علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

ناگیرا

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ب.ظ

نامیرا! سال ها بود اسمش رو شنیده بودم! خیلی هم دوسش داشتم! این واژه ی نامیرا رو میگم! یه جورایی خیلی مفهومی و خوشجل مجلِ!
منتهی از اونجایی که وقتی یه چیزی رو همه بخونن من اصن سراغش نمیرم! مثلن یه فیلمی رو همه ببینن من نمی بینم! اصن رفتن به جایی یا راهی که همه میرن منو ناراحت می کنه! نمی تونم باهاش کنار بیام!
این نامیراهم همه جا بود! هر جا صحبت از کتابُ معرفی کتاب می شد محال بود اسمی از نامیرا برده نشه! تقریبن یه چیزایی ازش شنیده بودم! خب تم مذهبیشم ناخودآگاه آدم رو ازش دور می کنه! حس می کنی با یه متن تکراری رو به رو هستی! ناخودآگاهِ هُ غرض و مرضش دیگه! 
اما هفته ی پیش بود که یکی از دوستام این کتاب رو برام آورد " آدم خوب به این میگن ها! بهتون قول میدم هر کی کتاب برام بیاره بخونم " حتا حاضرم باهاش بشینم و ساعت ها درباره اش باهاش گپ بزنم!
هیچی دیگه نامیرا رو آورد که بخونم! منم باورم نمی شد که بتونم بخونمش! اصولن کتاب منو نگیره ولش می کنم! قمارباز و از رنجی که می بریم جز همین قاعده شدن! حتا امروز خواستم بخونمشون یه کم اینو خوندم یه کم اونو باز نشد که نشد!
کتاب باس گیرا باشه دیگه! آدمو بگیره که نتونی بذاریش زمین! حتا افسوس بخوری که چرا تموم شد! حتا بخوای دوباره بخونیش! این بخواهی حس خوبیه ها! ولی من یکی که اصن اینکارو نمی کنم!
جانم بگه براتون که نسبت به نامیرا یه حس ناگیرایی این مدلی داشتم! عجب جمله ای شد به نامیرا حس ناگیرا داشتم؟   اسم متن رو می خواستم بذارم نامیرا ولی میذارم ناگیرا والاع
اصن ناگیرا بذارم بهترم هست چون احتمالش هست یه ناآدم نافرمی مث خودم تا عنوان  نامیرا رو ببینه اصن این متن رو نخونه! چون دارم اینو واسه همین مدل آدمایی می نویسم خب! 
شروع کردم به خوندن نامیرا! اولین صفحه اش و شروعش اینقدر جذاب بود که تمام پیش داوری های منفی منو نسبت به خودش تو صدم ثانیه منهدم کرد! نه تنها نگاه منو به خودش عوض کرد که یه حس مثبت فوق العاده برام ایجاد کرد! 
یه حس افسونگر! رویارویی انس و عبدالله! و گفت و گویی که شکل گرفته بود! با یه تصویرسازی استرس زای دلچسب! این حس تا آخر کتاب باهام بود. تم عاشقانه ی ربیع و سلیمه هم خب جای خودش رو داره تو کتاب! جالبه که بدونید به جز هانی بقیه ی شخصیت های مرد بیشتر نامردن! " البته شخصیت های اصلی رو میگم! " و شخصیت های زن داستان سلیمه ، ام وهب ، ام ربیع واقعن مردن! 
زن منفی تو نامیرا نداریم! اما مرد تا دلتون بخواد! 
خانوما و آقایون بخونین نامیرارو! نخوندینم از کف خودتون رفته! من که خوندم ، کف کردم!

 

  • علی رسولان

اقرار

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۵ ب.ظ


شعری نگفته ام که بخوانی و حظ کنی!

دعبل شدن! که قسمت هر کس نمی شود

                                                            #علی_رسولان 


  • علی رسولان

رهایی ۲

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۱۷ ب.ظ

رهایی! رهایی توان زیستنِ، توان نفس کشیدن! نفس کشیدن ، آرامش می خواد ، آرامش که نداشته باشی نمی تونی نفس بکشی ، نفس نکشیدن تهِ زندگیِ!

رسیدن به ته زندگی، یه اتفاق عجیب و غریب نیست که مثلن خاص یه فرد یا گروه خاصی باشه! ته زندگی می تونه تو فردای شما ، یا نه همین چند دقیقه بعدتون باشه! البته رسیدن به این مقصد پر گیر و دار عقبه ی پرتلاطمی داره ، که روی سخنم و بحثم اصن بهش نیست الان

منتهی خسته شدن از در و دیوار شهر تا در و دیوار خونه! تا فراز و نشیب های معنوی و مادی! تا خیلی تاهای دیگه عوامل رسیدن به ته زندگی هستن! ـ این قسمتش رو چون حوصله نوشتن ندارم و خوب توضیح ندادم تا تجربه نکرده باشین شاید متوجه نشین چی میگم ـ شایدم بشین ـ به هر حال هیچ چیزی مطلق نیست ـ


رهایی از این موقعیت اسفناکِ ته زندگی و برگشت به توان نفس کشیدن! نیاز به یک حب شدید داره! یه جور عشق! یه جور دلبستگی فراموش شده! یه چیزی یا کسی که با سایر موارد زندگی فرق ملموس داشته باشه! ـ این برای هر کسی می تونه یه چیزی باشه ـ و واقعن باید قدرت خارق العاده ای داشته باشه تا بتونه شما رو به رهایی برسونه! وگرنه تو موقعیت ته زندگی چیزی جز مرگ وجود نداره!

مرگم فقط مرگ ظاهری نیست ها! فقط قطع نفس! و ورود به قبر! نه! مرگ می تونه معنوی هم باشه! مرگ مادی هم می تونه باشه! ـ این مادی با اون مادی فرق داره منظور دغدغه های مادی هستش ـ

تو حالت مرگ نوع اول خود آدم یه جورایی راحت میشه و ناراحتیش می مونه برای دیگران ـ البته که اینجا هم به طور حقیقی خودِ خود آدم به طور غیر متشخصی به فنا میره و خیلی بدِ ولی خب راحتی هم داره به اون اعتباری که منقطع میشه از ناراحتی های موجود و ورود پیدا می کنی به ناراحتی های جدید ـ

و مرگ نوع دوم که مراتب سخت تر هستش و همه ی سختی شم رو دوش حاملشِ ـ حمل کننده اشِ ـ آدمُ می کشه اگه یه فکری به حالش نکنی!

دقیق اینجاست که اون عشقِ ، اون موجود خارق العادهِ راهگشای بن بست های فکری آدم میشه! همه باید تو انتخاب این گزینه ی رهایی بخش از بن بست های زنده گی دقت کنن! اونم دقتی به توان سه!

حب من برای رهایی از بالا وپایین های زنده گی! از وقتی که خودمُ شناختمُ به دور و برم با نگاه دقیق تری نگاه کردم ، همه جا و همیشه حتی تو بحرانی ترین اوقات فکری فلسفی م تا شکوایه های دنیایی م و روزمرگی هام، حسین علیه السلام بودهُ هستُ امیدوارم که باشه تا لحظه ی آخر موجودی اتم!

اصن اسمش روح نوازِ! آرامش بخشِ!

تنها آرزوی من برای شما و همه ی مردم جهان این هستش که هم چین محبوبی داشته باشن برای رهایی! از همه چیزُ!  همه کسُ! همه حالُ! همه ی همه های گیردار و رومخ!

  • علی رسولان

رقیه باران

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۲ ب.ظ

یک دل سیر گریه در روضه 

آه! باران! رقیه! تهران! سر ... 

.

حال رفتن به خانه اصلن نیست 

آه! تهران! رقیه! باران! سر ...


#علی_رسولان

#شب_سوم_دهه_دوم_محرم_۱۳۹۶

#هوای_بارانی_تهران


@ali_rasolan

  • علی رسولان

مُ حسن

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۹ ق.ظ

شرمندگی کافی ست ، نه ، باید بمیرم از... 

بغضی که در چشمان محسن ، خشک گردیده ست


سرزندگی ام مُرده ، حال شادمانی نیست 

می فهمد این احساس را هر کس که غم دیده ست


 محسن بدون سر ،  سراسر غرق در حُسن است

این را ، هر آنکس عشق را فهمید ، فهمیده ست


من هم کمی معنیِ " ما رَأیتُ جَمیلا " را.... 

می فهمم ، اما ، نه ، در آن حدی که سنجیده ست


خب! نیستم ، مانند زینب ، مردِ سختی ها

اصلن تصور کردنش هم سخت و پیچیده است


با دیدن عکس اسارت ، چشم ها... خنجر...

غم رویِ افکارِ منِ دیوانه پاشیده ست


تنها نه در من ، بلکه در قلب همه مردم 

حسی شبیه " آه " ، بعدش گریه جوشیده ست



  • علی رسولان

شینگادور

دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۸ ب.ظ

... شینگادور 

نمی دانیم کجاست

چون 

نخواستیم ، قدردان باشیم! 

  • علی رسولان

خواب

سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۲ ب.ظ


یکی از بهترین حالت های دنیا ، که یکی از واقعی تریشونشم هست، اتفاقن ارتباط تنگاتنگی هم با رویا داره ، خوابِ. خواب خیلی خوبه، خیلی بیشتر از اونی که فکرش رو بکنید هم خوبه ، والاع.یکی از ایده آل های من تو زندگی اینه که یه شرایطی داشته باشم هر وقت دلم خواست بخوابم بخوابم ، هر وقت دلم خواست بیدار باشم بیدار باشم باز دوباره بخوابم (لبخند ملیح) 

البته این شرایطی که میگم ، منظورم شرایط خوب هستش ها ، وگرنه خدای نکرده با دعاهای شما و خودم بعد خوندن و نوشتن پاراگراف بالا ، یه موقع بیفتم تو زندون ، دقیقن و به طور کاملن واضح و مبرهن آرمان بالا به نحو فزاینده ای محقق میشه (لبخند تلخ) چون یه زندونی هم " البته من نرفتم ها ، ولی اینجور که بوش میاد انگار این بنده خداها رو کاری باهاشون ندارن دیگه ، واسه همین ، زمان بندی خواب و ایناشونم با خودشونه دیگه ، نه؟ ، امیدوارم این موردم مث همه ی موارد دیگه شامل ضرب المثل آواز دهل شنیدن از دور خوش است نباشه ، لطفن " حالا این شرایط به کنار ، اصل منظور این هستش که ، خوبه ، آرزوهای آدم خوب و خوشگل و ناز محقق بشه ، نه اینکه مثلن کلهم آزادی آدم در تمام زمینه ها گرفته بشه ، اونوخ یه دونه دلبخواه حسی ، روانی ، غیراخلاقی ، غیرکاری ، منفعلانه آدم رو بهش بدن. 

غیراخلاقی بودن خواب هم برمی گرده به نگاه مردم ، که باید اصلاح بشه ، از اونجایی که یه آدم خواب با یه آدم مرده هیچ فرقی نداره و آدم مرده هم هیچ آزاری نمی تونه به هیچ کسی برسونه ، پس آدم خواب بهترین آدم روی کره ی زمین! سعی کنیم در کنار همدیگه این مفهوم رو گسترش بدیم تا دنیای بهتری داشته باشیم، سپاسات شدید از همکاری بی دریغ ، بی منت و بی چشم داشتتون. 

و گفتم غیرکاری چون اصولن خواب با کار همسنخ نیست ، یه دعوای عجیب و غریبی با هم دارن، اصولن مانع خواب ، کارِ. " وقتی میگم کار منظورم دقیقن کار به معنای حقیقی کلمه است کارای فانتزی و من بمیرم تو نمیری رو بهش نمیگن کار که ، میگن؟ ، هر چند که یکی از این فانتزیّاتیش هم آرزوست ، که علاوه بر سر کار نرفتن یه پولی هم بیاد دیگه ، چی میشه مگه عایا ، مگه  من دل ندارم که دلم خواست برم سرکار اونوخ سر ماه چند میلیونم بهم بدن؟ مسئول رسیدگی کننده به این امور کیست ، چیست ، چیپس " چرا  رو به روی من فقط میوه است خب من دلم چیپس می خواد الان (لبخند تلخ تر)

چون هیچ کدومتون نبودید که چیپس و ماست برام بیارید، منم دیگه این متنو ادامه نمیدم ، چ معنی داره ، هم بنویسم ، هم دلم غنج بره برای خواستنی هام 

  • علی رسولان