Dirty World
بخاری را دوست ندارم ، هیزم و آتش را دوست دارم البته بدون دود اضافی ، بدون آنکه سیاه کند در و دیوار خانه را! ماشین را دوست ندارم ! اسب را دوست دارم البته بدون خراب کاری های روزانه اش
به لباس هایم احساس بدی دارم ، نمی توانم حس خوبی داشته باشم ، آخر آن ها با این حال و روزشان سهم زیادی در مریض شدن هایم دارند!
از داروهای شیمیایی متنفرم ! از شنیدن عنوان Bioterrorism به شدت متنفرتر! با دکتری که مرا نمی فهمد حال نمی کنم! اصلن از همین عنوان دکتر هم بدم می آید! حکیم را بیشتر دوست دارم ! حکیم علیِ ...
من حتی این روزها لب تابم را هم دوست ندارم آخر شنیده ام وقتی داغ می کند شروع می کند به تولید سم آن هم از نوع سرطان زایش!
من این خانه های چسبیده به هم را هم اصلن دوست ندارم! حتی پیدا کردن دختر و پسرهای اطراف خانه یمان را با نرم افزارهای فلانُ بهمان دوست ندارم ! من شدیدن موبایل زده شده ام! دوست داشتم او آن قدر دور از من بود که به خاطرش می رفتم بالای بلندترین تپه ی احساسُ آنجا آتش روشن می کردم آن وقت با دود حاصل آمده با رنج و زحمت با اوی محبوبم گپ می زدم
خواهر گلخانه با تمام ارادتی که به اسمت دارم اما از تو هم بدم می آید از برادرت سردخانه به شدت بیشتر! این چه وضعی است که راه انداخته اید هان؟ بلند می گویم که بدانید من از هر چه میوه ی فصل و غیر فصلِ در سردخانه ماندهُ در گلخانه پرورش یافته بدم می آید می شود بساطتان را جمع کنید بروید همان جایی که نبودید!
هی نان جان دو کلام هم تو گوش کن! من نان سبوس دار سفتُ سختِ نخراشیده ای را که مریضم نکند به نان خوش برُ روی سفیدِ باریک اندام ترجیح می دهم بسیار!
دلم خانه ای چوبی یا گلی می خواهد، با ظروف مسی با باغچه ای که سبزی هایش را خودم بکارم و گلدان هایی که بتوانم باهاشان حرف بزنم !
من از یخچالُ باطریُ لامپُ هر جیوه ی سرطان زا و گرم کننده ی زمین حالم به هم می خورد! دلم کوزه ای سفالی می خواهد با خوراک هایی که نمک سود شده اند یا آویزان اینورُ آنور خانه
من از هر چه لوازم آرایشی است بدم می آید ، از شنیدن این خبر که آرایشی جات را از جنین های سقط شده یا برای سقط پرورش یافته ، می سازند بالا می آورم انسانیت را! اینجاست که با آن گروه هم آوای این بلاگ حس مشترکی دست می دهد با این عنوان: Dirty World
دوست دارم عاشق ابروپیوستگان شوم، همان هایی که نقش های مینیاتوریشان، دل از در و دیوار های کهن اندیش عقل مسلک آدمیان گذشته برده است ، همان لپ گلی هایِ سرخاب سفیداب شده ی دامن چین دارِ محجوبِ چارقد به سر!
خدانکنه من به 90 سالگی برسم! اون موقع دنیا یه چیزی میشه تو مایه های انیمیشن
"تهران 1500 "! :))
پفک رو منم دوس دارم،ولی ضرر داره دیگه.
بهنوش بختیاری تو محله گل و بلبل؟ :| من ندیدم به خدا!
ولی به لهجه های بچه ها تونستم بخونمش:)