علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۹۱ مطلب با موضوع «نوشتاری» ثبت شده است

مرد باشُ استکبار ستیز

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ب.ظ

تهیه سربند ها و بیرق های «مرگ بر آمریکا» برای تشییع شهدای امروز اصفهان از جمله فعالیت ایشان برای مراسم تشییع بوده است!

واقعن موندم از چی بنویسم ، چه جوری بنویسم! اصلن نمی دونم فحش یدمُ بنویسم یا نه، خیلی مودبانه و در نهایت آرامش بنویسم! انصافنش رو بخواید این حالت دومی اصلن شایسته افرادی که می خوام ازشون ابراز تنفر بکنم نیست!

شدیدن ابراز تنفر، انزجار، حال بهم خوردن خودم رو از صدر تا ذیل افرادی که در جریان دستگیری طلبه ولایی مهدی امینی دست اندر کار بودن، با شدیدترین لحن ممکن ابراز می کنم! از اولین نفری که خبرچینی کرده تا اونی که نامه اش رو تنظیم کرده تا بعدن فردی که ماشین در اختیارشون گذاشته و بعدن تر افرادی که احساس وظیفه کردنُ رفتن این بنده خدا رو دستگیر کردن!

و حتی به بیان دیگه! چ اونایی که کلن موافق این دستگیری بودن و چ اونایی که مخالف بودن ولی از ترس اینکه نکنه از کار بی کار بشن یا هر توجیه دیگه ای با این جماعت به درد نخور همراهی و همکاری کردن!

یکی نیست بگه از کی تا حالا تو این کشور استکبار ستیزی جرم حساب میشه هان؟ " واقعن تو موردایِ اینطوری باید خیلی بلنـــــــــــــــد داد زدُ گفت: آهای با توأم ها مسئول؛ پاسخگو باش!"

حالا همه ی این حرف ها به کنار! آهای شمایی که اسم خودت رو گذاشتی وکیل! شمایی که باید از حقوق ملت دفاع کنی! آهای شمایی که امام در مورد جایگاهت اینجوری گفته: مجلس در رأس امور است!

شما کجایی؟ خوابی یا بیدار؟ هستی یا نیستی؟ نگران این دنیات هستی یا نگران اون دنیات؟ یعنی این قشنگ هستش که از ۲۹۰ تا نماینده فقط ۵۵ تاش بیاینُ پای برگه ی تذکر به وزیر کشور درباره این عمکلرد بدُ زشتُ زننده رو امضا کنن؟ انصافنش رو بگو تا حالا شده شب موقع خوابیدن از خودت بپرسی، فلانی کجا داری میری؟ یه بار شده یه حالی از خودت بپرسی؟

شده از خودت بپرسی جز کدوم گروه هستی؟ شده از خودت بپرسی با این حالت، استکبار ستیزی یا استکبار پذیر؟ من که خیلی نگرانتم! خودت رو نمی دونم ازش بپرس حتمن، ضرر نمی کنی.

.

مرد نوشت:

کلی احساس دوست داشتن و دمت گرم به

حاج آقا رسایی و پنجاهُ چهارتا مرد دیگه ی مجلسمون!

  • علی رسولان

هوا دونفرس

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ

آهنگ گوش می دانند، بسیار تلخ و اشکبار، حالشان تازه پیوند یافته بود، بعد از شبی پر از مبارکباد راهی سفری شده اند جهت دریافت طعم عسل، نه به قدر یک ماه ولی به قد یک ماه عسل!
می خواهم از موسیقی بنویسم، اما نمی خواهم از حلال بودن یا حرام بودنش بنویسم، می خواهم از شعرها و لحن های خواندن بنویسم، فارغ از هر سبکی از سنتی تا رپ.
حالا نمی دانم این تفکیک در موضوع و یکپارچه نادیدنش خوب است یا بد، به هر حال من، فارغ التحصیلی، بومی هستم بعد از هجده سال علم آموزی، در کشوری به نام جمهوری اسلامی ایران، که من را اینگونه بار آورده است، تازه من خیلی خوب مانده ام به لطف اوی محبوبم! نمی دانم این تفکیک مخصوصن آن قسمت تفکیک شرعی اش، چقدر به سکولارّیزه¹! نزدیک می شود ولی می دانم من اینگونه شده ام، و می بینم که دور و برمان پر شده از این نوع رفتار و آدم ها! از مهندسی که صدها نرم افزار تهیه کرده اما نمی داند ۲۸ صفر چ روزی است حتی ۱۳رجب تا دکتری که نمی داند هنگام شک سه و چهار در نماز چه کند؟
انگار همه ی ما بدجور تخصصی شده ایم، لاجرمِ این تخصص هم شده دوری از یکپارچگی، دوری از وحدت، دوری از توحید، انگار که فهم خدا مختصِ الهیاتی ها شده است.
قدیم ترها که اینگونه نبود، یادم می آید حضرت ماه هم یکبار اشاره ای به این موضوع کرده بودند، و چه دقیق و به جا بود برای آن زمان حال من! به فدایش الهی!!!
اما سبک و لحن! و البته شعر
صحبت سر تازه پیوندیافتگان است، همآن هایی که کمتر از یک شبانه روز است که حلقه به دست شده اند، و راهی سفر! بار و بندیل سفر را بسته اند و صدای آهنگ را تا بی نهایت اوج رسانده اند.
دقت که می کنی، این ها را می شنوی:

"
من توی زندگیتم ولی نقشی ندارم اصلا
تو نشنیده گرفتی هر چی شنیدی از من
بود و نبودم انگار خیلی فرقی برات نداره
این همه بی خیالی داره حرصمو در میاره

                                                             "

"

بی تو این روزای روشن واسه من تاریک و تاره
وقتی بی تو تک و تنهام زندگیم معنا نداره
از همون روزی که رفتی دل به هیچ کسی ندادم
فکر میکردم می رسی یه روز تو بی کسیم به دادم
                                                                               "


بعدش کلی میری تو فکر، تو فکر اینکه، این شعر و این لحن غمگین چه ربطی به حال و روز این دوتا کفتر تازه تاتی کننده داره؟
یه شعرِ کاملن غمگین، شکست دار، بی ربط به زوج ها، با تِمی خیانت دار، اینجاست که حس می کنی از همین حالا پایه های خانواده در حال فروپاشی است، آن هم مابین شعرهایی از این سنخ بسیار و لحن های غمگین، کلی شعرهایی که در ادبیات به آن ها " واسوخت " می گویند، واسوختی که اصلن در ادبیات رایج نبود، واسوخت همان گلایه ی عاشق از معشوق است، که از عصری به بعد میان شاعران مُد شد! چ بد مد شدنی!
دقیقن از همان زمانی که معشوق از آسمان به زمین آمد، اشعار گرفتار بی ادبی شد و حالا آنقدر پیش رفته اند که خدا را هم مثل معشوقه شان می بینند، برای او هم واسوخت می گویند، حتی خط و نشان هم برایش می کشند، حتاتر شرط هم می گذارند برایش
چ بگویم، من که چشمم آب نمی خورد مابین این همه اشاره و گلایه و اشعاری که در حد و شان دوست دخترها و دوست پسرهاست، یک زندگی با طعم خانواده پایدار بماند تازه می گویم اگر به پای دار نکشد شانس آورده ایم.
حرف آخرم را بزنم و بروم، کم کم شماها بیدار می شوید و دیگر نمی شود نوشت، همیشه شب ها می نوشتم وقتی که همه بیدار بودند اما این را صبح نوشتم وقتی همه خواب بودند!
حرف آخرم این است: برای دوام باید تفکیک کرد، به جا و درست! هویجوری، هزلیات و هجویات به خورد گوشمان و زندگیمان ندهیم، قبل از سفر همانقدر که به فکر گلچین کردن لباس های سفرمان هستیم، آهنگ های سفرمان را هم گلچین کنیم تا آهنگ زندگیمان ریتمیک شود آن وقت اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیکمان هم راحت تر به وظیفه اشان عمل می کنند.
و اینکه دوست دارم نظرم را بگویم که نگفتنش می آزاردم: تفکیک بین آهنگ های عاشقانه و غیرعاشقانه ، آهنگ های محبت آمیز و خشن و... یکی از شایسته ترین کارهاست اما تفکیک در بسط یک فعل، مسمّا به موسیقی گوش دادن، بسیار ناپسند است و زیرمدخل ظلم قرار می گیرد.
هر چند که امروز وقتی می گویی حرام است، حلال است به مذاق مخاطبان خوش نمی آید، و تاثیری نمی گذارد اما وقتی می گویی زندگی ات نابود می شود و زمینی بررسی اش می کنی دوست میدارندش شدید، و با عمق جان دریافتش می کنند.
اینکه چرا همه دوستدار دونفره آهنگ گوش دادنند حتی نگارنده و دوستدار خیلی کارهای خوب دیگر نیستند، خود بحثی است قابل بررسی در مقالی دیگر!

یک: سکولار ریزه

  • علی رسولان

مخصوص دسشویی

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۷ ب.ظ

عادی شده! خیلی از کارهای روزمره ی امروزی که غیرعادی بوده عادی شده، از غیرشرعیاتی که عادی شده بگیر، متأسفانه تا جدیدیاتی که به ذهن هم نمی یومد!

تو اون قسمت غیرشرعیاتش بخوایم نخوایم جدیدیات تأثیر مستقیم داشته، از نوع پوشش هامون بگیر تا وسایل خونه هامون، هر دوشم بر می گرده به روحیه ی تنوع طلبی ماها که منشاء ش عرضی ایجاد شده ی مصرف گرایی ماهاست! تنوع طلبی ای که حتی به تغییر مادرخانواده و جدیدن تر پدرخانواده منجر شده که نتیجه اش هم شده پاشیده شدن خانواده!

تو این حال ناخوش یا به قول یزدی هایِ شیرین بیان ناخش، می خوام برم سراغ یکی از این جدیدیاتی که انصافن میشه به عنوان یکی از پدیده های عصر جدید ازش نام برد!

خوانندگان عزیز این شما و این هم آدم هایی که موبایل رو با خودشون میبرن تو دسشویی! انصافن نخندین، نگین هم که ندیدین که باورم نمیشه! واقعن هم جالبِ هم خیلی چیزهای نگفتنیِ دیگه! من یکی که فکرشم نمی کردم این مجازگرام های مختلف با چنین قدرتی و تا این حد خوانندگان رو مسحور خودشون کنن و تالار اندیشه این محمل سراسر سکوت، بی خیالی و آسایش رو تسخیر بِ ن ُمایند!

جالب تر اینکه شنیده ها حاکی است یکی از بدردبخورهای عالم جهت رفاه حال محمولان موبایل ایده ای شگرف و طرحی نوین ارائه کرده و به سبد اقلامُ اسبابِ دسشویی، بعد از جاصابونیُ جاحوله ایُ جارولیُ جا اونی که روم نمیشه بگمُ چندتای دیگه، جاموبایلی مخصوص دسشویی رو هم اضافه کرده، که این ضداسراف کنندگان وقت و سوداستفاده گرها، با طیب خاطر و بدون نگرانی  افتادن موبایل تو همونجایی که خودتون می دونید " انتظار ندارید که بنویسم هان؟ اگه دارین بگین سری های بعدی جبران می کنم " به شست و شوی محل مورد نظر بپردازن!

البته بگم ها این ایده هم مثل همه ی ایده های عالم مخالفان و موافقانی داره که در اینجا مجالی جهت بررسی عقاید موافقان و مخالفان نیست، باشد وقتی دیگر و در مظروفِ موسعی دیگر!

  • علی رسولان

غیرقابل انتشار

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۲ ب.ظ

له له زنان بی آنکه به پشت سرم نگاه کنم می دوم چونان سگی که دزدی را دنبال می کند! فضای این دنبال شوندگی غروبی است که میان چمن زاری سرخ سینه به سینه ی رودی شراب مسلک در حال خندیدن است! و تو چه می فهمی غروبی که می خندند یعنی چه ؟

حمل این وهم بهت انگیز سخت تر از حمل کوهی است که مانع پیوست من و اوی آبی شده است، چقدر زشت است این یادآوری. نه آبی نه خاکی...

چهار سال نوشتن اشک می شود، شدیدتر از هر آنچه فکرش را کنی و تو چه می فهمی اشکِ رسولان چیست؟ حالا نه اشتیاقی دارم به آمدن و نه اشتیاقی برای شدن، آنچه مانده یک جوی لجن شده است که نه می فهمد شهرداری چیست و نه شهردار را می شناسد! یک جوی، به سبک جوی های سلف! یک جوی که ادبیات محلی مان تهران جوب می خوانَدَش! جوبی که محل ورود فاضلاب هایی از سُنوخ مختلف شده است، از کف و آب دوشِ نجس شده بگیر تا کف و آب سینک! تا مستراحُ...، و من جوبی چنینم آرزوست که حس سخیفم را تعمید دهم در آن!

و من آرام شدم بی آنکه بفهمم چ نوشتم، بی آنکه فکری و طرحی برای نوشتن یا آینده داشته باشم! فقط این را می دانم، کاش می مردم آن وقت دل سپردن ها بیشتر از آنچه اکنون بود بود!

دلم برای حلال هایم تنگ شده است، دلم خسته تر از آن است که بنویسد، شاید نیاز دارد سرش را به دیوار بکوبد! می روم برای کوبیدن ...

.

.

.

...

.

.

+به سبک عمه ریکن

  • علی رسولان

انسانیت؛ مفهومی نامفهوم

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۴ ب.ظ

وقتی کار اشتباهی انجام میدیم، اولین چیزی که بهمون میگن اینه: " انسان باش " که به جا و درست هم هستش. انسان بودن و انسانیت داشتن لازمه ی اولیه ی هر انسانی برای زندگی کردن با هم نوعشِ.

اما انسانیت دقیقن چیه؟ اینکه این روزها شنیده میشه دین هم نداشتی مهم نیست اما انسان باش، یا جمله ی عامیانه ترش انسانیت مهمِ نه دینداری! چقدر حرف درستیِ؟
واقعن مفهوم کلی انسانیت که نقل افاضات جدیدمآبانه شده دقیقن شامل چه مواردی میشه؟ یه تقسیم بندی کلی برای انسان وجود داره که اینجوریه: انسان خوب و انسان بد.
مسلمن وقتی افراد کسی رو مخاطب قرار میدن و بهش میگن انسان باش، هیچ وقت منظورشون این نیست که انسان بد باش به طور حتم منظورشون همون انسان خوب بودنِ، این مورد نیاز به دلیل خاصی هم نداره چون افراد وقتی طرف مقابل رو مورد خطاب جمله ی انسان باش قرار میدن که کار بدی ازش سرزده باشه!
پس تمام افراد در ذهن خودشون مفاهیمی ساختن که به دو دسته ی کلیِ خوبی و بدی تقسیم میشه! و هر فعلی و کاری رو زیر یکی از این عنوان های خوبی یا بدی قرار دادن! و تو موقعیت های مختلف نسبت با همین مفاهیم قضاوت، تحسین و یا سرزنش می کنن افرادی رو که در طول زیست مادی باهاشون طرف هستن!
تو این مرحله باید به این نکته دقت کنیم که منشاء این تقسیم بندی در هر فردی چه چیزی هست؟ اینکه ذهن هر فردی به دو گروه بدی و خوبی ، خیر و شر تقسیم شده امر ثابت شده ایِ، اما اینکه منشاء دست یابی به این مفاهیم چه هست حرف و حدیث دارد بسیار!
عقل؟ دین؟ عرف جامعه؟ شرطی شدن؟ قوانین؟ آزمایش و تجربه؟ و ...
من اینجا یه تقسیم بندی کلی دیگه ارائه میدم و احساس می کنم که به جا هم هست، اصولن تو این تقسیم بندی خوب و بد، ما دو گروه مفهوم داریم، مفاهیم همه پذیر و مفاهیم قابل خدشه و غیرقابل پذیرش برای همه. گروه اول مفاهیمی مثل راستگویی خوب است! عدالت خوب است و گروه دوم مفاهیمی مثل سیگار کشیدن در خیابان بد است؟ کمک کردن به نیازمند خوب است، می باشد.
البته من در رابطه با همه پذیر شدن مفاهیم گروه اول قائل به تلاش بسیار زیاد پیامبران الهی در طول حیات انسان هستم، چه بسا اگر نبود آن تلاش ها و زحمات برای فهماندن خوب بودن این مفاهیم امروز این مفاهیم هم در امان از خدشه پذیر نبودن نبودند!

و در باب مفاهیم گروه دوم به نظر من هیچ راهی جز اتصال به آسمان وجود ندارد، چون عقل به تنهایی قادر به درک زشت یا خوب بودن کمک به نیازمند نیست، تا آنجا که وفتی افراد به نیازمندان کمک می کنند مورد مذمت قرار می گیرند که این کار باعث افزایش جمعیت نیازمندان می شود و باعث زائل شدن روحیه ی تلاش فرد نیازمند می شود و از طرفی افرادی بلند صحبت کردن در مکان های عمومی را امری پسندیده و نشان از توان بالای شخصیتی و اجتماعی خودشون می دونن و اعلام می کنن که از این کار لذت می برند!

و این اختلاف این مساله رو نشون میده که اثبات بد بودن چنین اموری جز از طریق مفاهیمی مانند حق الناس و توجه دادن به دنیایی غیر از این دنیا که به وسیله تعالیم دینی نهادینه میشه ، راه دیگری نداره! البته قوانین بشری می تونن با استفاده از قوه ی قهریه راه گشایِ این مساله در بعضی موارد باشن اما چنین ضمانتی هیچ وقت کلی و همه گیر نیستش!


به هر حال امروزه درک خوب یا بد بودن مفاهیم باید برای هر فردی دارای یک سنجه و مناط مشخص باشه،  و اساسی ترین سوالی که هر فردی قبل از به کار بردن مفهوم انسانیت باید از خودش بپرسه اینِ  که آیا دین خوبِ یا بد؟ که پاسخ به این پرسش محدوده ی انسانیت را مشخص می کنه! اگر پاسخ به سوال دین خوب است یا بد ؟ بد باشه چنین فردی باید به دنبال ارائه دادن راه کاری  برای حل مشکل گروه دوم مفاهیم که مفاهیم جزئی هستن و مورد پذیرش همگان نیستن و از طرفی بسیار مبتلابه و ایجاد کننده ی مشکلات و چالش های عدیده برای زندگی انسانی ،  باشه! و یا باید محدوده ی انسانیت را بسیار محدود و در حد یک سری مفاهیم کلی که در مصداق و موضوع مورد اختلاف بسیار داره قرار بده!

  • علی رسولان

تیر

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ب.ظ

نمی دانم تیر را از تیر گرفته اند یا تیر را از تیر ؟ تیر که تکلیفش مشخص است اما تیر ماهی است پر از حادثه های تلخ! پر از خبرهای شگفت، که هر کدامش آدمی را به زمین می زند، آن هم زمین زدنی که پا شدنی برایش متصور نیست!

از دو تیری که ما نبودیم بگیر تا ... ، همان دو تیری که به توپ بستیم مجلس خودمان را خودمان، شاید هم نه، ظاهرش خودمان بود و باطنش دیگران ، انگار ما دست شده باشیم برای آن های سودجو! و حتی عزل و حتی نصب!

از شش تیر بگیر تا هف تیر! در روزهای پر از التهابُ تبُ تابِ کودکی تازه به پا خاسته، که شیر لازم استُ پدر لازم بیشترتر! آری خواستند یتیمش کنند اما مقدّر نبود با این حال دست بسته اش کردند شدید! و از پشت خنجر زدند آن هم با طعم بسیار زننده ی ترور!

دوازده تیر، که سنگین است به دوش کشیدنش، حمل کردنش، هیچ نقاشی یارای کشیدنش را ندارد، نقاش با آن روحیه ی حساس، و تصویری از خلیج فارس و هواپیمایی به نام ایرباس و کودکانُ زنانی که ... دلخراش است دیدن گل های پرپری که بربریتِ کشوری چهارصد ساله را به نمایش گذاشته است.

چهارده تیر ، اختراعی بود برای مسدود کردنمان، شاید هم دستشان تنگ شده بود و پول های ما از به گدایی افتادن درشان می آورد و دارایی های ما هنوز در جیب آن هاست.

بعدن ترها هم هجده تیر بود که از جیب بی وجدانِ نفاق بیرون زدُ ، یکبار کودتا کردندُ گذشت و یکبار هم به آتیش کشید معصومیت انقلابی را که برایش جان ها داده بودند در طبق اخلاص، و تا آنجا پیش رفتند که اوی مهربان گفت: اگر عکس مرا هم پاره کردند... " صدای گریه "

بیست و دو تیر کشتار داشتیم، آن هم کجا گوهرشاد، حجابمان را برداشته بودند اما نه به سبک عرفا بلکه آنگونه که بی حیاها دوست داشتند!

بیست و هفت تیر، جام زهر نصیبمان شد!

تیر همیشه تیر می کشد، تیر تیر می کشد، و من مانده ام، حیرانُ خیره به این تقویم پر حادثه یِ پر درد و سرگشته ی آنی به نام نوزده تیر شده ام! شدید دوست میدارم نوزده تیر جایی میان این حوادث نداشته باشد!

  • علی رسولان

بی خردان

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۲ ق.ظ

مشهد ، معراج شهدا! و قم

سه گانه ی دوست داشتنیِ روزهای پایانی شعبانم بود که نمی دونم چطوری قدردانش باشم و شکرش رو به جا بیارم! سه روز مشهد و بعدش، هم قدم شدن با قافله ی شماره ی سوم شهدا تو روز سه شنبه و روی دوش بردن تابوت شماره ی سه " کربلای 4 ، ام الرصاص" و زیارت حضرت مع3ومه! سلام الله علیها!

شاید بهم اشکال بگیرید ولی دوس داشتم اینجوری بنویسمش! به هر حال روزهای خوبی بود برای رسیدن به اولین روز ماه رمضون، قبل نماز مغرب و عشا دیروز فرصتی دست داد تا واسه چن لحظه هم قدم شم با مفاتیح الجنان، و خطبه ی حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم رو درباره ماه رمضون بخونم!

خب مطالب جالبی نوشته بود که قابل توجه بود ، یکیش به این مضمون بود که شیطان ها در این ماه دست هاشون بسته شده، مراقب باشید بر شما چیره نشن! که نشون میده اونجوری ها هم نیست که کاری از دستشون بر نیاد تو ماه رمضون و اگه حواس پرتی کنیم می تونن بهمون چیره بشن و غلبه کنن بهمون " البته من به متن عربی خطبه مراجعه ای نداشتم و به ترجمه اعتماد کردم"

یه مطلب دیگه هم پشت بند این خطبه بود که روایت از حضرت علی علیه السلام بود که حال من رو عوض کرد و سعی کردم کمی بیشتر رعایت کنم ، البته از کمی بیشتر ، یه جورایی خیلی بهم برخورد یا چ جوری بگم تأسف خوردم به حال خودم و از این روزه داریم، حضرت اینجوری بیان می کنن چ روزه ای که برای صاحبش جز گشنگی و تشنگی به همراه نداره و حتی بعدش اینجوری میگن که خوش به حال زیرکی که خوابش بهتر از بیداری و عبادت احمق هاست و ی مرحله بالاترش که خیلی فکرم رو به خودش مشغول کرده به این مضمونِ، باریک الله به زیرکی که افطار می کنه ، که این افطار کردنش بهتر از روزه گرفتن بی خبران هستش!

بعدِ خوندن این متن هر کسی می تونه دوتا راه رو پیش بگیره یا مث زیرکی بشه که افطار می کنهُ به خودش سختیِ گشنگی و تشنگی رو نمیده و هم می تونه طوری روزه بگیره که طبق روایات موهای بدنشم روزه باشه! " حالا موهای بدن چ گناهی می تونن انجام بِدن من نمی دونم "

  • علی رسولان