فهمیدم اگه این کار رو آدم بکنه دیگه مجازی نیست کاملن حقیقیِ اصلن یکی از موارد اینکه همه بدونن شما حقیقی هستین انجام دادن این کارِ :)
ی دوش بدون برنامه ریزی قبلی هم صورت می گیره!
آما
اینجا ، همون قدر که بدِ خوبم هست! مشکل خانواده ای که ایجاد میشه رو نوشتم دیگه وگرنه خانواده تشکیل دادن که بد نیست! هست؟ تعادلم نمیشه ایجاد کرد! شد ، تونستیم ؟ داریم اصن ؟
پاسخ:
تلخِ ولی کاریشم نمیشه کرد!
اولش تنهایی منتها بعدش وابستگیِ
واقعن باید به حال بخش های مبتلاش تأسف خورد؟
فکرش رو بکنید چند قرن قبل اگه به یه سری آدم ها می گفتن شما جوری زندگی می کنید که پدر ، برادر ، خواهر ، عمو ، خاله جدا جدا از هم زندگی می کنن باورشون نمیشد ولی الان اینطوری شده هر کی یه سر شهرِ و گاهی ماه ها و گاهی سال ها همدیگه رو نمی بینن!
پاسخ:
از وقتی Oo
از همون اولش مرد بود! نبود ؟
پاسخ:
صادقانه جواب بدین خیلی خوب میشه میدین ؟
امروز عمو دارین!
خداییش قبل از عمودار شدن مثلن یه خاله یا عمه یا دایی یا ... نداشتین ؟
اینکه از مقوله ی چراغ دار نباشه واقعن عالیِ
اما سخت بودن نبودنش عجیب مایه ی گرفتاریِ شدید