علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۷ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

پیله وار

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ب.ظ

دور از دسترس، درون پیله اش شعر می خواند، دست هایش را زیر چانه اش گذاشته و مبنای شکلِ کارش را بر نمایی به نام فکر کردن استوار ساخته است.

گاهی سری به انباریِ تصورش می زند، دست به کار می شود و پنجره ای برای این پیله ی سرسام آور می سازد، چای به دست می شود! بیرون را نگاه می کند، به درخت ها! به جویی که روان است، به پرنده هایی که آواز می خوانند، به خرگوش هایی که بازیگوشی می کنند، به مورچه هایی که زحمت می کشند، به شیری که لم داده است، ساعت ها یک دلِ سیر، سیر می کند حال و احوال هم کیشان را!

..

به این فکر می کند که از فرصت به وجود آمده باید نهایت استفاده را ببرد، آخر؛ دیری نیست که پروانه هایی را ببیند که دور از دسترس او، پر می زنندُ، شعر می خوانندُ می رقصند! آن وقت است که می خندد اما تلخ، نگاه می کند اما سرد! و به هم می ریزد. به هم می ریزد از این تماشای نا به جا! اما چ سود بر این افسوس ها و حسرت هایِ بعد از مِحَن!

تنها فعل مثبت! تحصیلی است که مضمونش می شود پوشاندن،چسب زدن، حتی حالی بدتر از بستن، مثل در و تخته هایی که به پنجره ها می کوبند! تا همه فهم باشد برای مصداقی که متروک نام دارد. به هر حال باید فکری برای این پنجره ی مزاحم کرد! و هزار بار مرگ بر گفت: به تصورهای لاکردار برای رسیدن به آرامشِ . هزار بار مرگ بر گفت به حالی که قرار است حال را دلچسب تر کند اما بی آنکه سازنده باشد و اهل ترمیم حتی حالِ پیله وارِ گذشته را هم نابود می کند.

.

+یادداشتی بر یک سفر:of:أحسن الحدیث

  • علی رسولان

در، گیری

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۰۰ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

تاریخ عشق

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

رقبارفقا

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

شیخ شهید شد و من فقط به کیبورد نگاه می کنم که چ بنویسم؟ دیروز به این فکر می کردم که هر زوجی نتیجه ای دارد، گاهی آثار این زوجیت به خودت برمی گردد، گاهی به دیگران! دیروز به زوج غیرشریف دیپلماسی و لبخند فکر می کردم. به دیپلماسی لبخند.

به این فکر می کردم که اگر به رقبایت بخندی، رفقایت چ حالی پیدا می کنند؟ دیروز به اخم و خند فکر می کردم، به اخم های نمر و خنده های حریف و این شعر شهریار:

زمســتان پوســـتین افزود بر تن کـدخدایــــان را

ولیـکــن پوســت خواهد کند ما یــک لاقبایان را

ره ماتم ســـــرای ما ندانم از کــه می پرســــد

زمســـــتانی که نشناسد در دولت سرایـان را

به دوش از بــرف بـالاپــوش خـز ارباب مــــی آید

که لرزانــــــد تن عــــــریان بی برگ و نوایان را

طبیب بی مروت کــــــی به بالیــن فقیـــر آیـــد

که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن درصفای اشک خود بهتر

که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

حریفی با تمســـخر گفت زاری شـــهریارا بـس

کـه میگیرند در شــــــهر و دیار ما گدایـــــــان را

دیروز به سیاست فکر می کردم، به ادبیات، به آزادی، به حقوق بشر نامشروع، دیروز به ناراحتی و دلگیری ام فکر می کردم، و زود بی خیال شدنم، به هیجانات غیرمرسوم، به جنگ، به تفرقه، به شبکه HD، به جلوه های آفرینش، به فیلم های هالیوودی، به فیلم های ایرانی، به همین نوشتن های هرازگاهی، به خستگی، به خون و جنون، به شهادت حکیم در عراق، دستگیری زکزاکی در نیجریه، به خبرهایی که قرار است بشنویم، به مشکلات اقتصادی، به حکم دادگاه و غارت ۱۷.۶میلیون دلار پول ایران توسط آمریکا، به داعش، به مدافعان حرم،به تضارب آراء، به تفاوت اندیشه ها!

به این فکر می کردم که حالِ دنیا، حالِ، حال به هم زنی شده است! هر چند که می دانم این حال زجرآور، نه همه جا و نه برای همه قابل درک نیست، آخر خنده چشم ها را از کار می اندازد و خنده ای که زیاد باشد فهم را کور می کند!

را

ظ

بخوانید

  • علی رسولان

ساحر

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۴۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

خطِ قرمز

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ب.ظ

خط قرمز یعنی رد شدن از روی خطی که خون تولید می کند، بالعرض یک سلسله اعمال و رفتاری که بوی خون می دهند! به تعبیری دیگر این خط حق خون ریختن ندارد اما مستحقش که بشوی، حقت را کف دستت می گذارد، با هیچ کسی هم شوخی ندارد. خط قرمز جزء آن مواردی است که شوخی بردار نیست، نباید هم باشد، و البته همه می دانیم، شوخی زیادی اش خوب نیست، به هیچ وجه! نه تنها خوب نیست که منفور هم هست!

این اعترافی صادقانه است که بگوییم: خط قرمز خوب است، خط قرمز خوب است چون لازمه ی زیست انسانی است، خط قرمز همه جا هست، اما همیشه رنگش قرمز نیست! و نباید و نمی تواند هم همیشه یکشکل و یکرنگ باشد، بر همین اساس است که گاهی رنگش سفید می باشد، مثل خط ممتدی سفید در یک خیابان دو طرفه! که سفید است اما خط قرمز عبور و مرور ماشین هاست! و گاهی هم اصلن شبیه خط نیست! مثل درب اتاق شما! که چوبی است ، اما خط قرمز ورود اغیار است! " و خدا می داند با آن غیری که این خط قرمز را بشکند و رد کند چه خواهید کرد، و چه بلاها که بر سرش در نخواهید آورد! " خط قرمز حتی آنجایی که جائیت مصداق ندارد هم هست، آن، آنی که در آن جائیت مصداق ندارد، همان آنی است که محصور در حصار ماده نیست، مثال همه فهمِ خط قرمزی اینچنین، می شود اقرار عالمانه ی حضرت جبرئیل در شب معراج، و خط قرمزی به نام رتبه ی وجودی را متذکر می شود، که در گفت و گویی زیبا با رسول اکرم حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم اینگونه به تصویر قلم در آمده است: 

         جبریل درش ستـاد بر جای          کــاین راهِ حرم بـود بفرمـای

         فــرمـــود مگــر دگر نیــایی         تـــا ره بـه بـرادرت نمـــایـی

         گفت ار قــدمی نهم فـراتـر         سـوزد پـر و بال من سراسر

خط قرمزها! علاوه بر سه شکل متصور شده در بالا، انواع و اقسام دیگری هم دارند، از خط قرمز نریختن آب بر روی صفحه ی کیبورد لب تاب...، یا بهتر بگویم، قانون کلی آب دشمن وسایل الکتریکی است، بگیرید تا خط قرمز نخوردن غذا هنگام نماز خواندن! اصولن هر حرام شرعی یک خط قرمز است، توصیه های ایمنی برای وسایل خانگی یا هر وسیله و ابزار دیگری که در کاتالوگ همراه آن ابزار قرار داده شده است، نیز خط قرمز می باشد! بر اساس موارد یاد شده، خط قرمزها از نگاهی دیگر به دو دسته ی کلی حقیقی و اعتباری تقسیم می شوند.

اینکه می گوییم اعتباری نه اینکه مشمول قاعده عدمی بودن شود، یا وارد نسبیت شویم! نه، بلکه به این اعتبار است که ما آن را وضع می کنیم! این ما می تواند جمعی از اعضای یک جامعه، یا اعضای یک خانواده، یا یک باشگاه یا ورزش خاص باشد! یا هر جمع دیگری! خط قرمزهایی که در آن به آن زندگی جمعی یا وضع و محیطی خاص ساری و جاری است! و به جهت همین ساری و جاری بودن و مقبولیت عمومی است که تخطی از آن عین جهل است، و عواقب این تخطی هم می شود تنبیه و مجازات! که مثال ساده اش همین برداشتن توپ با دست توسط بازیکن فوتبال که تنبیه اش کارت زرد یا قرمز است! حالا زرد یا قرمز بودنش بر می گردد به شرایط و موقعیتی که این عمل جاهلانه یا جوگیرانه توسط آن بازیکن صورت گرفته باشد.

حقیقی بودن خط قرمزها هم بر می گردد به حقیقت آن خط قرمز! وضع ناپذیر است، مثل آتش که خط قرمزش سوزاندن است. و وضع ما تاثیر در سوزاندن یا نسوزاندن آتش ندارد! حالا اگر همه ی آدم های دنیا بیایند و بگویند آتش نسوزان، تاثیر در نسوزاندن آتش ندارد، آتش کار خودش را می کند! اصولن معنویات، و هر آنچه با روحیات سر و کار پیدا می کند از این دسته اند.

بعد از این آشنایی چند دقیقه ای و مجمل با انواع خط قرمزها! می خواهم به بهانه ی اصلی نوشتن سطور بالا، انگیزه و مقصدم اشاره کنم! که برگرفته از نگاهی عمیق تر و گسترده تر است، و برای فهمیدنش ضروری بود یادآوری خط قرمزهایی که با آن ها بزرگ شده ایم! و برایمان ملموس بودند و به راحتی نمی توانیم زیرپایمان بگذاریمشان! اما آن خط قرمزی که رعایت نکردن آن، منجر به بروز خسارت ها و آفات فراوان در جامعه می شود! خط قرمزی است به نام قانون! قانون خط قرمزی است که شامل تمام موارد بالا می شود! قانون چتر برزگی است که تک تک اعضای یک جامعه را تحت حمایت خودش قرار می دهد، و همین حمایت است که مقبولیت عمومی را برای قانون به وجود می آورد. به تعبیری همه ی افراد جامعه نسبت به قانون یکسان و ذینفع هستند. همین پذیرش عمومی است که باعث می شود افرادی که قانون را زیر پا می گذارند مورد مذمت قرار بگیرند! قانون خط قرمزی است که به راحتی نمی توان از آن گذشت. و هر چه قانون یک جامعه به شما تشأن دهد، زیرپا گذاشتن آن توسط شما دارای درصد بیشتری از جاهلانگی است، به عنوان مثال زیر پا گذاشتن خط قرمز قانون توسط یک دانشجو بسیار زشت تر و ناپسندتر از زیر پاگذاشتن قانون توسط یک فرد عادی جامعه است، حالا این مثال هر چه به سمت بالا برود درصد ناپسندی و جاهلانگی اش بیشتر می شود! برای یک وکیل، وزیر، مدیران ارشد یک جامعه، افراد شاخص و خاص که دارای محبوبیت در بین اعضای جامعه هستند، این زیر پا نهادن قانون بسیارتر ناپسندتر است.

گاهی این زیرپاگذاشتن ها! تاریخ سوز می شوند، نظیر آنچه در سال ۸۸ رخ داد! وقتی کاندیدایی نخواست قانونی عمل کند، و با زیر پا گذاشتن قانون، و برهم زدن قاعده ی بازی! اختلاف سلیقه و امیال شخصی را وسط خیابان کشید، جوگیر شد، جهلش را نمایان کرد و اقتدار حضور مردم را تبدیل به جنگُ کشت و کشتار کرد!

بی توجهی به قانون، دور زدن قانون، یک دندگی، هیزم بیار معرکه شدن، هم دست و همراه شدن شدن با دشمنانِ ایران اسلامی عزیز، تحریک و تشویق کردن عده ای به قانون شکنی، آسیب زدن به اموال عمومی، توهین به مقدسات، داد و هوارُ جار زدن شعارهای نا به هنجار، هشت ماه جنگ داخلی و کلی خاطره های دلخراش دیگر، مفهومی را ساخت  به نام " فتنه "

شش سال از آن سال فتنه ساز می گذرد، سالی که البته تلخ بود اما تجربه شد،درس شد برای آینده، سالی که در تاریخ ایران مفهومی به نام فتنه را ساخت، مفهومی که امروز  خط قرمزی حقیقی شده است برای تشخیص سره از ناسره! برای تشخیص تشخص آدم ها! امروز فتنه در ادبیات جمهوری اسلامی خط قرمز است، نه خط قرمزی اعتباری ، بلکه خط قرمزی حقیقی!  امروز همه ی آن هایی که سودای کاندیدا شدن را دارند باید موقعیت خود را نسبت به فتنه ی ۸۸ به شکلی واضح ترسیم کنند، و مقابل دید همگان، به خصوص اعضای محترم شورای نگهبان قرار دهند.

خط قرمز را در شب رویایی و به یاد ماندیِ ۹دی نوشتم، تا تذکری باشد برای آن هایی که زود فراموش می کنند و البته ادای دینی باشد نسبت به شهدای فتنه ی۸۸ که مظلومانه شهید شدند، آن هم به خاطر هواهای نفسانی، امیال زودگذر و شخصی عده ای خاصِ جاهل! که می خواستند کشور را به ثمن بخس بفروشند و دو دستی تقدیم استکبار پلید کنند!

من معتقدم اگر سال۸۸ درایت، هوشمندی و مدیریت صحیح حضرت آقا نبود، امروز کشورمان ایران وضعیتی بهتر و مساعد تر از شرایطی که در عراق و سوریه می گذرد، نداشت! خدا را هزار بار سپاس که با عنایات خاص امام زمان (عج) و رهبریُ هدایت امام خامنه ای عزیزتر از جان، و درک، شعور و بصیرتِ بالای مردم دوست داشتنیِ ایران که افتخارشان پرچمی سه رنگ مزین به شعار لا اله الا الله است، امروز ایران در نهایت صلابت و قدرت، دماوندگونه مشت می کوبد بر دهان یاوه گویان و استکبار دوستانِ! داخلی و خارجی!

خط قرمز را با غزلی زیبا از حضرت حافظ به حافظه ی تاریخی نوشته هایم می سپارم، باشد که شیرینی نوشته ی او، کام تلخ خاطره ها را از یاد ببرد. و راهگشای فهم متن باشد.


.

.

.

.

.

.

.

.

+۹دی

را فردا بخوانید!

به فکر چشم هایتان هستم

  • علی رسولان

آنات من

جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ

بال هایم را باز می کنم، کنار پنجره می ایستم، کمی تکانشان می دهم که مطمئن باشم خیال نیست، رویا نیست، حس خوبی دارد، این آمادگی ام برای اوج گرفتن!

اینجا، لبه ی این پنجره ی روح نواز، کنار این شمعدانی هایِ همراهُ همدل ، کنار این باغچه ی پر از مریم! پر از بنفشه های رنگارنگ، شدیدتر از همیشه ضربان قلبم را حس می کنم، شیرین است ، شایدم هم لیلی، شاید هم قشنگ تر از شیرین و لیلی!

اما نه! بدم آمد از این نوشتنِ غیر همتراز با حالِ باحالم! خرابش کردم این حسِ شاپرکی ام را ، با این شاید گفتنِ اضافیِ آخری! به واقع باید بنویسم حتمن قشنگ تر از شیرین و لیلی است!

بال هایم را باز می کنم، به آسمان خیره می شوم، آنقدر خیره می شوم که پلک هایم از فرط خستگی می افتند، چشم هایم را می بندم، خیره سری هایم را فراموش می کنم، و پاهایم را از بند طاقچه ی زیبایِ خانه ی پدری می رهانم! و می پرم!

به سرعت بال می زنم، بال بال می زنم، آخر استقلال بال بال زدن دارد! درد دارد! خستگی دارد! فحش دارد! تنهایی دارد! دلسردی دارد! و من می دانم و می خواهم این همه حال ناخوش را! آخر تحمل این همه حال بی حال، می ارزد به لحظه ای رهایی!

من در اوجم! از این بالا آن به آن وجودی ام را می بینم، هم دوستشان دارم و هم ندارمشان! نمی خواهم تلخش کنم! بی خیال آنات نافرمِ گذشته، حالا می خواهم فقط به پرواز فکر کنم، به پر زدن، به شاپرک شدن، به همراه گل شدن!

+بی شخصیتی به نام فر۲ ، ۳۰پور

  • علی رسولان