خب، راجع به اولین کتاب شعر بنویسم، شاید تصمیم بگیرم از شعرای معاصرم بخونم، شایدم تصمیم نگیرم، بستگی به حال و هوام داره، والااع، قطعا تصمیمای شما هم به حال و هواتون بستگی داره، نداره؟
مخزن الاسرار، حالا اگه سر خاصی هم توش بود، منظورم مطالب عرفانی و ایناست، خب اینجور مسائل که اصلا در حد و اندازه هاش نیستم، منتهی کلی پیام های اخلاقی خوب داشت، که هم به درد قدیمی ها می خورد و هم به درد امروزی ها، یکی از چیزایی که واقعا منو به وجد میاوره، کشف های خیلی زیبای شعرای قدیمی هستش که تو این دوره زمونه کمتر دیده میشه، مثل این مصرع، " سینه ی خورشید که پر آتش است " یا این " آب صدف گرچه فراوان بود دُر ز یکی قطره ی باران بود " که هم از لحاظ فن شعر قوی هست هم سراسر پند و حکمت، به هر حال مخزن الاسرار هستش دیگه و پر از همین نکات ناب اخلاقی که میشه گفت گمشده ی این روزهای خودمونم هست
مثلا برای اونایی که زیادی تو زمینه ارز و سکه حرص می زنن میشه اینو خوند " ملک سلیمان مطلب کان کجاست ملک همان است سلیمان کجاست؟ " یا برای اونایی که ادای پرروهارو ها رو در میارن و فک می کنن خیلی لات هستن و ترکیبی میزنن و فضای اخلاقی جامعه و ملت رو گند زدن بهش اینو خوند "صورتِ شیری، دل شیریت نیست گرچه دلت هست دلیریت نیست" البته بگما این وسط فقط بعضی از مردم نیستن که گند زدن به فرهنگ مملکت، بلکه بیشتر از مردم اکثر مسئولین با عدم تطابق با این بیت شعر " مملکت از عدل شود پایدار کار تو از عدل تو گیرد قرار " عامل اصلی بهم ریختگی اوضاع الان کشورن. یه جورایی باید شدید به گوششون رسوند که "راحتِ ، مردم طلب، آزار چیست؟ جز خجلی حاصل این کار چیست؟ " البته تر از همه ی این مسائل توجه به این نکته ضروری است که هر کی هر کاری کرد سر خودش آورده چه خوب و چه بد ، آدم درست و حسابی که این چیزا رو می دونه و بهش توجه اساسی داره، خود نظامی خدا رحمتش کنه از این دسته آدما بوده که شعرشم گفته این چنین "نام خود از ظلم چرا بد کنم؟ ظلم کنم، وای که بر خود کنم!"
می دونین اولش یه چیزایی گفتم راجع به سر و عرفان، انصافا که خودم اینطور برداشت می کنم همین مطالب اخلاقی سر هستش، یه جورایی اسراری که نمیشه اسم راز روش گذاشت چون فاش شده و خیلی راحت در اختیار خواننده قرارگرفته مث این: " فارغی از قدر جوانی که چیست تا نشوی پیر ندانی که چیست" یا این یکی بهترتر، " گرچه یکی کرم بریشم گر است باز یکی کرم بریشم خور است "
یکی از بیتای خیلی قشنگی که چشمم رو گرفت و به صورت شگفت انگیز و یهوآنه ای منو یاد این جمله معروف " از هیچ کس هیچ کاری بعید نیستِ " استوری های اینستاگرام انداخت این بود " هیچ دل از حرص و حسد پاک نیست معتمدی بر سر این خاک نیست "
بیشتر از این نمی تونم براتون بنویسم ، چون بیشتر گفتن و درفشانی با یکی از پندهای مخزن الاسرار همچین ناهمخوان هستش، منم اهل سوختن نیستم به هیچ وجه پس با همین بیت همتونو به خدای بزرگ می سپارم شدید ، البته تر که همین بیت می تونه کلی انگیزه ی پیش برندگی ایجاد کنه براتون!
" هر که چو پروانه دمی خوش زند یک تنه بر لشگر آتش زند "
وقتی به این نتیجه رسیدی که دنبال شرایط ایده آل نباشی و یاد گرفتی به جهنم اتفاقات، بهشت گونه نگاه کنی، اون روز بزرگ شدی، استاد شدی
مودیا میگن الان اونکاری رو انجام بده که باهاش حال می کنی و مودت هست، دقیقا یعنی اونکاری رو بکن که ازش لذت می بری و اینجوری به نشاط و شادی میرسی!
البته یه مودی واقعی دقیقا نمی تونه زیاد زنده بمونه، چون خیلی حس و حالا ممکنه سراغش بیاد و نتونه انجام بده چون اگه انجام بده سرش رو به باد میده در عرض چند روز " تو این زمینه حوصله ی نوشتن مثال رو دارم ولی چون نمیشه نوشتشون خودتون به حال هایی که تو زندگی خواستین انجامش بدین و ندادین فکر کنین، دقیقا یه مودی باید اونارو انجام بده"
مگه اینکه یه مودی بی بخار باشه که خب اونم اصلا ارزش نداره بهش بگی مودی
خب خیلی اوقات شما نمی تونی اونکاری رو که ازش لذت می بری رو انجام بدی و همین باعث رنج و آزارت میشه، اصلا مودی بودن یه جورایی ممتنع الوجوده، امکان وقوعی نداره، سراغش رفتن هم کلی دردسر و حرص خوردن داره. حتی رسیدن به مودها خودش منشا رنج و آسیب میشه.
برای خروج از این وضع نا به سامان! یه ساحل آرامشبخش هستش که قدم زدن روش خیلی منطقی تر به نظر میرسه، من خودم با اون فکری که میگه اون حس و حالی که توش هستی همون حال خوب هستش و باهاش حال کن رو می پسندم. دقیقا یه جورایی هیچ کس تو هیچ موقعیت بدی نیست اگه قشنگ نگاه کنی بهش. تو بهشت می تونی جهنم طور زندگی کنی و تو جهنم می تونی بهشت طور زندگی کنی. اصلا بذار بهتر بگم حتی جهنم بهشت و بهشت جهنم.
حالا فک کن، دنیا اونطوری که من دوست ندارم نباشه و خب می دونیمم که نیست! یه سوال پیچیده پیش میاد؟ کی دوس داره که اون آدمی باشه که همه ی تف و لعنتا نثارش میشه، یعنی همون شر مطلق؟ همون شری که اگه نباشه خوبی، خودش رو نشون نمیده؟
بذار راحت تر بگم ، کی دوس داره اون آواره ی کوچ و خیابونا باشه، اون بی سرپناه یه لا قبا! که اونوقت مفهوم پناه داشتن معنی پیدا کنه؟ کی دوس داره متولد اون کشور جنگ زده و بدبخت باشه تا امنیت و آرامش داشتن معنی پیدا کنه؟ " این روزا خیلیا استوری میذارن چرا من باید تو ایران به دنیا می یومدم، احتمالا اینا جاهای سخت دنیا رو ندیدن، و دقیقا منظورشون اینه چرا تو جاهای خوشگل دنیا، دقیقا اونی که تو عکسای اینستاگرام می بینن به دنیا نیومدن، صحبت از قصه ی غصه دار این جماعت باشه برای بعد! "
کی حاضره گرسنه باشه که سیری معنی پیدا کنه؟ کی حاضره فقیر باشه که کسی مالی بهش ببخشه و اسم اون فرد مهربون بشه بخشنده؟
اصلا تو این دنیا با این همه مدعی آدم بودن کسی پیدا میشه که خریدار بدبختی و ضعف و حقارت و تو سری خوردن باشه؟ واقعا همه ی ما صبح تا شب نمی دویم که بهترین باشیم؟ تا حالا دیدید کسی دنبال بدترین باشه؟ نمی دونم می دونین یا نمی دونین ولی هیچ آدمی رو نمی تونین پیدا کنین که بگه مسیری که من دارم میرم مسیر نادرست و بد! همه ی آدم ها میگن اون مسیر، راه و کاری که من انجام میدم بهترین راه و مسیر هستش، اونوقت هستش که هیچ کس دنبال نداری و فلاکت نیست! هیچ کس میل به سختی و دشواری نداره، همه دنبال داشتن و جمع کردنن، همه همه ی خوبی ها رو برای خودشون می خوان، اتفاقا همه می خوان که اون نفر اول هم باشن که بقیه زیر دستشون باشن، اصلا این حال و هوای فرعونی عجیب با گوشت و خون آدما عجین شده. دقیقا هم سوال همین جاست، دقیقا و به طور کلی چند نفر تو دنیا هستن که از این صفت خودخواهی و منّیت فارغ باشن. و فارغ از این توانایی و پتانسل دست یافتن بهش رو دارن یا ندارن، واقعا چند نفر هستن که میل به این اول شدن رو نداشته باشن؟
پ.ن
همین جوری به نظرم رسید که شاید به خاطر همین باشه که امام حسین واقعا برای همه ی عالم و آدمی که شناختنش خاص. اینه که یه اون حد از شعور و آگاهی رسیده باشی که چیزی که تو چشم همه بد هستش رو خوب بببنی. نثار کردن همه ی هستی، برادر، فرزند، دوست ، همسر ، خواهر!
فک کن صبح که از خواب پاشدی، همه ی مشکلاتت حل شده باشه! همه جنگ ها تموم شده باشه، همه ی اختلافا حل شده باشه. همه ی مریضی ها درمون شده باشه. از رنگی که بدت می یومد دیگه بدت نمیاد، از غذایی که متنفر بودی دیگه متنفر نیستی. حتی فکر کن با اونایی که حال نمی کردی هم داری حال می کنی.
فک کن صبح که پاشدی از خواب، تهران و گیلان، سرخس و طبس، قشم و فشم، هیچ فرقی با هم نداشته باشن، اصلا فک کن هر عکسی که می بینی و هر حسی که داری همه اش شبیه هم باشه.
همه ی خواننده ها مثل هم بخونن، همه پرنده ها مثل هم راه برن، همه ی حیوانات یه شکل باشن، اصلا فک کن همه ی آدم روی زمین زیباترین و تو دل برو ترین قیافه رو داشته باشن! نه سپیدی باشه نه سیاهی، نه زردپوستی باشه نه سرخپوستی!
فک کن نه پیری باشه نه جوونی! نه زنی نه مردی! همه ی طراحی ها مثل هم باشن! اصلا فک کن فردا صبح همه ی آدمای روی زمین بخندن و شاد باشن! هیچ کس هیچ غم و غصه ای نداشته باشه!
همه ی آدم ها از یه متن و یه کتاب خوششون بیاد. همه یه فیلم رو نگاه کنن، همه یه جور لباس بپوشن و فکر کنن!
می دونین از من که بپرسن بگن با این اوضاع میونه ات چطوره، میگم بد!!! ، آره درسته که تو هم چین دنیایی هیچ گرسنه ای وجود نداره، هیچ جنگ زده و آواره ای وجود نداره، هیچ بی پناهی از سردی هوا نمی میره، و همه خوب و خوش و سرحال هستن، ولی من اصلا و هیچ مدلی نمی تونم با این دنیای کسالت آور کنار بیام. این دنیای یکنواخت و مزخرف و یه شکل.
به نظر من خدا به انسان وعده ی بهشت نداده، بلکه بهشت رو روزی که بهش قدرت اختیار و انتخاب رو داد و روزی که آدم رو فرستاد به این زمین پر تناقض و متضاد دقیقا بهشت رو بهش تقدیم کرد. بهشت درک لذت خوبی هاست به واسطه ی شناخت بدی ها!