علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

به گل نشسته

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۵ ب.ظ

در اندیشه هایم قدم می زنم، زمین را در آغوش می‌کشم و به ماه می خندم، آسمان سر ذوق می آید و اشکش سرازیر می شود.

ستاره ها دست هایشان را در دست هم حلقه می کنند و خورشید را می اندازند وسط معرکه و پایکوبان دورش آیاتی چند از حمد را با صدای دلنشین و رنگین کمانی حضرت زحل تلاوت می کنند.

به خودم که می آیم می بینم پاهایم به گل نشسته اند و زمین را آب برده است و من را خواب.

من بدون آنکه بتوانم قدم از قدم بردارم به سرخوشی ها و دلخوری های زودگذری فکر می کنم که اندیشه هایم در آن فرو رفته است. 

  • علی رسولان

بادبادک باز

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۵۳ ق.ظ
بادبادک باز به جهت نقد مذهبیش برام جذاب بود، خب من همیشه رمان خارجی می خونم و تو این دست کتابا هم اگه نقد دین مدنظر نویسنده باشه تو همون حیطه ی فرهنگی خودشون یعنی مسیحیت صورت می گیره و من به عنوان خواننده با کلیات این نوع نقدها ارتباط برقرار می کردم و البته که تمام ادیان از بعضی مناظر شبیه به هم هستن و چالش عمده ی برای معتقدین سایر ادیان ایجاد نمی کنه. با این حال تو بادبادک باز این حس نقد بیشتر ملموس بود و درگیری های خالد حسینی با اسلام به عنوان یک نویسنده ی مسلمان بهتر درک می شد. 
از نظر من تمام داستان حول محور مواجهه ی امیر و پدرش با یک گناه می چرخه، زنای پدر امیر با زن شوهردار " زن علی " و به دنیا اومدن حسن " برادر ناتنی امیر " و " فرزند نامشروع آقاصاحب پدر امیر " 
پدر امیر در کل داستان با مخفی کردن این مساله تا زمان مرگش دچار عذاب وجدان شدیدی میشه و یک تناقض عمده در باب مسائل دینی تا اونجا که همین مساله باعث میشه تبدیل به یک آدم بی بند و بار بشه و برای رابطه ی خودش با خدا قواعد خاص خودش رو می چینه! و حتی به گوش امیر می خونه که از این ملاها چیزی گیرت نمیاد و او رو از توجه به صحبت های ملاها برحذر میداره. پس ما اینجا با فردی مواجهه هستیم که شریعت رو مساوی با انجام فرایض نمی دونه و مدام در طول دوران زندگیش در کابل به بچه ای نگاه می کنه که ثمره ی یک گناه و ار اونطرف به قول رحیم خان با انجام دادن کارهای خیر سعی در برطرف کردن عذاب وجدانش داره، چون از طرفی به جهت کیفر مرگ بابت زنا قدرت و شجاعت بیان این موضوع رو نداشت و از طرفی عدم انجام وظایف پدریش در قبال حسن او رو دچار بحران هویت کرده بود. 
در طرف مقابل با امیر طرف هستیم که از کودکی فردی آرام و باهوشه، در مورد مسائل دینی پرسشگره نه به راحتی چیزی رو می پذیره و نه به راحتی چیزی رو رد می کنه،  امیر بر خلاف پدرش به دین نگاه خوش بینانه ای داره و حتی در اواخر کتاب اذعان می کنه که خدا همه جا هست و او بوده که با کارهاش از خدا دور بوده و البته که امیر هم نگاه ویژه ای ارائه میده و میگه خدا در بیمارستان هاست نه در گوشه ی مساجد و منابر! تفاوت امیر با پدرش ابراز همین نوع نگاهش بدون ترس و واهمه است. امیر از اعلام عمومی این امر که سهراب فرزند حسن برادرزاده ی ناتنیشه و ثمره ی گناه پدریه که محکوم به زنای محصنه است ابایی نداره و با شجاعت تمام و بدون هیچ ترس یا واهمه ای این رو به ژنرال "پدرهمسرش" که می تونه نماد افغانستان قدیم باشه فریاد میزنه. 

خالد حسینی در طول پرداختن به این مساله ی مذهبی به حوادث سال های اخیر افغانستان هم اشاره می کنه، از طرفی افراط گرایی های طالبان رو به سخره می کشه و نماد اون ها رو فرد بی دینی به نام آصف که سراسر عقده و حقارته معرفی می کنه و از طرفی هم به خواندن قرآن و عقد محرمیت از طرف ملای مسجدی در آمریکا اشاره می کنه. حسینی هیچ گاه مذهب و سنن رو به طور کامل طرد یا حذف نمی کنه اما معتقده هر مساله ای باید متناسب با مقتضیات زمانه حرکت کنه و تغییر پیدا کنه. 
آمریکا از نظر خالد حسینی در بادبادک باز نماد رسیدن به سرزمین موعود و قبله ی آمال و سعادت هستش و یک منجی سراپا آماده خدمت به مردم افغانستان معرفی میشه. جایی که انسان در اون از رنج های گذشته اش جدا میشه و مثل یک پرنده آزاد و رها در آسمان شادی بخش اون زندگی می کنه. 
خوندن بادبادک باز می تونه به شما دید بهتری نسبت به دنیای مردمان افغانستان ارائه بده، حتی می تونه به شما کمک کنه تا دنیای معاصر و تعاملات و اتفاقات پیچیده ای که در منطقه غرب آسیا رخ میده رو بهتر درک کنین
بادبادک باز یک داستان احساسی با سیر قصه ی پردازی جذابه که به هیچ وجه شما رو خسته نمی کنه و در تمام کتاب شما مشتاقانه به خوندنش ادامه میدین، بادبادک باز از بادبادک تا تک تک آدمای قصه هر کدام نماینده و نماد خاصی در فرهنگ افغانستان هستن که پرداختن به اونا از قدرت قلم من و حوصله ی شما برای خوندن خارجه اما اشاره به این موضوع خارج از لطف نیست که بادبادک نماد سنت هایی است که مردم افغانستان رو حول یک محور واحد جمع می کنه و شادی و نشاط رو برای اونها به ارمغان میاره، حتی برای سهرابی که هیچ چیز براش اهمیتی نداره و از همه چیز خسته است. 
  • علی رسولان

قصر

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۱۱ ب.ظ
به زعم اصولا کتابی هایی نظیر قصر بیشتر کتاب های فلسفی هستن تا کتاب های داستانی، وقتی نویسنده مدام به این فکر می کنه و تلاشش به این سمت هستش که عقیده ی خودش رو به شما نشون بده تا اینکه شما رو مجذوب قدرت نویسندگیش کنه، پس نمیشه علاقمندان به ادبیات رو به خوندن قصر دعوت کنی
البته این نگاه من به معنی تحقیر یا تضعیف این نوع از نویسنده ها نیست، ولی وقتی ما با دید لذت بردن و درگیر شدن با یک داستان یا قصه سراغ کتاب میریم تا ذهنمون رو از دست حوادث یا رنج هایی که در طول روز باهاش مواجه بودیم خلاص کنیم، به هیچ وجه این دست از کتاب ها که جنبه های تعقلیشون به جنبه های احساسیشون می چربه نمی تونه انتخاب یا گزینه ی مناسبی برای بهبود حال ما باشه. 

کافکا در قصر بارها یک حادثه ی مشخص رو از دید افراد گوناگون بررسی می کنه، آخرین بررسی هم درباره ی اوضاع درهم پیچیده ی کا. قهرمان داستان مربوط میشه به زاویه ی دید پپی که جایگزین فریدا در آبجوفروشی شده. 
حتی گفت و گوی بین کا و فریدا درباره ی حوادث روزمره رو چنان با جزئیات و وسواس تعریف، تحلیل و بررسی می کنه که حوصله ی خواننده گاهی از این تکرار و تکرار و تکرار سر میره. البته که نویسنده قصد داره به تفاوت دیدگاه های آدم ها به یک موضوع مشخص اشاره کنه.
من قصر، کارمندان قصر و بروکراسی ای که توسط کافکا به تصویر کشیده شده بود رو به نظم مدرنی که در جهان حاکم شده برگردوندم، اینکه انسان معاصر دچار درگیری با منصب های دولتی شده و آدم هایی که به وسیله ی ابزاری مثل قانون برای خودشون جایگاهی رو به رسمیت شناختن که هیچ چیزی جلودارشون نیست و اکثر آدم ها هم به شکل برده گونه ای از این قوانین و منصب های خودساخته پیروی می کنن و در تبعیت کامل از این قوانین به سر می برن. که هیچ کس حق برهم زدن این نظم و منصب های اعطا شده رو نداره. 
از نظر من قصر اعتراضی است به پذیرش دین، عرف، قانون، و هر چیزی که آزادی انسان رو دچار خدشه می کنه، کافکا در قصر به خوبی حماقت دسته جمعی انسان ها رو در پذیرفتن این موارد و تبعیت از اون ها رو به خواننده نشون میده دقیقا آن جایی که کا. به خونه ی بارناباس میره و با خواهر او به الگا درباره ی طرد شدن این خانواده از طرف مردم جامعه صحبت می کنه. آمالیا خواهر الگا به یک پیک که از طرف قصر فرستاده شده توهین می کنه و نامه ای که در اون درخواستی غیراخلاقی از طرف سورتینی کارمند عالی رتبه ی قصر نوشته شده رو پاره می کنه. این کار باعث طرد شدن خانواده ی بارناباس از طرف جامعه میشه. توهین به قصر! این طرد شدن در صورتی انجام می گیره که بعد از پیگیری های مسرانه ی پدرخانواده برای بخشیده شدن این توهین با پاسخی عجیب از طرف قصر رو به رو میشه. اینکه اصلا اشتباهی یا جرمی ثبت نشده است که بخواهد بخشیده شود. حتی این رو میشه تشبیه کرد به طردشدن هایی که جامعه مذهبی نسبت به افراد انجام میدن، طرد شدن هایی که نانوشته است، و در هیچ کجای دین و مذهب مورد پذیرش نیست اما مردم به صورت خودمحور و خودخواسته و ناشی از یک ترس که در وجودشون نهادینه شده، به این دلیل که موجب خشم قصر به عنوان نماد خدا قرار نگیرن افراد گناهکار رو طرد می کنن.

قصر یک کتاب ثقیل برای خوانده شدن اما قابل تامل است. به این نکته ی هم توجه داشته باشید که قصر یک کتاب بدون پایان بندی است و عمر نویسنده قبل از اتمام آن به پایان رسیده است 
  • علی رسولان