علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

ملازمان حرم

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۱ ق.ظ

💠

دل بیقرار مثل وهب رفته ای و من 
لیلی شدم برای تو مجنون خط شکن 
.
دلتنگ لحظه های پر از با تو بودنم 
یادش به خیر، با تو حرم ، هم قدم شدن 
.
این گریه های یخ زده بر روی عکس تو 
یعنی دلم برای تو تنگ است حقیقتن 
.
معشوقه ی جدید مبارک گلم ولی 
گاهی به عشق سابق خود هم سری بزن 
.
این روزها که حال و هوای بهشت را 
آورده ای تو از حرم عشق در وطن 
.
هر هفته در کنار مزارت به یاد تو 
برپا شده است روضه ی ارباب بی کفن 
.
آنقدر در حضور تو احساس خوب هست 
باید که در هوای تو هر لحظه پر زدن 

🌷 #شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_مرادی 
 👤 #علی_رسولان

🆔 @alirasolan_fans

  • علی رسولان

به روایتی

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۸ ب.ظ

:
ساده لوحانه ماه می دیدم
کاملن سر به راه می دیدم
اژدها بود واقعن اما 
پسری بی گناه می دیدم
.
.
و به روایتی 👇👇
.
.
.
اژدها بود واقعا اما 
دختری بی گناه می دیدم 😄
••
#شعر: #علی_رسولان
#کاریکاتور: #مجید_خسروانجم
🆔 Telegram.me/alirasolan_fans

  • علی رسولان

حقوق

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته ی حقوق حتمن بخوانند ، یک متن برای شروع #پویشی کاملن حقوقی 

دیروز و امروز کنکور بود. بچه های انسانی و ریاضی و تجربی بعد از دوازده سال درس خواندن، حالا به مرحله ای سرنوشت ساز به معنای واقعی کلمه رسیدن. به هر حال خوب یا بد، تنها تاثیر این دوازده سال درس خواندن روی نتیجه ی کنکور یک معدل ساده است و این یعنی اگر شما همه ی سال های درسی تان را درس خوانده باشید شدید اما سالی که کنکور دارید بازیگوشی تان گل کرده باشد، همه ی آنچه که در این سیستم آموزشی برای آن زحمت کشیده اید را ، به باد داده اید نافرم!
خودم که اصلن این طرز برخورد با درس خواندن را به هیچ وجهی قبول ندارم، اصلن درس خواندن این مدلی ، و با این سبک در کشور را هم قبول ندارم، اصلن این تفکر که همه ی زندگی مسیرش به دانشگاه ختم می شود را هم قبول ندارم.
مثلن من اگر بچه ای داشته ای باشم خودم مسئولیت آموزش حروف الفبا و دو به علاوه دو را به او شخصن تقبل می کنم، و آن وقت می برمش پیش نقاش خوب محله ی مان تا یک نقاش ماهر شود، یک نقاش حرفه ای که تمام فکر و ذهنش نقاشی باشد بدون آنکه بداند انتگرال چیست یا مثلن کسینوس به چه کار می آید یا اینکه درباره مندلیف و جدولش بداند، اصلن تعریف روانشناسی را هم نداند به جایی برنمی خورد، دین و زندگی هم که به کتاب نیست به عمل است، کلن گاهی فکر می کنم مدرسه جز استرس هیچ چیز دیگری ندارد، چه بشود که، یک خانم اکرم زاده ی مهربانی " خانم اکرم زاده دوستت دارم بسیار، الهی هر کجا که هستی بهترین ها برای تو باشد " به حسب اتفاقی در مدرسه حضور پیدا کند ، معلم هنر شما بشود و شما خطت خوب شود، نقاشی ات خوب شود، کلی خاطره های قشنگ هنری داشته باشی و پی ببری که چقدر هنرمندی.

می خواهم اوی مثل من و او، بدون آنکه کوچکترین مفهومی از هر علم دیگری را بداند، غرق در نقش و نگار شود، یک سوپر فرشچیان شود تا برای دل پدرش هم که شده، غروب عاشوراهایی بیافریند، که هزاران برابر در انتقال حزن عاشورا گیراتر و تاثیرگذارتر باشد از خلق های فعلی.
اما از کنکور نگفتم که از ایده آل ها و آینده ی چگونگی برخوردم با آن بگویم، از کنکور یاد کردم تا از فارغ التحصیلان باهوش و با استعداد یک رشته ی خاص از علوم انسانی بگویم. از دردهای فارغ التحصیلان تاپ ترین رشته ی علوم انسانی که حقوق نام دارد.
حقوق، که اصولن تمام بچه های درسخوان به هوای آن علوم انسانی را انتخاب می کنند. این جذابیت وکیل شدن با دیدن یک فیلم ساده یا شنیدن این جمله ی کلیشه ایِ، من فقط در حضور وکیلم حرف می زنم ، به راحتی آب خوردن در ذهن خیلی هایِ دبیرستانی شکل می گیرد. خصوصیت های عدالتخواهانه ی نوجوانی، دوست داشتن گرفتن حق خود از دنیا، " این ها نگاه های یک نوجوان است زیاد سخت نگیرید که چرا ساده است" و البته یک بودنش ، تاپ بودنش است که می شود انگیزه برای انتخاب این رشته و تلاش برای قبول شدن در آن.
اصولن بچه هایی که عشق حقوق می شوند تن به هر خواری، دانشگاه، موسسه یا پیام نور " این سه تا خیلی با هم فرق دارند ها، تو را سر جدتان موقع انتخاب رشته دقت کنید، یادم بیندازید، یک بار از تفاوت هایشان بنویسم و عواقب تحصیل در هر کدام شان را بگویم " و مسیری می دهند تا مثلن دانشجوی رشته ی حقوق شوند. در حالی که در شهر خودشان با رتبه ای که آورده اند می توانند حتی روزانه ی یکی از بهترین دانشگاه های شهر یک رشته ی معمولی بخوانند که به مراتب، آینده ی روشن تری خواهد داشت چه لحاظ کاری و چه از لحاظ ادامه ی تحصیل. این یک واقعیت تلخ است، فقط نمی دانم چرا هیچ کس توضیحش نمی دهد به نوجوان های بنده خدای علوم انسانی. شاید هم می دهند درست نمی دهند، قانع نمی کنند، مثلن دستوری می گویند فقط دانشگاه های تهران را انتخاب کن، خب بچه است، به تو هم که رفته باشد یک مغرور تمام عیار است، آنوقت نتیجه اش چه می شود، صد در صد درست از آب در نمی آید، باید حرف زد، با منطق، استدلال تا بچه ی عاشق قانع شود، بپذیرد.
سختی های قبول شدن، رفت و آمد، درس خواندن در رشته ی حقوق یک طرف قضیه است و ماجرای اسفناک بعد از فارغ التحصیلی در این رشته یک طرف دیگر. بعد از فارغ التحصیلی، به اصطلاح لیسانسیه ی حقوق این سوال را از خود می پرسد که من حقوق خوان بعد از چهارسال درس خواندن در بهترین رشته ی علوم انسانی با آن سابقه ی طولانی درسخوان بودن که سرجمعش می شود شانزده سال، حالا جهت پیشبرد زندگی ام و انتخاب یک شغل مناسب که در خور شان این تلاش باشد، چه باید بکنم؟
جواب این پرسش ،بعد از کلی صغری و کبری چیدن در متن ، می شود موضوع اصلی ، اینکه قرار است چه بلایی بر سر حقوق خوان ها بیاید، این نجوای دورنی، این حدیث نفس منطقی و سوال بالا کاملن درست و به جاست. اما متاسفانه پاسخی که برای آن وجود دارد کاملن غیرمنطقی، مسخره، بی شرمانه، خلاف عقل و شرع ، اخلاق و هر امر مثبت دیگری است که به ذهنتان خطور می کند، آن پاسخ غیرمنصفانه این است، آقا یا خانم لیسانسیه ی حقوق که تعدادتان براساس آمار صدهزار نفر است، شما باید در یکی از آزمون های قضاوت، وکالت، سردفتری ازدواج یا اسناد شرکت کنید و ما از بین شما در هر عنوانی پانصد نفر را گزینش می کنیم که جمعش می شود دوهزار نفر، البته ناگفته نماند که این آزمون ها ممکن است هر دوسال یکبار هم برگزار نشود، یا بعد از چندسال یکی از آن ها برگزار شود، اصلن هر سال هم که برگزار شود در تمام عنوان ها هم برگزار شود، این چه منطقی است بین دوهزار نفر و صدهزار نفری که هر سال هم تعدادشان افزایش می شود؟ اصلن آزمون این وسط چه معنی دارد؟ به چه دلیل باید برای وکیل شدن یا سردفتر شدن محدودیت وجود داشته باشد؟ مگر برای فارغ التحصیلان رشته عمران محدودیت نفر قائل شده اند؟ یا نه هر فارغ التحصیل عمرانی می رود در آزمون نظام مهندسی شرکت می کند، قبول که شد، مهر نظام مهندسی اش را می گیرد و می رود دنبال زندگی اش و کارش. یا مثلن برای دکتر ها کسی تعداد قائل شده است؟ که پانصد نفر یا هزار نفر یا کمتر یا بیشتر؟
آخر این چه منطق و بلایی است که عده ای سالوس صفت بر سر بهترین های علوم انسانی در می آورند؟ این چه منطقی است که می گوید به ازای فلان تعداد نفر جمعیت یک شهر ما نیاز به دفتر ازدواج یا اسناد یا وکیل داریم؟ مگر شمای بالا دستی می خواهید به اینها حقوق بدهید که تعداد انتخاب می کنید؟ هر سردفتری یا وکیلی که هزینه ی خرید یا اجاره ی دفترش و کارکنانش با خودش است ، مگر از بودجه ی دولتی می خواهید به اینها حقوق بدهید که برای خودتان حق قائل شده اید و محدود کرده اید تعداد وکلا و سردفتران شهر را؟ به نظر من این رفتار کثیف هیچ دلیلی برای دفاع از خود ندارد، یک محکوم بالذات است، هیچ دلیلی ندارد جز اینکه عده ای به دنبال کسب درآمدهای گزاف هستند، عده ای به دنبال انحصاری کردن این مشاغل هستند، بدون آنکه فکر کنند چه بلایی بر سر فارغ التحصیلان باهوش، با استعداد و باحالِ رشته ی حقوق می آورند.
این رفتار کثیف و برخورد ظالمانه باید برچیده شود، و این امر ممکن نمی شود جز با تلاش دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته ی حقوق، نیاز به یک همت و پویش منسجم دارد، یک حرکت مقتدرانه برای دفاع از حقوقِ حقوقی ها!
اگر برای وکیل شدن یا سردفتر شدن نیاز به آزمون هم باشد، فقط باید یک آزمون علمی با کف نمره ی علمی مشخص باشد، بعد از کسب حداقل نمره ی علمی هیچ بهانه ای مورد قبول نیست برای جلوگیری کردن از حق وکیل شدن یا سردفتر شدن. حقوق قاضی ها مسیر بودجه ای خاص خود را دارد و تا حدودی منطقی هم هست مشخص کردن تعداد نفرات " البته اینجا هم می توانند آنقدر سخت بگیرند آزمون را که اگر کسی دوست داشت بیاید شرکت کند بدون محدودیت نفرات و اگر قبول شد ، قبول شده است دیگر، هزینه ی یک قاضی خوب را دولت باید بپردازد ، باور کنید این شیوه ی انتخاب برای سلامت دستگاه قضا و بازخوردش در جامعه بسیار مفیدتر است " اما دو مورد دیگر انصافن نیاز به هیچ بودجه ی عمومی ای ندارد و صرفن هزینه های شخصی افراد است برای خرید یا اجاره دفتر یا هر مساله ی دیگری، کاملن مستقل بدون نیاز داشتن به هر کمکی از سوی دولت ، با این نگاه محدودیت قائل شدن یک ظلم واضح و آشکار است.
از نگاه من می شود این شیوه ی پوسیده ی آزمونی با انتخاب محدود نفرات را برچید، به هر حال دانشجویان رشته ی حقوق خودشان باید به فکر خودشان باشند، درخواست همه ی دانشجویان این رشته با امضای طومار و ارسال برای رئیس جمهور، درخواست های مکرر از نماینده های مجلس به صورت مکتوب ، دسترسی به نماینده ها در هر شهرستانی امکان پذیر است ، به هر حال نماینده ها باید از حق مردم دفاع کنند، در یک جلسه از مجلس در یک روز تاریخی می تواند این قانون تعداد نفرات ، این اجحاف به معنای حقیقی کلمه در حق حقوقی ها اصلاح شود، با نوشتن های مکرر، با مطلب گذاشتن در این زمینه ، با روشنگری و تبیین موضوع " آنچه حضرت آقا روی آن تاکید دارند "، وقتی مطالبه ی عمومی دانشجوها و فارغ التحصیلان صورت بگیرد، به طور حتم صدا و سیما هم وارد می شود، همه ی این رفتارها و مطالبات به صورت کاملن مسالمت آمیز می تواند صورت بگیرد برای اصلاح یک قانون غیرمنطقی، در کمال آرامش، بدون فحش، بدون درگیری، به هر حال یک نفر باید بیاید پاسخ بدهد چرا این ظلم صورت می گیرد!
چطور است که ما دکتر به تعداد انفس می خواهیم منتهی وکیل به تعداد انفس نمی خواهیم؟ اصلن وقتی تعداد بیشتر باشد مردم حق انتخاب بیشتری دارند، مگر وکیل ها آمده اند که جیب خودشان را پر کنند یا نه حق تضییع شده ی مظلوم را به او برگردانند. چه معنی می دهد وکیلی که قرار است از مظلوم دفاع کند خود در حق هم رشته ای هایش در مقام ظالم قرار بگیرد؟
دانشجوهای حقوق به فکر خودتان باشید، تلاش کنید، مطالبه کنید، بخواهید، با یک روحیه ی جنگاورانه ، مقتدرانه و منطقی در چهارچوب قانون دفاع کنید از حقتان ، از حقوقتان.

 

پی نوشت:

برای پیدا کردن یکدیگر و ایجاد موج ،

این متن را در شبکه های اجتماعی منتشر کنید

نرخ بیکاری در رشته های مختلف و رشته حقوق

نامه ای که حقوقی ها به رئیس جمهور نوشتند

  • علی رسولان

آبی

جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

دغدغه ی این روزهای من

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۳ ب.ظ

  • علی رسولان

آیت الله

جمعه, ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۶ ق.ظ

همیشه متعجب شدن جذاب است. گاهی این تعجب به دلیل مواجه شدن با یک ابزار جدید در حوزه ی فناوری اطلاعات است، که خب هر روز هم احتمال رخ دادن دارد. و زیاد هم دور از دسترس نیست. گاهی دیگر این تعجب بعد از دیدن یک فضای طبیعی برای شما حاصل می شود، و چنانچه این دیدن به صورت کاملن واقعی و ملموس باشد شدت اعجاب بیشتری خواهد داشت نسبت به دیدن یک سری تصاویر یا فیلم به صورت مجازی.
اعمال اعجاب در ما به وسیله ی ابزار های گوناگون و در حالات و موقعیت های مختلف به هیچ عنوان دور از ذهن و دور از دسترس نیست ، که به هر حالتی می توان مثال های فراوانی برای آن برشمرد و گفت، واضح است که خیلی از این حالت های تعجبناکی ما قابلیت مطرح شدن ندارند، و صرفن یک حالت گذرای موقتی هستند. صرفن چند ثانیه تعجب است که به جایی هم بر نمی خورد.
البته از نظر بعضی ها بهترین نوع تعجب، تعجبی است که از برخورد با هم جنس انسانی حاصل می شود، دلیل آن هم کاملن واضح و مشخص است که آن ، قدرت و قابلیت طرح و ایجاد مساله برای فکر کردن است بعد از ایجاد این حالت تعجبناکی.
گاهی با دیدن نوع پوشش یک همشهری چنان بهت و حیرتی در شما ایجاد می شود که ساعت ها از غذا خوردن می افتید، یا دیدن بعضی غیرهمشهری هایی که جراحی های خاص روی بدن خود انجام می دهند همراه با تتوهایی که یک جوری ای هستند! کذلک! یا حتی رفتارهایی که هنگام عروسی یا طلاق از افراد سر میزند، مثل آن اوایل مد شدن مهریه های سنگین یا اکنون جشن طلاق!
به هر حال انسان است و شگفتی هایش کثیر، بیشتر از هر موجود دیگری. این ها را که می بینی می بینی بیراه نگفته اند که انسان جهان صغیر است " البته اینجا نگاه مادی به صغارت انسان کردیم که همین ترکیب نگاه معنوی هم دارد ، صرفن گفتم که بدانید، شرحش باشد در متنی دیگر" آدم کار درست می داند که این انسانِ جهان صغیر را نباید هیچ وقت دست کم بگیرد و غافل شود از رفتارهایش. آخر رفتار انسانی چنان بازخوردی دارد که گاهی جهان کبیری را نابود می کند شدید و پرواضح است که با همین قدرت، قابلیت سازندگی نیز دارد شدید.
یکی از این رفتار های سازنده و پیش برنده ی انسانی بعد از انقلاب ۵۷ توسط امام خمینی مطرح شد، که در عمیق ترین سطح خود به صورت کاملن حقیقی و عینی تشخّصش را از مردم وام می گیرد و به نمایش می گذارد. راهپیمایی آخرین جمعه ی ماه رمضان قدرت و قابلیت ایجاد یک حالت تعجبناکی عمیق دارد برای همه ی مردم جهان. حضور مردمی که مرز خاصی برایشان تصور نشده است در حمایت از مردمی ستمدیده که سرزمینشان اشغال شده است و هر روز و هر روز اگر بیننده ی خوبی باشی می توانی در آن سرزمین اشغال شده شاهد باشی رفتارهایی را موجبات تعجبت را ایجاد می کند آن هم با طعم اسفناک کشت و کشتار، با طعم شکنجه و آزار و تجاوز.
تنها شرط و انگیزه ی حضور در راهپیمایی روز قدس در هر نقطه ای از جهان که باشی داشتن روحیه ی انقلابی است. من که آدم های حضور یافته در راهپیمایی های روز قدس سایر نقاط جهان را ندیده ام اما ایرانی هایش را سال هاست که می بینم و یک تقسیم بندی عقلی، تنها این شرط داشتن را، برای حضور ، اثبات می کند عمیق.
اصولن از یک منظر آدم ها چه از نوع ایرانی اش و چه از نوع سایر کشورهای جهانی اش، در یکی از چهار قسم زیر جای می گیرند. و آن چهار قسم این هاست:
۱.مومن انقلابی
۲.مومن غیر انقلابی
۳.غیر مومن انقلابی
۴.غیرمومن غیرانقلابی
گروه اول که در ایران بسیار هستند، انصافن هم همیشه پای کار انقلاب بوده اند، هستند، و به توفیق الهی خواهند بود، کثرالله مثلکم " لبخندی ملیح می زنم" ان شاء الله ، خب حضور این افراد در راهپیمایی روز قدس امری عادی است، هیچ احساس تعجبی هم ایجاد نمی کند.
گروه چهارم هم که حساب و کتابشان با خداست، خب نه مومنند نه انقلابی، مشغول زندگی دنیایی خود هستند از نظر من خیلی بهتر از یکی دیگر از این گروه های موجود در بالا هستند، دقت داشته باشید بفهمید کدام گروه را می گویم البته دقت هم نکنید شدید تابلو هستند این گروه.
اما گروه دوم و سوم ، که هر دوگروه شدید حال تعجبناکی برای آدمی ایجاد می کنند یکی به جهت حضورش و یکی به جهت عدم حضورش، یکی از جنبه مثبت که گروه سوم است و یکی از جنبه ی منفی که گروه دوم است. اینکه فردی مومن باشد یعنی ادعای ایمان داشته باشد اما انقلابی نباشد جای تعجب دارد، گاهی آدم هایی را می بینی که سرشان قسم می خوری منتها روز قدس که می رسد می بینی خواب است شدید. آن وقت آن یکی که به او فُکُلی می گفتی روز قدس آمده و هم قدمت شده است.
این حیرت و حالت تعجبناکی در ایران سال هاست که مشاهده می شود، البته یک وقتی جسارت نشود به افرادی که شامل این گروه می شوند و عنوان غیر مومن برایشان لحاظ شده است، اصولن این تقسیم بندی بر اساس اصل مشاهده صورت گرفته است و بالواقع این گروه دوم است که معنای ایمان را نفهمیده است و صرفن ظاهری ایمانانه دارد و گروه سوم بالواقع مومن اند اما ظاهری غیر از رسم مرسوم انسان های مومن دارند.
به طور کلی این قواعد و تقسیم بندی های بالا در همه ی نقاط جهان ساری و جاری است، چه اینکه آن شهروند به ظاهر مومن اشغالگر فلسطین که در راهپیمایی روز قدس شرکت نمی کند و حتی حس تنفر نسبت به آن دارد، به شد و جد از جرگه ی مومنان خارج است و آن فرد انسان دوست خارج نشین یا داخل نشینی که ادعایی در دینداری ندارد اما حس دفاع از مظلوم خونش را به جوش آورده، و با فهم برائت از ظالم در راهپیمایی روز قدس شرکت می کند، آیت اللهی است قابل بررسی و توجه.

  • علی رسولان

مامانا

پنجشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۳ ق.ظ

میای سر سفره میشینی، اونم خسته و کوفته، به هر حال قبلش داشتی یه کاری انجام میدادی حالا یا اون کار با خود بوده یا بی خود، هر چند اصولن خوبه که آدم کار باخود انجام بده نه کار بی خود!
آدم خسته کوفته ی گشنه تشنه که سر سفره میشینه همچین با یه اشتهای خاصی شروع می کنه به غذا خوردنُ به به چهچه کردن راجع به غذا! البته اگه زبونش بچرخه برای تشکر و از اون مدلای نق نقوش نباشه " خدا ما رو جز این نق نقوها قرار مده، اگه هستیم اصلاح بفرما که خیلی زشته، آمِن "
ماجرای بالا یه طرف قضیه سفره است ، که معمولن همه ی اعضای خانواده به جز مامانا رو شامل میشه، اسمشم میذاریم بابانااینا! به نظر من طرف بابانااینا با طرف مامانااینا کلن دو حال و هوای متفاوت داره. احساس من اینه که طرف مامانااینا اصلن هیچ حس اشتهایی ای سر سفره ندارن، یه جورایی حالت خوردندگی تو طرف مامانااینا وجود نداره، نه اینکه همراه نشن با جمع ها ولی بیشتر از این میل به خوردن ، مامانااینا حس شعف خاصی دارن نسبت به اینکه می بینن طرف بابانااینا دارن هنر دستشون رو میل می نمایند. نه اینکه اینجوری بگن چون من پختم پس خوب است نه، یه جور احساس رضایتِ معنوی وجود داره این وسط که همونم باعث میشه اصن مامانا سر سفر میلی به غذا خوردن ندارن، وقتی میگم میل نه اینکه غذا نخورن ها نه، منظورم اینه لذتی که براشون ایجاد میشه از طعم و رنگ و نوع غذا حاصل نمیشه ، بلکه لذتشون ، شوق و شور و حال طرف باباایناست.
این طرف مامانااینا شامل همسرها "خونواده های دونفره " هم میشه ها! اینایی که نوشتم برداشت من بود، مامانا می تونن نظرشون بگن. و ابراز مخالفت و موافقت کنن.

  • علی رسولان