به گل نشسته
پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۵ ب.ظ
در اندیشه هایم قدم می زنم، زمین را در آغوش میکشم و به ماه می خندم، آسمان سر ذوق می آید و اشکش سرازیر می شود.
ستاره ها دست هایشان را در دست هم حلقه می کنند و خورشید را می اندازند وسط معرکه و پایکوبان دورش آیاتی چند از حمد را با صدای دلنشین و رنگین کمانی حضرت زحل تلاوت می کنند.
به خودم که می آیم می بینم پاهایم به گل نشسته اند و زمین را آب برده است و من را خواب.
من بدون آنکه بتوانم قدم از قدم بردارم به سرخوشی ها و دلخوری های زودگذری فکر می کنم که اندیشه هایم در آن فرو رفته است.
اندیشه های زیبا و رویایی
و پایانی تراژدیک.