پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ب.ظ
امروز تو یِ شرایط کاملن غیرنوشتاری ذهنی " شرح این موقعیت بماند " ، متنی چهار خطی نوشتم با این کلیدواژه ها! #مرز_شکستن_انسان_جدایی_نقشه
حالا هر چی فکر می کنم که یادم بیاد چی بوده که به این کلیدواژه ها ختم شده به درِ بسته می خورم! حالا هم دارم به این فکر می کنم که چی شده که اینقد شکننده شدم! اینکه متوجه این شکنندگی شدم اینه که صبح به خودم قول داده بودم تا این موضوع سرِ صبح رو ادامه بدم و بنویسمش، یه فرق دیگه ای هم که داشت این بود که احساس می کردم گفتن و نوشتن از موضوعی که بهش فکر می کردم ضروریِ ، لازمِ
و اینکه متأسفانه این اتفاق به یه بارُ دوبار ختم نشده، به نظرم میاد بعد از یه اتفاق خاص، تبدیل شده به یه مستدامِ رفتاری! و خوبه که تذکر بدم برای کسی که دوست داره بنویسه هیچ چیزی بدتر از مرگ ایده نیست!
ناگفته نمونه که من از این شرایط " کاملن غیرنوشتاری " بسیار دلخوشی ندارم! دلم یه حال خوشِ مستدام می خواد! بدون دغدغه های اضافی! یه شرایط کاملن مرفه برای نوشتن! از همونا که تو عکسا هست!
هر چند به این معتقدم که نوشتن یا در اوج رفاه بسیار دلنشین میشه و یا در اوج سختیُ شکنندگی! من یکی که حال شکنندگی رو ندارم پس می مونه اوج رفاه!
سوال نوشت:
به نظرتون من آدم بدی یَم؟
پاسخ:
سلام
لطف داری
ممنون بابت قوت قلبی که تو خط آخر طوفان به پا کرده
پاسخ:
در من
اصل با نداستن می باشد!
اوهوم
کدوم یکیش رو دقیقن؟
چی ؟
از بالا به پایین بود ها جواب!
پاسخ:
خدا رو شکر
اهل مطالعه که باشین اینطوریا میشه!
پاسخ:
دقیقن نکته همین جاست!
او خجل از پای زشت خویش
چشم اسفندیار دارم شدید!
چرا بر نمیاد!دعا! به بنده خدایی گفتم دعا کن من صبح زود بیدار شم واست دعا کنم امروز با صدای اذان بیدار شدم!
پس دعا راهگشاست!
کامنتت خوب و آرامش بخش بود منتتهی درد متن نبود
بسیار ممنونم ازت
پاسخ:
همراه با شرایط ایده آل نوشتن!
پاسخ:
بله کل این متن می خواد همین رو بگه
حالا این تذکر چی میگه ؟
پاسخ:
موید
ممنون که حوصله می کنید و میاید
پاسخ:
خیلی بی مزه هستن وقتی اینجوری میگن!
بلا نسبت شما البته :)
این همه متن نوشتم همین رو دیدین ؟
پاسخ:
سلام
ممنون ولی معلومه کامنت ها رو نخوندین ها
خب من با این طرف شرایط سخت موافقم برای اونور اوج رفاه هم ارزش قائلم
نه واسه من اینطوری نیست!
پاسخ:
آهان :)
من دوست دارم اینجوری بنویسم
خودش اینجوری میاد منم می نویسم! مخلص زبان پارسی هم هستم!
یهو دیدین بعدن ترها مردم اینجوری صحبت کردن پارسی رو :)
من که فکر می کنم باحالِ
پاسخ:
چ بی حال
چرا آیا؟
بدون دردسر و بی دغدغه
عین بچه ی آدم!
دقیقن همون هایی که کم گیر میاد! فقط میشه دعا کرد نصیب همه ی آرزومندان بشود الهی
پاسخ:
خودم که اینجوری فکر نمی کنم
و شما می تونین لقمه ی غیر دورِ سریش رو بنویسین من بیام بخونم
جدی می گم ها!
نه اینکه قصد جسارت داشته باشم
به نظرم کار جالبی هستش
" خیلی شگفتانه و جذاب هستش " و " خوشمزه البته "
پاسخ:
خصوصی؟ Oo یعنی معتقدید این نوشته ها به درد مخاطب خارجی نمی خوره ؟ " حس وقت تلف کردن بهم دست داد "
پس خودتون قبول ندارین دیگه
پاسخ:
ذات انسان که چیزهای دیگه است اینها عوارض هستند و اکتسابی! البته می فهمم چی میگین ها منتهی تفاوت دارن ، نه اینکه بیشتر بفهمم صرفن این رو می دونم و صرفن جهت یادآوری گفتم نه چیز دیگه ای
وقتی پای ایده آل میاد وسط خود به خود ذهن میره این سمتی خب ، و البته حق با شماست در مودر تشخیص های بی خودی!
با این حال منم معتقدم تو عادی بودن چیزی شکل نمی گیره! تو اوج هاست که ماندگاری ایجاد میشه، حالا اوج هر چیزی " نمی خوام این موقعیت ها رو محدود کنم "
پس فکر نکنید با دیگران خیلی فرقی دارید، دقیقن نکته همین جاست، فرق داشتن! وقتی فرق نداشته باشی حرف خاصی هم برای گفتن نخواهی داشت!
این فرق داشتن می تونه ته عزت باشه یا ته نفرت! این عزت و نفرت برمی گرده به جهان بینی مخاطب! فکر بیننده ها !!!
مسیر رسیدن به این دو موقعیت اوج می تونه سخت کوشی یا تنبلی باشه ! مسیرها مهم نیست به نظرم
پاسخ:
نگرفتم
اصلا رو!
چی شده آیا؟
پاسخ:
شاید یا اونجا بهتر منظور رو می رسوند
داشتم توضیح میدادم سوال رو نه اینکه اتصالی ایجاد کنم
به هر حال یا بهتر بود!!!
پاسخ:
به نظر من نه
خیلی هم خوبِ
این رو هم زیاد قبول ندارم !
میدونم به این موقعیت هیچ وقت نمیرسم
پاسخ:
صرفن دست یافتگی مورد نظر نیست
با این روحیه باید چی کار کرد
من تشخصیم اینه که شما میگین بدم! یعنی این روحیه بدِ ، اخِ
پاسخ:
می دونم
قبلن هم از این تعبیر استفاده کرده بودم ها
یادم نمیاد کدوم متن بود منتهی دوس دارم اینجوری باشه
مث این می مونه تو اوج رانندگی و سرعت بزنی دنده عقب " شدت دیوونگیش بالاست "
پاسخ:
منم میگم همخوانی نداره دیگه مگه گفتم داره ؟
تو کامنت پایینی توضیح دادم تا حدودی البته ، هر موقعیتی که حق نوشتن رو سلب کنه ، کوچکترین دفع کننده ی متصور
دوباره بخونید
پاسخ:
درسته که نوشتن به ذهن برمی گرده!
منتهی ذهن چه جوری شکل می گیره؟ غیر از اینه که موقعیت ها و محیط ساختار یه ذهن رو تشکیل میدن
اما این رفاه و اون شکنندگی
مثل داشتن یه شرایط ایده آل کلی کاغذ آچهارُ قلمُ اینجورچیزاست با یه اتاق شیک و پیک و کلی در آمد ماهیانه بدون کار کردن و
موقعیت شکننده یه نویسنده ی کارتن خواب هستش که چیزی برای از دست دادن نداره تا اونجایی که با ذغال و دیوار شاهکار ادبی می آفرینه !
یه جورایی من قائل به حد وسط نیستم این وسط !
پاسخ:
سلام
چرا باید سوال رو توضیح بدم؟ چون جواب کامنت شماست! " تحریک شدم !!! "
با اینکه دوس ندارم این کار رو ولی می نویسم!
اینکه روحیه ی آدم شکننده گریز و رفاه طلب باشه ، این سوالِ
فارغ از اینکه موجودیت فعلی چی هستش؟
پاسخ:
خب حالا که مشخص شد! جواب نمیدین؟
اصن تطبیق سوال به متن هستش که فضای فکر کردن و گفتگو رو ایجاد می کنه!
حال سوژه هاتون متوسطِ بهشون قوت بدین برین تو اوج زمینه هاش " البته این نظر منِ "
پاسخ:
سلام
من نوشتنم میاد، نمی دونم درباره چی بنویسم ؟ یعنی نمیشه الکی نوشت که باید یه چیزی بنویسی که گره ای ایجاد کنه یا گره ای رو باز کنه!
الان می دونین که می خواین درباره چی بنویسین ولی نمیشه ؟
دو.واقعن ممنونم منتهی سوالم ناظر به متن هستش ها! این گزینش موقعیت برای نوشتن رو میگم
پاسخ:
بابت این نگاهم که تو متن نوشتم دیگه!
جالب بود این ایده ی برگشتن! ولی من دوست ندارم برگردم! یعنی با شرایط مساوی ها! همین شرایطی که صبح داشتم ولی دوست دارم برگردم منتهی تو یه موقعیت متفاوت! موقعیتی که بشه نوشت
درسته هیچ چیزی بدتر از مرگ ایده نیست!
ولی هیچ چیزی هم بهتر از زنده شدن ایده نیست
شما هم که اوج ایده