تاکسی حرم
شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ
جز تـو کسـی را ایـن دلِ تنهــا ندارد
زیبــاتــر از تـــو در همه دنیــا نــدارد
باید پیـاده گز کنم تـا صحن چشمت
وقتی که تاکسـی حرم هم جا ندارد
اینقدر فرسـوده شده کفش حضورم
حتــی بـرای ده قــدم هم نـا نــدارد
من بدتـرین آدم، ولی تــو، بهتـرینی
با تو گـــره در کـــارهــا معنــا ندارد!
یک ربع دیگر می رسم پای ضریحت
بابُ الـجوادت عشق من همتـا ندارد
هشت هشت نود و یک