علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

با کاروان حله

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

دینامیک ایستاکُش

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۳ ب.ظ

عصبیت قومی قبیله ای که اطراف ناکس وجودی را فراگرفته است مشفقانه و در نهایت چسبندگی به زمین، شعری می خواند که رقاصه ها در برابرش مجبور به زانو زدن شده اند آنقدر که از پیشانی کفش های پاشنه بلندشان عرق شرم می ریزد و سزاوارانه ای ناچسب را در دریایی از سرشکستگی برای صاحبش به منصه ی ظهور رسانده است.

هیجان انگیزتر از این واژه نشینی بی شرمانه، افسردگی اتم هایِ بی حسی است که بی توجه به کارناوال انتقادیِ این عصبیت، مستدام در ایستایی هستند و لاجرم اخمی خشک روانه ی فضای ایجاد شده می کنند تا شاید از این حرکت، برخوردی هر چند ریز مابین ریز اتم های بازیگوش که به جبر مادیّت بینشان فاصله افتاده ایجاد شود! شاید با نگاهی راهی برای آتش زدن ماهی که یخ است و سرد پیدا شود!

چ بسیارند نوترون ها و پروتون هایی که نه گریه می کنند و نه می خندند! آنقدر ساده اند که دنیا را ریز تر از خود می دانند این زیراتم هایِ! چشم بسته ی نادان.

بد است که این ساده ی منجمد نمی داند،  اگر سرش را برگرداند چشم هایی را می بیند که پلک در پلک هم عشق را گره زده اند و سرود مستانه ی إِلَهِی، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ سر می دهند و صمیمانه چنگ می زنند احساس آدمیت را و گاز می گیرند بازویی را که رویش حک شده: إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ.

  • علی رسولان

پ َ ر پ َ ر

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۹ ب.ظ

دقیقن همون شبی که می خواستی بنویسی پ ر و ب ا ل ی نمونده ، پ ر پ ر شدم! دقیقن همون شبی که تصمیم داشتی نق زنانه بنویسی، دقیقن همون شبی که روزش پر از حالِ بد بود، دقیقن همون شبی که می خواستی با این مقدمه نوشتن رو شروع کنی: جهان موهای بافته شده اش را مو به مو باز کردم، گره های کور را کنار زدم و هروله کنان هم شانه ی باد در پیچ و خم آرمیتاگونه ی موهایش به دنبال راهی برای حل مسأله ی عشق بودم ...

دقیقن تو یه شبِ ضد حال، یه اتفاق خوب هُلُپی افتاد وسطِ پذیراییِ آشفته ی دل، و این اتفاق خوب چیزی نبود جز یه کادوی با تأخیر به مناسبت جشن تولدم! اینجا بود که به خودم گفتم چ خوبه که بعضی اوقات بعضی ها سر موقع ، دقیقن اون موقعی که باید باشن نیستن! و اینکه هر شری حکمتی داره " البته از نظر من شر نداریم ، فک می کنیم شر هست " بنابراین شر حکمت دار هم نداریم فقط حکمت داریم.

  • علی رسولان

nothing

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۰ ق.ظ

وقتی به این فکر می کنی که دوست داری از چی بنویسی دیگه دوست نداری بنویسی چون نمی تونی از اون چیزهایی که دوست داری بنویسی، بنویسی.

البته بدتر از این نتوانستن حس های بر باد رفته ای هستش که لا به لای دلمشغولی هایِ دنیا! به وادی فراموشی سپرده میشن، و تو هر چی سعی می کنی که یادت بیاد درباره چی می خواستی بنویسی هیچی یادت میاد. و این هیچی تو رو به این فکر فرو می بره که مگه هیچی هم چیزی هست که یادت میاد؟

اصن اینکه میگن هیچی یادم نمیاد یعنی چی و اصولن چ فرقی بین هیچی یادت میاد با هیچی یادت نمیاد وجود داره؟ الان دوست دارم به خودم گیر بدم و بگم که: مرد حسابی تو خیلی اشتباه می کنی که میگی هیچی یادت میاد! مگه هیچی می تونه به یاد بیاد؟ باید بگی: و تو هر چی سعی می کنی که یادت بیاد درباره چی می خواستی بنویسی هیچی یادت نمیاد.

به هر حال هر کدوم از این دوتا که درست باشه فرقی نداره و تغییری برای بهبود ایجاد نمی کنه؛ " بهبود چ کلمه ی جالبیِ: بهتر بودن " و اینطوری میشه که هیچی نوشته میشه.

اصن اینکه میگن هیچی ننوشتم یعنی چی و اصولن چ فرقی بین هیچی نوشته میشه با ... یک سکوت عمیق پر از فکر  •َ  •َ 

  • علی رسولان