علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

یاد بگیریم

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ب.ظ

موقع برگشت بچه ها رو شمردیم، اما یکی کم بود! شروع کردیم به گشتن. پشت درختا، زیرسنگا!، اینطرف ، اونطرف، اما نبود که نبود. آخرین ایده ای که به ذهنمون رسید رفتن به سمت دسشویی ها بود. یکی از بچه های پایه کارو فرستادیم بره اونجا یه سرچی بکنه ببینه، موضوع مورد نظر پیدا میشه یا نه.
رفت اما نفس نفس زنان برگشتُ شروع کرد به توضیح دادن که بله، تک تک سرویسا رو در زدمُ ، دادزدمُ ، فلان بهمان اما وحید اونجا نبود که نبود.
تو نگرانی و فکرِ نبودن وحید بودیم، که دیدیم یه گروهی دارن میان بالا، رفتیم سراغ مربیشونُ، پرسیدبم که آیا یه بچه با این مشخصات ندیدین که به سمت پایین بره؟ تا ما اینو گفتیم قبل از اینکه سوالای بیشتری بپرسیم یا بخوایم نگرانی ای از خودمون ابراز کنیم پرسید: تو دسشویی رو گشتین؟ ما هم غبغبانه گفتیم آره بابا، یکی از بچه ها رو فرستادیم رفت و اومد اما نبود! ایندفعه پرسید کیو فرستادین؟ گفتیم یکی از بچه های پاکارُ.
گفت: دِ نشد دیگه، بگردید ببینید با کی از همه رفیق تره همونو بفرستین تو دسشویی رو بگرده ان شا الله پیدا میشه، ما هم تعجبناک یکی از بچه هایی که خیلی باهاش رفیق بود رو فرستادیم بره بسرچه. رفت و اومد گفت بله وحید تو دسشویی گیر کرده، شیر دسشویی خراب بوده این حواسش نبوده، کار خرابی کرده بعد متوجِهیده آبی در کار نیست.
جان کلام که به رفیق وحید به صورت کاملن غیرمحسوس کمک کردیم تا آب رسونده بشه به اونجا که باید! بعد این ماجرا با اون مربی باحاله گپ زدم که از کجا می دونستی تو دسشوئیِ آیا؟ و این حکایت رفیق فاب چی بود؟ برگشت گفت: ببین داداش این بچه ها تو خیلی از مواقع از ما بزرگترا باحیاتر و نجیب ترن! وحیدم اینطوری بوده، حاضر بود سختی اون لحظات رو تحمل کنه ولی به یکی که باحاش راحت نیست رو نزنه براش آب بیاره که بعدن بخوان سوژه اش کننُ بهش بخندن
گفت بچه ها در عین بچه بودن نظام پیچیده ای برای فکر کردن دارن، البته اینم گفت که هر کدومشون با اون یکی فرق داره، اگه می خوای یه مربی خوب باشی باید دنیای متفاوت بچه ها رو خوب درک کنی تا بتونی سرِ وقتش بهترین تصمیم رو بگیری

تو راه پایین به دو موضوع فکر می کردم یکی یاد گرفتن دنیای بچه ها برای آیندهُ اتفاقای پیش رو ، یکی هم یاد گرفتن از بچه ها! و ظرافت های عجیب و قشنگ این مدلی شون، به یه سبک زندگی بچه گانه.

  • علی رسولان

همه خوبیِ هیچ

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ق.ظ

هیچ وقت برای نفس کشیدن دیر نیست، حتی در عمق ۷۷۰ متری دریای خزر، در حالتی که پایت مابین دیواره های یک کشتی باقیمانده از عصر نمی دانم کدام ، که در جنگ نمی دانم کدام تر غرق شده است، گیرکرده است، به شرط خواستن، می توان به روزنه ای برای نفس کشیدن دست یافت.
و این شگفتیِ غیرقابل باور، تنها با تلاشی که برآمده از یقین باشد، محقق خواهد شد، و صد البته پیش بینی این احقاق نیاز دارد به یک نسبت سنجی، میان درصد دلخوش شدن به هم نشینی با جلبک ها و میل رسیدن به هم آغوشی با سطح دریایی که طلایی گون از برق خورشید است.
برای این سنجش سه حالت عمومی و کلی قابل فرض است اول آنکه میل به هر دو طرف مساوی با هم باشد، که در اصطلاح کوچه بازاریش می شود فیفتی فیفتی! دوم آنکه میل بالا آمدن بالاتر از میل جلبک نشینی باشد و در آخر حالت سوم می شود بالا بودن میل جلبک نشینی و پایین بودن میل به سطح آمدن!
حالت اول شامل دائم الگیج ها می شود که دامنه ی گسترده ای از مصداق های هر نوع و قشری را در خود جای داده است، و اصولن کاری از دست کسی برای این جماعت بر نمیاد " شوخی کردم، معمولن شاملین دسته ی دوم و سوم درگیر این دسته ی اول می شوند
تا آنها را از حالت تساوی و بینابینی درآورند تا بتوانند خودی نشان دهند و مستدام در حیرت نمانند. تنها فرق این درگیری بین دسته دوم و سوم این است که دسته دوم می سوزدُ می فهماند و دسته سوم می زندُ نمی فهماند.

دسته ی دومی ها که خوش فهم و خورشید دوست هستندُ میلشان هم میل معقولی است، تلاششان برای خود و دیگری هم قابل ستایش است. می ماند دسته سوم که طبعشان شده جلبک دوستی، این دسته ی سوم عمومن به دنبال توجیه حال خود هستند، برخلاف دسته اول که در عین نافهمی بی خطر هستند این گروه ایدزگونه ی فکری اند و بسیار خطرناک.

اینان مادامی که در حال انجام فعل نادرستشان هستند همان قدر اشتباه منشانه حتی بیشترش در مقام توجیه اشتباهشان بر می آیند. و چنان این بخش از شعر پس چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیستِ فلان سراینده ی مظلوم را می خوانند که گویی مرحوم ته کثرت گرایی بوده است، این مورد و صدها گونه دلیل دیگر ساخته و پرداخته می شود تا مصادیق این قسم سوم اثبات کنند که آنچه ما می فعلیم صحیح استُ ولاغیر!

اینجاست که اوضاعمان این مدلی که هست می شود، وقتی کرکس جای بلبل را بگیرد، دیگر چه فرقی می کند کدام لباس زنانه است کدام لباس مردانه، اصلن خیلی چیزهای دیگر هم فرقی نخواهد کرد، چون گاهی چنان مسیر توجیه پیموده می شود که انگار هیچ امر اَخی در هیچ کجایی وجود ندارد. اصلن همه چیز خوب است، همه جا آرام است، همه هم خوشحالند، بدی و زشتی هم اصلن چی هست آیا؟ با کی کار داری؟ اصن هر کی زنگ زد جواب بده بگو ما خونه نیستیم! والا قانع کننده تر از این.

چند نمونه از امور دارای ارزش
که با همین نگاه همه خوبی

ثبات معنایی و ارزشی خودشُ از دست داده رو بنویسید لطفن!

  • علی رسولان

ارتباط شکل گرفته

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۶ ق.ظ

بلاگ منتظرالمهدی یه برنامه ختم امین الله گذاشته بود امروز، منم شرکت کردم، اصنم ریا نیست،به اصل مطلب که می خوام مطرحش کنم توجه کنید، بعد همش به این فکر می کردم که کی فرصت میشه برم سر وقت مفاتیح و امین الله رو بخونم. تا اینکه فرصت شد و رفتم سراغ مفاتیح منتهی خواستم پیدا کنم دیدم حوصله ام نمی کشه، یک آن به ذهنم رسید که ای دل غافل این جناب های computer, tablet, mobile همشون به اینترنت وصل هستن، از صبح هم کلی مطلب سرچ کردم، چرا امین الله نه، خب امین الله رو هم سرچ می کنم دعاش میاد بالا می خونم دیگه، همین اتفاق هم افتاد خیلی راحت هم دعاش رو خوندم.

 این مورد خیلی بارهای دیگه هم اتفاق افتاده، و همیشه برام سوال بوده که واقعن چرا ما فکر می کنیم، یا بهتر بگم به ذهنمون تو همون لحظه ی اول خطور نمی کنه که امین الله تو اینترنت هست، و البته کل مفاتیح، کل قرآن، و کلی متون مقدس دیگه! حداقل می تونم بگم که من اینطوری ام، در طول روز کلی چرت و پرت می سرچم ولی متنای این مدلی تو ذهن من فقط تو حالت کتاب و خط و اینجور چیزاست. 

به نظر من که این یه ارتباط شکل گرفته تو ذهن نسبت به این مکتوبات مقدسِ، از اونجایی که از بچگی ما رو کاغذ دعا خوندیم دیگه ذهن دستور نمیده که بابا از همین جا بخون چه کاریه دنبال کتابشی، تازه اشم وقتی دستور میده اون حس مفاتیح دست گرفتن رو نداره، تازه ترترش اصن اشک آدم نمیاد چون می ترسی بریزه رو این الکتریکی جات و بسوزه "  تف به این روحیه ی مادی زدگی " اما برعکسش رو ورقای کتاب دعا که اشک میریزه آی حال می کنی، هم چین نم دارم میشه برگه هاش، اصن یه حکایتی نگو و نپرس.

دیگه بیشتر از این توضیح نمیدم که نگید آی متن طولانی شده و ما وقت نمی کنیم بخونیم! من مدل خودم رو گفتم شما هم مدل خودتون رو بگید

  • علی رسولان

ارتوپدی

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ب.ظ

بعد از پنج ماه، دارم دستم رو حس می کنم، دستم چپم حسابی درد می کرد منم که اصن حوصله دکتر رفتن ندارم، گذاشته بودمش به حال خودش سر فرصت خوب شه! اما چند روز پیش یکی ترسوندم گفت اگه پنج ماه میشه و خوب نشده نکنه از گردنت باشه، منم که اصن فکرشم نمی کردم ترسیدم شدید، سریع یه نوبت دکتر ارتوپد گرفتم و رفتم واسه معاینه فنی!
دکترخان گفتن دستت رو ببر بالا و از این حرفا، گفت الان که چیزی نمی تونم بگم برو عکس رنگی بگیر بیا تا ببینم چی شده! منم گفتم باوعشه فقط دکتر از گردنم نیست که لازم نیست عکس بگیرم آیا؟ دکترخانم گفت نه. منم خوشحال اومدم بیرون که برم عکس بگیرم.
عکس نگرفتم و نگرفتم،" چون باز همون بی خیالی قبل از ترسیدن اومده بود سراغم " تا اینکه یکی دیگه از دوستام گفت من یه شکسته بند خوب سراغ دارم فلانی و فلانی رو بردم پیشش یه عمری دارن دعام می کنن، یکی دیسک کمر داشت بردمش اونجا الان بسته سی کیلویی جا به جا می کنه و از این حرفا!
منم هیچی دیگه، کلن بی خیال، با این حال چون دردش رفته بود رو مخ، بدمم نمی یومد تستش کنم، با روال طولانی عکس گرفتن و فیزیوتراپی هم حال نمی کردم قبولیدم که برم باهاش.
رفتن همان و شوخی های آقای طبیب همان! شوخی و مزاح و از این صحبت ها، در حین شوخی سوال پرسیدن و گرفتن دست من تو دستش همان. هی دستمو این ور کرد و هی اونور، بالا پایین ماساژ، برام جالب بود که منبع درد رو پیدا می کرد و قشنگ حس می کردی، هیچی دیگه بعد چند لحظه وقتی من حواسم نبودم یهو دستم رو کشید، حسی که من اون لحظه از دستم داشتم یه چیزی تو مایه های رشته های ماکارونی بود، حس کردم زیر پوستم قشنگ ریش ریش شده ، یه حس جالبی بود، کل بدنم شل شد و نشستم رو صندلی، البته جالب تر از این حس، حس بعدش بود، حس درد نداشتن، حس خوب شدن، اینقد خوشحال بودم که نگید و نپرسید.
تازه این بنده خدا صلواتی درمان می کنه مریض هاش رو! بی پول و بی توقع و بی چشم داشت. در طول مسیر برگشت به خونه داشتم به این فکر می کردم که بعضی از دکترا واقعن وقت و پول مردم رو هدر میدن.
از اینجا می خوام یه گریزی بزنم به افزایش قیمت هایی که اخیرن تو بحث خدمات پزشکی بعضی از دکترخان ها صورت دادن. واقعن که این افزایش کاملن غیرقانونی و احترام نذاشتن به قانون اونم از طرف یه جماعتی که مدعی تحصیلات عالیه هستن خیلی دور از انتظاره. خیلی شدید به آدم برمی خوره که همچین آدمایی شدن دکتر! واقعن تر جای تاسف داره که در شرایط کاملن بحرانی آدم مجبور میشه جونش رو در اختیار این جماعت پول دوست بذاره.
جالب اینجاست که برای این وضع اسفناک هیچ کس پاسخگو نیست! احتمالن آقایون به امید نشستن و به تدبیر فکر می کنن. این بود نظام سلامت آیا؟

  • علی رسولان

به عشق مادرم

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۴۴ ق.ظ

گاهی
به هر نوع قالبی باید جفا کرد
رسم و رسوم
شـــــاعری را هم رها کرد

گاهی
فقط باید، به فکر سوختن بود
برضد
اوزان عروضی کودتا کرد

وزن عروضی
جای خود، باید به عشق
مهر و وفایِ

مادران، جان را فدا کرد

،یا نه
به جای کودتا بـــــاید نشست و
از بین اوزان

وزن نـــــــابی را سوا کرد

یک وزن
سنگین و نجیب و پاکدامن
تا لحظه ای
در شعر، مادر را صدا کرد

#علی_رسولان
#به_عشق_مادرم
#یازده_یک_95
@alirasolan_fans

  • علی رسولان

چنل

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ

سلام به همه ی دوستانی که همیشه لطف دارن و به خونه ی خودشون سر میزنن. عید رو به همه اتون تبریک میگم امیدوارم سال خوبی داشته باشین ، پر از لحظه های ناب و خاطره انگیز، سرشار از موفقیت و به روزی!

راستی یَتش یه کانال یا به قول بر و بچز تلی، چنلی زدم تو تلگرام که شعرهام رو میذارم اونجا ، گفتم تو این سال جدیدی یه حرکت نویی انجام داده باشم، خیلی خوشحال میشم که بیاین اونجا و حتی دوستانتون رو هم دعوت کنین که بیان.

این روزها دیگه همه یه گوشی دستشون گرفتن، همه جا هم با خودشون می برن، انصافن هم خیلی راحت تر از پشت لب تاب نشستنِ، به هر حال این سیستم ، تقدیر و قسمت این روزهای دنیایِ آدم های مجازیِ!

با این سیستم صفر و یک هم نمیشه شوخی کرد یه لحظه حواست نباشه، اعلامیه ات رو می چسبونن به دیوار! آدرسش رو میذارم اینجا و بازم میگم امشب بیایید ها! در ضمن گفته باشم که جوین شدن هم مث رای دادنِ، سریع انجامش بدین چون آدم از چن لحظه ی بعدش خبر نداره! اونم چ چنلی " این چ چنلی رو فضایی بخونید ها :) " ممنون از همه اتون و مشتاق دیدار

https://telegram.me/alirasolan_fans
  • علی رسولان

Default Theme

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۰۵ ق.ظ

تم، از اون واژه هاییِ که به مدد گوشی های موبایل چندسالی بیشتر نیست وارد دنیای لغات ما شده، البته بعد از تم، لانچر هم پاش به دنیای ادبیات وا شد، که از نظر مفهوم تفاوت چندانی با تم نداره ولی از نظر بصری و کارکرد متفاوتند در بعضی موارد با هم، حالا چرا یکی شده تم و یکی شده لانچر نمی دونم. هر کسی که یه گوشی نو رو روشن می کنه، با یه تمی رو به رو میشه، تم، قیافه ی موبایلِ! شکل ظاهریشِ! به این تمی که آقای کارخونه زحمتش رو کشیده و بارگذاریش کرده روی گوشی موبایل میگن Default Theme.

Default Theme تم اصلیِ گوشی شماست، ممکنه شما در طول دورانی که از گوشیتون استفاده می کنید تم های زیادی رو نصب کنید یا حتی بی خیال تم بشید و برید سراغ لانچرهای مختلف! اونم به طور موقت و تو زمان های محدود! که این اتفاق رو شرایط و حال های متفاوتی که توش هستید برای شما رقم می زنه! اینکه این تغییر موقت هستش خیلی مهمِ.

.

از نگاه من اصولن آدم ها بازگشت خیلی صاف و صادقی به همین Default Theme گوشی خودشون دارن! حتی به تجربه براشون اثبات شده که Default Theme حالِ بهتری برای گوشی شونِ! و این رو دقیقن همون موقعی متوجه شدن که بعد از نصب کلی برنامه در طول دوران حیات موبایلشون ، یه شب ، یه لحظه به یه کلافگی شدید میرسن و بی خیال هر چی پیامکُ شماره تلفنُ عکسُ مرحله ی بازیُ اینا میشن و خیلی ریلکس گزینه ی Factory Reset رو میزنن! و یه نفس راحتی میکشن! این بی خیالی لحظه ای یه جور انقطاع شیکِ که کلافگی از دست کثرات گوشی نصیب آدم می کنه! یه تجربه ی کاملن دنیایی! که حالت معنویش نصیب هر کسی نمیشه!

وجه دیگه ی Default Theme اینِ که اصولن آدم ها هم مثل گوشی ها Default Themeدارن! و اصولن همین Default Theme آدم هستش که مهمِ! و اصولن تر فارغ از اون حالت معصومانه ی تولد، هر آدمی در طول زندگیِ خودش برای خودش یه Default Theme می سازه که با اون شناخته میشه! تغییرات لحظه ای و گاه گاهی آدم ها اصلن مهم نیست! و هیچ تاثیر در شکل گیری این تم عمومی نداره! اینکه شما گاهی دوست دارید فانتزی باشید، گاهی مذهبی، گاهی رمانتیک، گاهی خشن، گاهی آرام، گاهی ماشین زده، گاهی کتاب زده، گاهی سکسی ، گاهی آنتی سکسی، گاهی فوتبالی، گاهی بسکتبالی، گاهی علمی ، گاهی کفِ خیابونی و گاهی هر چی گاهیِ دیگه ای ، باید بگم که این گاهی ها تاثیر چندانی در Default Theme شما نداره! 

مگر اینکه مرور زمان به معنای حقیقی کلمه این گاهی رو به یک مستدام واقعی تبدیل بکنه! این تبدیل همون قدر نادرِ که اصن به چشم نمیاد! تمام حرف من اینِ که آدم ها با Default Theme شون شناخته میشه، نه با تم های لحظه ای و جوگیرانه اشون!

  • علی رسولان