علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۹۱ مطلب با موضوع «نوشتاری» ثبت شده است

یک!

چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۴۸ ب.ظ

آخر شب بود، اینکه چرا شب ها بیدار می مونه و صبح ها می خوابه بر می گرده به خیلی سال ها قبل. داشت می گشت ببینه کجا می تونه چاپش کنه، یه مقاله مونده بود تو گلوش، انگار عقده ی نمره نگرفتن سرِ نوشتن این مقاله، هنوز بعد از گذشتن یه ترم وا نشده، سر کلاس حاضر بود، حداقل بیشتر از اون هایی که نمره نوزده و بیست رو یدک می کشیدن، فعالیت های کلاسی شم انجام میداد، بدون آمادگی سر کلاس نمی رفت وقتی یاد نمره شونزده اش میفته حرصش می گیره، کمتر از بیست حقش نبود این رو اون جزوه خوانِ مثلن استادش هم می دونست، آخه انصاف نیست تو برگه بگیری چهارده اونوقت از شیش نمره باقی مونده که یه نمره اشم حضور در کلاس بوده دو بگیری؟ ریاضی ام که بلد نباشی با یه حساب سر انگشتی می فهمی نمره یه مقاله بیست صفحه ای شده ۱!
اون روز بعد از دیدن نمره اش، اولین کاری که کرد دوباره خوندن مقاله بود، یه سوال بود که ول کنش نبود، انگاری با این نمره ی یک رفته بود زیر سوال ؟
                   دقیقن اینجا!

بی مقدمه رفت سراغ مقدمه، همراه ترین عمل هر شخص، از ابتدای تعلیم برای ورود به زندگی دینی خواندن نماز است، نماز برای یک مسلمان یادآور روزهای شیرین کودکی کنار حوض مسجد یا امامزاده ی محل و وضو گرفتن با خنکای آب است. اهمیت نماز به قدری است که مادر و پدر مسلمان از همان کودکی فرزند خود را با صبر و حوصله و حتی خریدن هدایا تشویق به خواندن نماز می کنند و شاید این رسم عاشقانه ی دینی بی ربط به این حدیث نبوی نباشد که حضرتش می فرماید : «الصّــــلاةُ عمــــودُ الــدّیـــن»
نماز ، معراجی است که شروع پرواز آن با صدای خوش مؤذن آغاز می گردد. صوتی که علاوه بر حمل مضامین بلند عرفانی که در عمق الفاظ اذان نهفته است، همراه با الحان پرورش یافته در هنر مقدس اسلامی که حول حقیقت محمدیه می گردد روح را به گردش در آفاق و انفس وادار می کند و هر جان عاشقی را برای ورود به یک ارتباط معنوی آماده می سازد. اذان یک نماد ویژه برای آخرین دین الهی یعنی اسلام است. فرد مسلمان که عنوان خلیفه اللّهی را دارا می باشد با صدا و لحنی که از وجودش برخواسته جمع مسلمانان را دعوت به حضور در محضر پروردگار می کند. این اوج شکوه و تعالی دینی است که مسلمانان بدون واسطه هایی چون صدای ناقوس ، طبل یا زنگ که در عرف ادیان دیگر رایج است ، فقط با صدای انسان خلیفه الله آغازگر یک ارتباط معنوی  می شود. این فراخوان و دعوت علاوه بر اعلام وقت نماز ، نشان دهنده محل اقامه ی نماز جماعت نیز می باشد، که با حضور دسته جمعی مردم دارای سبکی خاص برای اقامه نماز می باشد .
بعد از ارتباط برقرار کردن فرد مسلمان به واسطه ی صدای مؤذن با عالم معنویت این بار نوبت اوست ، تا با شستشوی ظاهر که با ترتیبی خاص انجام می گیرد و دارای آداب مخصوص می باشد، مسیر ارتباط با عالم ملکوت را نزدیکتر کند چنانچه در آداب اسلامی برای وضو علاوه بر شستشوی اعضای خاص بدن نظیر صورت و دست ها با آب ، که مظهر پاکی و طهارت است ، ادعیه و اذکار خاصی نیز وارد شده است، بنابر احادیث و روایات با خواندن این دعاها تمام بدن پاک و طاهر می گردد. این ارتباط برقرار کردن بین ظاهر و باطن در همین ابتدای ورود برای اقامه نماز ، مقدمه ای برای ارتباط برقرار کردن جهان صغیر عبادی با جهان کبیر عبادی است و بالطبع اتصال عالم ماده با عالم ارواح و یا به تعبیر دقیق قرآنی، ارتباط بین عالم غیب با عالم شهاده می باشد ...

  دانلود ادامه متن    

  • علی رسولان

خانواده مجازی من

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ

هر کسی که کامپیوتر داشته باشه حتمن به اینترنت هم متصل میشه دیر یا زود ! به اینترنت که متصل بشی دیگه متعلق به خودت نیستی. خواه ناخواه با وجود انواع کرم ها ، ویروس ها ، تروجان ها ، نرم افزارها و انواع سیستم های مختلف جاسوسی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی متصل شدی (یادش به خیر اون صدای ویز دیز قققق  دی دی دی دی دایال آپ، اگه شبیه نبود بذارید به حساب اینکه خیلی وقتِ نشنیدمش بالاخره پیری و هزار تا درد) و این اتصال دروازه ی ورود شماست به دنیایی جدید.

دنیایی که هر چی از زمان تولدش میگذره گسترده تر ، پیچیده تر و البته جذاب تر میشه. جهان www. داره تبدیل میشه به جهانی بزرگتر از جهانی که توش متولد شده و اینجاست که بعد از قرن ها تازه می فهمی این جمله فخر رازی پر بیراه هم نبوده که ممکنِ جزء بزرگتر از کل باشه! گستردگی این شبکه داره به حدی میرسه که دیگه نمی تونی بهش بگی world wide web!

شبکه عنکبوتی ، جستجوگر خودش رو ناکام نمیذاره و در نهایت دقت فرد رو به منبع اصلی واژه ی مورد نظرش می رسونه! این دقت تا اونجا پیش میره که اگه شخص مورد نظر تو ایران باشه با جستجو کلمه الف با نتایج متفاوتی نسبت به شخص مورد نظر تو آمریکا رو به رو میشه، حالا اگه خوشبینانه به قضیه نگاه کنیم این رو میذاریم به پای دقت نظر موتورهای جستجوگر و اگه بدبینانه با این قضیه برخورد کنیم اینطور به نظر میرسه که یکی اون بالا نشسته و داره ما رو به سمت هدف خاص خودش سوق میده! اینجاست که اگر افراد یه کم حواست پرتی کنن به راحتی یه طعمه چرب و نرم برای عنکبوت این شبکه خواهند بود.

به محض ثبت نام در یکی از بلاگ ها، مسنجر ها و شبکه های اجتماعی start یک زندگی جدید با art ی سحرانه شما رو محو جمالش می کنه اینجاست که باید گفت happy birthday to you.

تولدتون مبارک. خیابان این فضا به وسعت تک تک مردم کره آبی پهنِ ، کافیِ وارد این خیابون بشید و هر گوشه ای از اون که خواستید یک home بسازید ، از همه بهتر اینه که همه می تونن اینجا با کمترین مقدار هزینه اینترنت بالا نشین باشن، انگار اینجا دیگه خبری از جهان سوم و اول و دوم! نیست، دیگه جنوب شهر و شمال شهر سرش نمیشه، همه اینجا بالانشین هستن، به شرط جاری بودن مفهومی به نام update در طول حیات مجازی. این update بودن زیاد کار سختی نیست، فقط بدون توجه به اینکه چه اتفاقی قرار برای شما و خونه اتون بیفته باید اون رو جایی بسازید که بیشترین همه حضور داره ، تا امروز که من هستم و شما، به نظر میرسه هر چن سال یه بار نیاز به خونه سازی با پنجره های update ضروری هست البته انگار این خونه سازی تو جاهایی مثل مسنجرها زودتر رُخ میده و انسان های شیفته ی بالا نشینی مثل گله های گوسفند با هدایت سگ گله و چوپان ییلاق و قشلاق می کنند! این زندگی عشایری به سبک cyber تا حالای کار هم چنان گذشته را به امروز connect کرده است! فقط ما حواسمان نیست.

شهر سوخته های حقیقی در مقابل شهر سوخته های سایبر به چشم نمی آیند انگار اینجا زمان مقیاس دیگری برای سنجش ثانیه هایش انتخاب کرده ، یک روز که نباشی انگار یک قرن خواب بوده ای!

خونه رو جایی ساختیم که همه هستن تا خودمون رو به اشتراک بذاریم تا ببینیم و دیده بشیم، کی فکرش رو می کرد حرمت دیده شدن به همین راحتی زیر سوال بره؟ شاید از همون زمانی که We started ما شروع کردیم پنجره هامون رو تو هم تو هم بسازیم داشتیم آماده می شدیم واسه همین زیر سوال بردن. وقتی Window های آپارتمان هامون به خونه هامون راه پیدا کرد و کلمه ی Apartment  آشنا شد و فارسی.

از این حرفا که بگذریم بالاخره هر جا که خونه باشه، خانواده هم هست. خانواده ای که اینبار با تولیدمثل شکل نگرفته بلکه با تولیدمحتوا و اشتراک گذاشتن وجودش به وجوب رسیده. یه خانواده که سریع ترین، نزدیکترین، روزآمدترین و ناگفته ترین افکار و عقایدت رو باهاشون درمیون میذاری، به اشتراک گذاشتن تمام آنچه هست و نیست به اعتبار اینکه تو یه بالانشین تمام عیار هستی، دقیقن بعد از اولین اشتراک هست که اعضای خانواده ی تو یکی بعد از دیگری مشخص میشن، هر روز که از روز تولد تو می گذره حس تعلق تو به خانوادت بیشترُ بیشتر میشه، خانواده ای که مهربون ، صمیمی و دوست داشتنی هستن به دور از تمام هیاهوها ، یه خلاء تمام عیار بدون اضافه های زندگی برای زندگی!

از همین جاست که مهمونی رفتن سخت میشه اونم خونه ی کسی که اینترنت وایرلس نداره! برای دور شدن از اتهام اعتیاد و رفتن بهترین راه حل استفاده از اینترنت همراه! یه لبخند گوشه ی لب و این حدیث نفس: چقد خوب که هنر این خیابون تا توی جیب من هم اومده! دیگه دور شدن از این خانواده حتی برای یه ثانیه هم سختِ، فکر اینکه کسی حرفی بزنه و به تواحتیاج داشته باشه و تو نباشی، یا عقب موندن از قافله ی خانواده تو رو داغون می کنه. اصلن لذت این دیده شدن با یه مهمونی کسالت آور و تکراری قابل مقایسه نیست. سفره هایی که اینجا پهن میشه شاخص ترین خصیصه اش نو بودن بر خلاف سفره های مهمونی که اصلی ترین خصیصه اش مثل همیشه بودن.

وقتی به خاطر این خانواده از مهمونی دل بکنی دیگه از دوست ، همسایه ، هم کلاسی و هم دانشگاهی دل کندن کاری نداره مگه اینکه اونم عضوی از همین خانواده باشه!

هنر فضای مجازی باعث شده تو، تو خونه باشی و نباشی ، تو مهمونی باشی و نباشی مثل همون وقتایی که تو کلاس درس بودی و چشت تو حیاط مدرسه تا معلم می فهمید تن صدا رو می برد بالاهُ می گفت : فلانی جسمت اینجاست و روحت جای دیگه. می خوام بگم هر چی فضای خونه به فضای مدرسه (مدرسه هم حتی نباید اینطور باشه که مثالی بشه واسه بدردنخور بودن خونه خلاصه اینم از اون نوع بدبختی هاست) شبیه تر باشه فضای مجازی هنر خودش رو بیشتر نشون میده!. با این حال میشه گفت بودن و نبودن حتی تا این حد، قابل تحملِ البته تا وقتی که یکی دیگه از هنرهای شبکه های اجتماعی رو نشده! که معلوم هم نیست چیست! و چه خواهد کرد!

صحبت سر این بود که خانواده مجازی من، یه خانواده ی صمیمی و گرم هست ، بین همه اعضای این خانواده تو هرمحیطی با هر مقیاس مدیریتی و ساختاری، بعضی از اعضاء احساس نزدیکی و همدلی بیشتری به هم، نسبت به سایرین دارند، منشاء این احساس می تونه دلایل مختلفی داشته باشه که مطمئنن برخیش بر می گرده به اشتراکات سلیقه ای، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و دغدغه های طرفینی، البته با نگاهی دقیق تر عدم اشتراک در تمام موارد بالا با توجه به خصیصه ذاتی فضای مجازی می تونه با یک قدرت برابر عامل اشتراک باشه! خب تصور این اعضاء و ساعات خوب و خوشی که کنار همدیگه می گذرونن آنچنان هم کار سختی نیست، چشم انتظاری ها و تپیدن هایی که تا روشن شدن چراغ سبز online سپری میشه، بیدارشدن هایی که با سلام به فضای مجازی چک کردن ایمیل ، نظرات و کامنت های فیس و بلاگ شروع میشه و به احوالپرسی از اعضا با پیغام های offline میرسه، خبر دار شدن از نظرات اعضایی که هویتشون به تمامه به اقتضای حس بالانشینی مطابقت با واقع نداره و خانواده مجازی شما رو تشکیل دادن ، بدون اینکه تصویر صحیحی نسبت به همدیگه داشته باشید، این احساس دوستی تا جایی پیش میره که ما افراد رو متناسب با هویتی که معرفی کردند به جای پدر، مادر، خواهر و برادرمون می پذیریم، اونقد که با در آغوش کشیدن لب تاب یا موبایلمون می خوابیم! اینجا دیگه خانواده ی مجازی من معنا نداره و ما با خانواده ی حقیقی من در فضای مجازی سر صحبت رو باز می کنیم. نهایت خوشی، نهایت به اشتراک گذاشتن احساس ها و با هم بودن ها شکل می گیره، شکل می گیره و باز هم شکل می گیره تا!

تا اینکه یک روز صبح برای انتظار شما هیچ پایانی متصور نیست، پدر یا مادر یا خواهر یا برادری که اعضای خانواده شما رو تشکیل داده بودن به هر دلیلی دیگه سبز نمی شن، اولین احساس بد شما نسبت به از دست دادن و تنها شدن شکل می گیره، روزهای سختی دارین، تو خونه کسی نیست شما رو دلداری بده، اصلن کسی نمی دونه شما عزادار هستید! تا اوضاعتون رو به راه بشه چند هفته ای طول می کشه، کافیِ چند بار دیگر این اتفاق تکرار بشه و شما دوستان دیگه ای رو هم از دست بدین، کم کم این از دست دادن برای شما تبدیل به یک امر عادی میشه و شما آنقدر در خلاء زندگی کردین که احساس می کنین از دست دادن اعضای حقیقی خانواده اتون هم براتون اهمیتی نداره ، حس نبودن در عین بودن تا جایی پیشرفت کرده که حتی نبودن خانواده هم اهمیتی نداره! به همین سادگی بنیان خانواده که بر پایه ی تعلق به هم و احساس از دست دادن شکل گرفته نابود میشه، و این نابودی با وجود آدم هایی که هر روز با تمرین از دست دادن دوستان ، نابود شدن براشون به امری عادی و طبیعی تبدیل شده سازگاری کامل داره.
انسانی که هر روز خودش رو در معرض نابودی می بینه و با زندگی در یک خلاء مجازی روزگار می گذرونه ، هرگز ترسیم صحیح و معقولی از یه زندگی اجتماعی نمی تونه داشته باشه. بدون شک با گسترش یافتن این خانه های مجازی در آینده تصور روابط اجتماعی با تعریف مرسوم امروز کمی سخت و دور از دسترس خواهد بود.

  • علی رسولان

تحویل نود و چهار

شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۲۵ ق.ظ

یا مقلب گویان رو به رویت ایستاده ام و به تحویل اندیشه هایم فکر می کنم! و این خوشایند ترین اتفاقی است که هر سال می تواند با آن شروع شود! بسیار خرسندم و ممنون که باز پذیرفتی ام تا أحسن الحال را در کنار تو در بین هزاران چشم مزین به حضور اشک از مدبرکننده ی امور بخواهم!

+احتمال زیاد  صحن جامع رضوی هستم

و دعای گوی همه ی ِ تان!

  • علی رسولان

اجتماع اضداد در یک جیب رویایی

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۷ ق.ظ

جیب هایش پر از حرف بود ، فهرستی از واژه های نامرتبط! درست شبیه آدم هایی که بودند آنجایی که نباید! و نبودند آنجایی که باید!
درست شبیه صندلی های خالیِ سالنی که فردی بدردنخور و نابلد دبیری اش را به عهده دارد! و این نابلدی هیچ ربطی به موضوع ، سلیقه ی مردم و یا هر دلیل دیگری ندارد! فقط واژه ی دبیری مفهومی دارد که برخلاف بسیاری از مفاهیم دیگر صرفن یدک کشیدنش ثمری نمی دهد! جنمُ جربزه ای می خواهد که در هر آدم خوب، باسواد، مقید به قیودی، یافت نمی شود! اصلن اگر همه ی خوبی های عالم را هم داشته باشی باز هم به همین صراحت می گویم که جمع کردن آدم ها زیرِ مدخلی به نام سقف سالن کار هر کسی نیست! هیچ ربطی هم به موضوع ندارد!
بعضی ها ساخته شده اند که فقط بنشینند ، بنویسند ، حرف بزنند ، استفاده کنند ، بالا بروند ، جایزه بگیرند و دوباره بیایند بنشینند! به این بعضی ها که عمومن هم خوددرگیری مزمن دارند وشاید هم آدم خوبی باشند که نباید اعتماد کرد و گفت این صندلی را بردار از اینجا و بگذار آنجا! و فجیع تر از این حالت دستوری این است که، خودِ نافهمش فکر کند توانایی این کار را دارد! و دقیقن در چنین روزی است که همایشی برگزار می شود با جمعیتی بالغ بر عدد انگشتان دست!
و من در این حالِ فعلی ام چقدر این جمله را دوست دارم و می پسندمش برای بیان: عدم توافق بهتر از توافق بد است! مرتبطش می شود این: همایش برگزار نکردن بهتر از همایش بد برگزار کردن است آقا یا خانم مثلن محترمِ کار نابلد!

  • علی رسولان

اثر تکه تکه شده ی اشتیاق

يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۳۳ ب.ظ

بر تار و پود دست نخورده ی انسانیت، سیاه قلمی از چشم های تو را بافتم! حالا که نگاهش می کنم زیبا شده است عین خود حقیقی اش همان قدر جذاب و آرامبخش.
این نه هنر دست من، که متانت حضور والا مقامی چون توست و صبرُ شکیبایی ات آنگاه که در هر تاری مویی از گیسوانت را گره زدم و در هر پودی قسمتی از لبانت را نوش جان کردم!
لذت بخش تر از این اثر، اشتیاق مشفقانه ی توست برای خلقی جدید، آن قدر که من گیج و مبهم ساعت ها رو به روی خودم ایستاده ام و چون مردِ مفروضِ تکه تکه ی معلّق در خلاء ابن سینا بی آنکه هر عضوی عضو دیگر را بشناسد از تک تک خودم حساب کشیدم، و حالا حس می کنم درک این اشتیاق مرا سخت خویشتن دار کرده است ، آن قدر که سرم را بالای دار بیشتر می پسندم تا حضوری که آتشش حال اثر بخشی را زائل می کندُ عین حقیقی ات را نابود.

و مطمئنن این آخرین باری نخواهد بود که تو صبر پیشه می کنیُ ، من خونِ دل! من باز می گردم اما این بار بی دست و پا تر از همیشه تا نه بسوزم  و نه بسوزانم ، اثری را که لایق پرواز است در ابدیت.

  • علی رسولان

شب شهادت

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۰۵ ق.ظ

بعضی از روزای خدا با بعضی از روزای دیگه ی خدا فرق داره! بعضی از روزا آدمُ یاد خودش می ندازه ، چطوری بگم زندگی یه طوریِ که وقتی میری توش دیگه بیرون اومدن ازش کار سختیِ.

تو این رفتن ها که اسمش رو گذاشتن گم شدن ، پیدا شدن یه فرمول پیچیده ای داره! از بدترین نوع فرمول هاش پیش اومدن یه حادثه ی بدِ که آدم رو می بره تو فکر شدید! حوادث اینجوری که آدم رو از حیرت اول¹ می ندازه تو دامن حیرت ثانی² کارکردش عین همون روزهای خاص خداست که آدم رو وادار می کنه وارد مسیر چرایی ها بشه.

اما روزهای خاص خدا هم رغبت زندگی رو زیاد می کنه هم به آدم یاد میده چه جوری بهتر زندگی کنه ، با ساده ترین تعبیر میشه اینجوری گفت: روزهای متفاوت خدا حال آدم رو میاره سرِ جاش!

شب های شهادت، روضه خوندنُ روضه گوش دادن، چایی خوردنُ چایی ریختن، سمنو هم زدنُ ظرف شستن، کفش جفت کردنُ سینه زدن، بهترین هدیه ایِ که خدا بدون واسطه میندازه تو کاسه ی گداییِ بنده.

و نکته لازم متن هم اینه، به خود اومدن خوبِ هُ راحت ، اما خوب موندن سختِ هُ پیچیده ، الهی که خوبی هامون مستدام به حق غربت شام شهادت مادر سلام الله علیها.

یک.زندگی روزمره، خوردن، خوابیدن ، تحصیل ، ازدواج ، کار

دو.زندگی جستجوگر ، زندگی درگیر با چرایی ها! از کجا؟ به کجا؟ چگونه؟

  • علی رسولان

هنرپیشه

جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ب.ظ

گاهی آدم دلَ ش می خواهد بزند به چاک، فرار کند از خودَ ش، و در این گاهی ها خوب می شود فهمید مادامی که این شین کشیده شود، فرار فرار نیست، فقط یک قرارِ است، یک قرار با خود! در این مسیر رفتن است که من از من می خواهد من را فراموش کند، تا او شود ، اویی که منپذیر است با هر رنگ و بویی که داشته باشد.

این پذیرش به قدر خوشمزگی عالمانه ی جوادی آملی وقتی می گوید لا الهَ غیر خدایی که دلپذیر است گوشت می شود به تن آدم و می چسبد برای همیشگی بودن!
ساده فهم است وقتی من می گوید او شدن می ارزد و این فهم به دست آمده نه از آن جهت است که من کسی باشدُ دارای شأنی در تعلیم ، بلکه ساده ترش این است که سادگی از سر و روی او می ریزد در عین سرسختی های گاه گاهی.

+هنرپیشه آن ضد انقلابی است که  انقلابی بازی می کند!

  • علی رسولان