عصبی
پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ
بیشتر از همیشه می خوری ، در حد انفجار ، همون یه بشقابی هم که هر شب برمیدااشتی که مثلن کمک می کنی رو هم برنمیداری ، برخلاف هر شب نوشابه گازدار می خوری که حرصت بیاد پایین ، حتی بدتر از همه میشینیو برنامه ی مزخرف خندوانه ای که ازش بدت میاد رو نگاه می کنی ، تو راه اومدن خونه رو هم که نگو اصن ، در رو می کوبی ، صندلی رو پرت می کنی یه طرف ، تازه کتابتم که از دستت افتاده تو خیابون رو اصن خوشت نمیاد خم شی ور داری ، تنها شانسی که آورده اینه که کپی شناسنامه ات لای کتاب هستش وگرنه مطمئنم که راحت از کنار این کتاب میگذشتی
و همه ی اینا برمی گرده به عصبانی بودنت ، حرصت در اومده ، از خودت ، از کارات ، حرف زدنات ، اعتماد کردنات ، و خیلی چیزای دیگه ، کاش می شد رفت و برنگشت
- ۹۵/۱۲/۱۹