علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی رسولان» ثبت شده است

گندیدگی

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۴۰ ق.ظ

در ناکجای زمین هستم در حال تورق گذشته، استفراغ حال و هضم آینده، دقیقا آنجایی که هیچ هیچ است و همه همه. چند روزی می شود که تهوع دارم، آنقدر عق زده ام که چشم هایم از کاسه درآمده اند وَ آنقدر سرم در کاسه ی توالت بوده که چشم هایم را گه برداشته است.
گاهی دلم می خواهد به جای آمدن روی تخت و جنازه وار کپیدن تا فرارسیدن تهوع بعدی، همانجا کف دستشویی لش کنم، و تنم را با سرامیک هایی عجین کنم که عمریست هم نشین حال به هم زننده ترین رویداد جهانند! دوس دارم همانجا پهن شوم و گوشم را بچسبانم به تن نمدارشان، شاید بتوانم بشنوم که چه می گویند به هم، شاید هم دلشان رحم آمد و راز شیوه ی تحمل کردن این جهان بو دار را به من گفتند! خدا را چه دیدی، که اگر بخواهد و اراده کند در بدترین شرایط بهترین اتفاقی که به عقل جن هم نمی رسد را برایت رقم می زند، شاید همه ی این بدبختی ها آمده باشند تا تو به راز تحمل این گندیدگی پی ببری.

  • علی رسولان

تقاص

سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۰۴ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

دیوارها

چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۴۸ ق.ظ

دیوارهای شهر را چنگ میزنی، بی توجه به هر اتفاقی که رقم بخورد! چنگ میزنی، نمی دانی دیوار حرف های انگشتانت را فهمیده است که خبری از آن صدای خِژ خِژ سخت و دردناک نیست یا نه انگشتانت آنقدر نرم و له شده اند که دیگر هیچ حسی ندارند. 

برای اینکه بفهمی دور و برت چه می گذرد، دست هایت را به سمت صورتت می آوری، انگشتانت را در شدیدترین حالت ممکن روی صورتت می کشی، حس می کنی یک جای کار می لنگد، دست هایی که تا همین چند لحظه ی پیش هیچ حسی نداشتند! چنان صورتت را خراشیده است که تمام وجودت بوی خون گرفته است. حالا تو با این صورت خراشیده و آن دست های زمخت زخم دار، نخراشیده تر از هر وقت دیگر شده بودی. 

تو که نمی دانستی چرا در چنین وضعیتی قرار گرفته ای، از روی یک عادت لجباز! یا غرور لجبازتر! به سمت دیوار برمی گردی، با همان لهیدگی مشمئزکننده و سیمای حال بهم زن! شروع می کنی به چنگ زدن. محکم تر و خشمگین تر از همیشه، ناخنت را در شکم دیوار فرو می بری، از روی حرص دل و روده ی دیوار را بیرون می ریزی، با پایت روی بدنش می کوبی و زیر لب زمزمه می کنی "تا تو باشی لج من را در نیاوری" اگر از آن اول همراه بودی و یک خژ ساده می گفتی الان زیر دست و پایم نیفتاده بودی، من هم نخراشیده ی مشمئزکننده نشده بودم.

اتفاق ناخوشایندی افتاد، دست هایت را به جرم تخریب چهره ی شهر بریدند، اما تو! تویی که به لجبازی عادت کرده ای، تویی که غرورت لجبازتر است! هنوزم که هنوز است، چنگ میزنی! دیوارها تو را عصبانی می کنند.

  • علی رسولان

فراموشی

دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۴۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

آبشار

شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۲:۳۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

هم راستا

چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۷ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

انفرادی

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان