علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

به رنگ لبو

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۷ ب.ظ

تو این هوای سرد یکی از مطلوبی جات جهت ایجاد گرمای درونی و بیرونی بدنی ، بی شک و شبهه لبو هستش! انصافنم می چسبه به بدن و حسابی آدم رو سر حال می کنه! مخصوصن که سر چهارراهی باشه اونم دم غروب ، اونم تر بعد از یه خرید عالی مثلن سمت خیابون انقلاب!  

گفتم انقلاب چون فکر خریدتون رو ببرم سمت کتاب! خرید کتاب باشه خیلی بهتر تا مثلن خرید جوراب یا شلوار یا جوراب شلواری حتا! 

عرضم به حضورتون بگه که ، بعد از این کیف نفسانی و ایجاد حال خوش روحی از خوردن لبو ، یه اتفاقی میفته که هم چین تعجب انسانی رو دچار شگرف می کنه ، اونم موقع دفع افاضات لبو هستش ، همون هایی که بدن یا نخواسته یا خواسته ولی نتونسسته جذبش کنه! شفاف بخوام بگم میشه موقعی که مغز عِ رُ ر میده و شما می فهمی که باید بری دسشویی! 

موقع این دفع تازه به خوشرنگ بودن " رنگِ لبو " پی می بری! اصن یه رنگ بنفش سیری داره ، شدید زیبااااا و البته یه علامت سوالم برات پیش میاد که ، چطوری میشه که اینجوری میشه! چرا مدفوعت الان به رنگ لبو شده عایا؟ و تازه به این فکر می کنی که چه خوب می شد که با خوردن هر چیزی ، مدفوعتم به رنگ همون می شد! مثلن موز می خوردی مدفوعم رنگش زرد یواش می شد یا خیار می خوردی سبز می شد! هویج می خوردی نارنجی می شد! " یعنی این مورد اخیر فک کنم خیلی طرفدارم داشته باشه ، دقیقن مقصودم دختر و پسرای نارنجیسمِ "

به می خوردی ، گل به ای می شد ، این مورد که اصن مد شده! الان میگی رنگ مورد علاقه ات چیه؟ با یه عشوه ی خاصی میگه گل به ای! نمی دونم راجع به این رنگ و واژه واقعن چی تو ذهن بعضیا هستش والاااااع! 

شیربرنج می خوردی سفید می شد! این مورد دیگه شاهکار میشدا! مثلن نگاه کنی فک کنی اصن اتفاقی نیفتاده که نیفتاده! کلن مبحث شستشو تو این مورد منتفی می شد شدید. 

هیچی دیگه سایر موارد و رنگ بندی ها رو با ذهنیت خلاق خودتون بسازید! از  بادمجونی بگیرید تا آلبالویی ، حتا ترکیبی دو رنگ و سه رنگ تا رنگارنگ دقیقن عینهو رنگین کمون! این مورد رنگین کمونی به style مدفوعم همچینی میادا البته به شرطی که اسهالی نباشه! 

الانم دارم به این فکر می کنم که عجب متن جالبی نوشتم برای یه انشا با موضوع: زمستان خود را چگونه گذراندید؟ اصن پتانسیل اخراج شدن با قدرت بی نهایت توش موج میزنه! 

امیدوارم شماها هم که خوندین زیاد حالتون بد نشده باشه! به هر حال این فانتزی رنگ بندی شدن دفعی جات بدن اونقدرا هم بد نیست ، به نظر من که خیلی هم جذاب و متنوع می تونه باشه! وقتی در مورد لبو این اتفاق میفته حتمن در مورد بقیه خوراکی ها هم می تونه اتفاق بیفته ، فقط باید فرمولش کشف بشه! 

وقتی کشف بشه اونوقت تازه می تونی فک کنی چی رو با چی بخوری که تهش برسی به یشمی سیر! یا مثلن خاکستری یا قرمز یواش و این کلی می تونه موجبات افتراح آدمی رو ایجاد کنه. 

مطمئنم از این به بعد هر وقت لبو بخورین یاد من میفتین یا حتا تو شرایط بدترترش! خدا از سر تقصیراتتون بگذره! به ذهنتون دستور میدم این متن رو همین جا چال کنه! والاع 

شرایط زندگی تون مطبوع و دلچسب باد زیاااااد ، آخر هفته اتون خوش. 

 

  • علی رسولان

مخدوش

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۲ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

ناگیرا

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ب.ظ

نامیرا! سال ها بود اسمش رو شنیده بودم! خیلی هم دوسش داشتم! این واژه ی نامیرا رو میگم! یه جورایی خیلی مفهومی و خوشجل مجلِ!
منتهی از اونجایی که وقتی یه چیزی رو همه بخونن من اصن سراغش نمیرم! مثلن یه فیلمی رو همه ببینن من نمی بینم! اصن رفتن به جایی یا راهی که همه میرن منو ناراحت می کنه! نمی تونم باهاش کنار بیام!
این نامیراهم همه جا بود! هر جا صحبت از کتابُ معرفی کتاب می شد محال بود اسمی از نامیرا برده نشه! تقریبن یه چیزایی ازش شنیده بودم! خب تم مذهبیشم ناخودآگاه آدم رو ازش دور می کنه! حس می کنی با یه متن تکراری رو به رو هستی! ناخودآگاهِ هُ غرض و مرضش دیگه! 
اما هفته ی پیش بود که یکی از دوستام این کتاب رو برام آورد " آدم خوب به این میگن ها! بهتون قول میدم هر کی کتاب برام بیاره بخونم " حتا حاضرم باهاش بشینم و ساعت ها درباره اش باهاش گپ بزنم!
هیچی دیگه نامیرا رو آورد که بخونم! منم باورم نمی شد که بتونم بخونمش! اصولن کتاب منو نگیره ولش می کنم! قمارباز و از رنجی که می بریم جز همین قاعده شدن! حتا امروز خواستم بخونمشون یه کم اینو خوندم یه کم اونو باز نشد که نشد!
کتاب باس گیرا باشه دیگه! آدمو بگیره که نتونی بذاریش زمین! حتا افسوس بخوری که چرا تموم شد! حتا بخوای دوباره بخونیش! این بخواهی حس خوبیه ها! ولی من یکی که اصن اینکارو نمی کنم!
جانم بگه براتون که نسبت به نامیرا یه حس ناگیرایی این مدلی داشتم! عجب جمله ای شد به نامیرا حس ناگیرا داشتم؟   اسم متن رو می خواستم بذارم نامیرا ولی میذارم ناگیرا والاع
اصن ناگیرا بذارم بهترم هست چون احتمالش هست یه ناآدم نافرمی مث خودم تا عنوان  نامیرا رو ببینه اصن این متن رو نخونه! چون دارم اینو واسه همین مدل آدمایی می نویسم خب! 
شروع کردم به خوندن نامیرا! اولین صفحه اش و شروعش اینقدر جذاب بود که تمام پیش داوری های منفی منو نسبت به خودش تو صدم ثانیه منهدم کرد! نه تنها نگاه منو به خودش عوض کرد که یه حس مثبت فوق العاده برام ایجاد کرد! 
یه حس افسونگر! رویارویی انس و عبدالله! و گفت و گویی که شکل گرفته بود! با یه تصویرسازی استرس زای دلچسب! این حس تا آخر کتاب باهام بود. تم عاشقانه ی ربیع و سلیمه هم خب جای خودش رو داره تو کتاب! جالبه که بدونید به جز هانی بقیه ی شخصیت های مرد بیشتر نامردن! " البته شخصیت های اصلی رو میگم! " و شخصیت های زن داستان سلیمه ، ام وهب ، ام ربیع واقعن مردن! 
زن منفی تو نامیرا نداریم! اما مرد تا دلتون بخواد! 
خانوما و آقایون بخونین نامیرارو! نخوندینم از کف خودتون رفته! من که خوندم ، کف کردم!

 

  • علی رسولان

زنده گی

جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان

آذر

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۲۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علی رسولان