ارسال مطلب
گیر کردن تو یه موقعیت کش دار که خاطره های زندگیت رو تحت الشعاع خودش قرار داده بسیار سرسام آور و اذیت کننده است، از این بدتر اینه که روال زندگی آدم یه طوری بشه که هیچ چیز جذابی برای ادامه دادن نداشته باشه، و بدتر از این حالت دومی اینه که یه سری درگیری های بی خودی و دست پاگیر همین جور که داری میری باهات کش پیدا کنن!
انصافن موارد اینچنینی مصداق عذاب الهی هست به طور قطع! چون مستقیما با روح و روانِ آدم بازی می کنه! الان اونقدر سرم درد می کنه که حتی نمی تونید تصورش رو بکنید، مسائل ریز و به دردنخور بدجوری آدم رو کلافه می کنه و من الان کلافه ی اوضاعی هستم که حتی به زبون آوردنش حالم رو بهم می زنه چ برسه به اینکه بخوام بنویسمش!
اسم این جدیدنوشت رو هم گذاشتم ارسال مطلب! به عشق اون زمان هایی که کلی حس آرامش داشتم برای نوشتن، حتی می تونم بگم ناآرامشیّاتمم خیلی خوب بود، الان اصن یه وعضی شده اسفناک!
و اینکه چرا جدیدن همه چیز اینجا دورِ همی شده، نه اینکه بد باشه ها، ولی قبلن ها بیشتر وقت می ذاشتم برای نوشتن، نمی دونم وقت بیشتری داشتم " که این واقعن بود، الان ها از سر کار که میام مث جنازه ها می خوابم، حالا خوبه که بیل نمی زنم، واقعن جای نوشتن داره این مطلب! "
ولی دو دوتا چهارتا که می کنم می بینم همه اشم وقت نیست ، خودمم بی حال شدم، اون نَشاط سابق نیست! به یاد روزهایی که این صفحه خیلی مهم بود؛ ارسال مطلب
بگردین همون ورا