بادبادک باز به جهت نقد مذهبیش برام جذاب بود، خب من همیشه رمان خارجی می خونم و تو این دست کتابا هم اگه نقد دین مدنظر نویسنده باشه تو همون حیطه ی فرهنگی خودشون یعنی مسیحیت صورت می گیره و من به عنوان خواننده با کلیات این نوع نقدها ارتباط برقرار می کردم و البته که تمام ادیان از بعضی مناظر شبیه به هم هستن و چالش عمده ی برای معتقدین سایر ادیان ایجاد نمی کنه. با این حال تو بادبادک باز این حس نقد بیشتر ملموس بود و درگیری های خالد حسینی با اسلام به عنوان یک نویسنده ی مسلمان بهتر درک می شد.
از نظر من تمام داستان حول محور مواجهه ی امیر و پدرش با یک گناه می چرخه، زنای پدر امیر با زن شوهردار " زن علی " و به دنیا اومدن حسن " برادر ناتنی امیر " و " فرزند نامشروع آقاصاحب پدر امیر "
پدر امیر در کل داستان با مخفی کردن این مساله تا زمان مرگش دچار عذاب وجدان شدیدی میشه و یک تناقض عمده در باب مسائل دینی تا اونجا که همین مساله باعث میشه تبدیل به یک آدم بی بند و بار بشه و برای رابطه ی خودش با خدا قواعد خاص خودش رو می چینه! و حتی به گوش امیر می خونه که از این ملاها چیزی گیرت نمیاد و او رو از توجه به صحبت های ملاها برحذر میداره. پس ما اینجا با فردی مواجهه هستیم که شریعت رو مساوی با انجام فرایض نمی دونه و مدام در طول دوران زندگیش در کابل به بچه ای نگاه می کنه که ثمره ی یک گناه و ار اونطرف به قول رحیم خان با انجام دادن کارهای خیر سعی در برطرف کردن عذاب وجدانش داره، چون از طرفی به جهت کیفر مرگ بابت زنا قدرت و شجاعت بیان این موضوع رو نداشت و از طرفی عدم انجام وظایف پدریش در قبال حسن او رو دچار بحران هویت کرده بود.
در طرف مقابل با امیر طرف هستیم که از کودکی فردی آرام و باهوشه، در مورد مسائل دینی پرسشگره نه به راحتی چیزی رو می پذیره و نه به راحتی چیزی رو رد می کنه، امیر بر خلاف پدرش به دین نگاه خوش بینانه ای داره و حتی در اواخر کتاب اذعان می کنه که خدا همه جا هست و او بوده که با کارهاش از خدا دور بوده و البته که امیر هم نگاه ویژه ای ارائه میده و میگه خدا در بیمارستان هاست نه در گوشه ی مساجد و منابر! تفاوت امیر با پدرش ابراز همین نوع نگاهش بدون ترس و واهمه است. امیر از اعلام عمومی این امر که سهراب فرزند حسن برادرزاده ی ناتنیشه و ثمره ی گناه پدریه که محکوم به زنای محصنه است ابایی نداره و با شجاعت تمام و بدون هیچ ترس یا واهمه ای این رو به ژنرال "پدرهمسرش" که می تونه نماد افغانستان قدیم باشه فریاد میزنه.
خالد حسینی در طول پرداختن به این مساله ی مذهبی به حوادث سال های اخیر افغانستان هم اشاره می کنه، از طرفی افراط گرایی های طالبان رو به سخره می کشه و نماد اون ها رو فرد بی دینی به نام آصف که سراسر عقده و حقارته معرفی می کنه و از طرفی هم به خواندن قرآن و عقد محرمیت از طرف ملای مسجدی در آمریکا اشاره می کنه. حسینی هیچ گاه مذهب و سنن رو به طور کامل طرد یا حذف نمی کنه اما معتقده هر مساله ای باید متناسب با مقتضیات زمانه حرکت کنه و تغییر پیدا کنه.
آمریکا از نظر خالد حسینی در بادبادک باز نماد رسیدن به سرزمین موعود و قبله ی آمال و سعادت هستش و یک منجی سراپا آماده خدمت به مردم افغانستان معرفی میشه. جایی که انسان در اون از رنج های گذشته اش جدا میشه و مثل یک پرنده آزاد و رها در آسمان شادی بخش اون زندگی می کنه.
خوندن بادبادک باز می تونه به شما دید بهتری نسبت به دنیای مردمان افغانستان ارائه بده، حتی می تونه به شما کمک کنه تا دنیای معاصر و تعاملات و اتفاقات پیچیده ای که در منطقه غرب آسیا رخ میده رو بهتر درک کنین
بادبادک باز یک داستان احساسی با سیر قصه ی پردازی جذابه که به هیچ وجه شما رو خسته نمی کنه و در تمام کتاب شما مشتاقانه به خوندنش ادامه میدین، بادبادک باز از بادبادک تا تک تک آدمای قصه هر کدام نماینده و نماد خاصی در فرهنگ افغانستان هستن که پرداختن به اونا از قدرت قلم من و حوصله ی شما برای خوندن خارجه اما اشاره به این موضوع خارج از لطف نیست که بادبادک نماد سنت هایی است که مردم افغانستان رو حول یک محور واحد جمع می کنه و شادی و نشاط رو برای اونها به ارمغان میاره، حتی برای سهرابی که هیچ چیز براش اهمیتی نداره و از همه چیز خسته است.