علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۹۱ مطلب با موضوع «نوشتاری» ثبت شده است

حدود

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۵ ق.ظ
برای به دست آوردن اندازه ات کافی است ، بنشینی و آدم های اطرافت را بشماری ، بشماری و روی کاغذ بنویسی، نمره ی تو می شود معدل آدم های دور و برت. 
درست مثل این سپرده های امتیازی، که تراز موجودیت را می گیرند و متناسب با آن می توانی از مقدار مشخصی وام بهره مند شوی ، دقیقن اینجا ، و در مسیرت زندگی ات ، می توانی از اطرافیانت بهره مند شوی. 
البته مهم تر از این بهره مندی ، همان نمره ای است که از این محاسبه می گیری. نمره ای که قدرت را مشخص می کند. این محاسبه راه گشای زندگی آدم هاست، گاهی خوب که نگاه می کنی می بینی دلیل پسرفتت اطرافیانت هستند، دلیل در جا زدنت، حالا یا از جهلشان است یا حسادتشان. 
بی شک هجرت ، که کمک کننده انسان برای رسیدن به تعالی است ، از همین نگاه نشات می گیرد، نگاهِ تغییر اطرافیان. همیشه اولین قدم برای شروع هجرت است. هجرت از خود ، از دیگران و ... 
  • علی رسولان

بی موالاتی

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

وقتی شاکله ی زندگی ات را بر محور بی توجهی بنیان نهاده باشی، دیگر چه فرقی می کند مطالعه کردنت سهل انگارانه باشدُ نتیجه اش بشود مجموعه ای از مفاهیمِ بدون فایده علمی و عملی یا زندگی ات باشد به طور کلی، آنطوری که همه چیز را روی فلان موضع دایورت کنی، آن موقع همه چیز را با یک دید سطحیِ سطحی می بینی ، همه چیز ساده است، همه چیز برایت مثل یک اسفنج است ، نرم است حتی اگر آهن باشد سخت باشد سنگ باشد.

همیشه حس می کنی با یک مجموعه ی آبی طرف هستی بدون آنکه متوجه باشی که اگر همه چیز هم آبی باشد خودت که خاکی هستی ، نیستی؟

بی موالاتی یعنی تفکر اسفنج دارِ غیرخاردارِ همه نرم بین! طعم این تفکر از نظر من انجیری است،  دانه دانه ی غیرقابل بخشش است، مخصوصن در مواجهه با سرسختی ها، فکر کن دقیقن هنگام رسیده شدن ، بی خیال از همه جا خودت را از شاخه ای که باید توجهت را به آن بیشتر کنی ، رها سازی  و با مخ به زمین برخورد کنی، بی موالاتی یعنی همین بی توجهی های شاخ دار. 

پ.ن

یکی سوال کرده بی مبالات یا بی موالات

لغتنامه ایش بی مبالاتِ ولی مردم هر دوش رو میگنُ می نویسن!

  • علی رسولان

پیشنهادهای علیه السلام

جمعه, ۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۶ ق.ظ

نکن، نرو، نخور، نشین، نپوش، نبین، نده، نزن، اخِ، بدِ، گناهِ ، در طول روز چقدر متن می خونین یا حرف می شنوین که این مدلی باشه ؟ به این میگن انفعال ، هیچ فایده ای هم نداره ، تاثیر سو هم داره تازه!

به نظر من تو هیکلت به کشتی می خوره، من بچه های این باشگاه رو می شناسم خیلی حرفه ای کار می کنن ، بچه های خوش برخورد و مودبی ان ، اگه بری اینجا حتمن موفق میشی ، خیلی بهتر از اینه که به طرف بگی وقتتو تلف نکن!

هفته پیش رفته بودم یه هیاتی سخنرانش عالی بود، چ شوری هم گرفته بودن جات خالی بود ، بیا این هفته با هم بریم ، اینو بگی خیلی راحت تر جواب می گیری تا یه ساعت جدل کنی با طرف که فلان هیات مورد داره نره ، یا بهمان جای منکراتی رو نره!

بچه های مهستان یه تی شرت زدن عکس شهدا روشه اینقد قشنگ الان همه از اونا می پوشن پری روز داشتم رد می شدم دیدم سه نفر پوشیده بودن با هم راه می رفتن همه داشتن بهشون نگاه می کردن اصن یه فضایی ، این لباسو نپوش علامت شیطان پرستی داره "چون تو گفتی دیگه نمی پوشه" 

همین حکایت تو سایر اون نه هایِ خط اول هم هست ، کلن آدم ها می تونن با بقیه رابطه انفعالی داشته باشن که اون یه خط بالاست ، مختصر و بی فایده و می تونن رابطه فعال داشته باشن این سه پاراگراف طولانی و پرزحمت و بافایده، تصمیم با خود آدماست که چ روشی رو انتخاب کنن. 

یه جامعه ، یه مملکت هم همین حالت رو نسبت به مردمش داره، به نظر من که از همه نظری ما تو حالت انفعالی هستیم ، کلن با نه های زیادی مواجه میشیم ، تا پیشنهادی متفاوت برای انتخاب ، اونم پیشنهادای علیه السلام که منجر به رشدمون بشه از هر جهتی. 

به نظر من به ازای هر نه ای ، باید به ای هم باشه، به ای که بشه به افراد پیشنهاد داد ، اونوقت لازم نیست هی بگی نکن، به جاش میگی اینو بکن ، اینجوری بکن ، والا 

 

  • علی رسولان

شهر ، آورد

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ب.ظ

تاج را روی سرشان می گذاشتند، انگار ساخته بودندش تا برای همیشه به خرابه های پرسپولیس بخندد، برای همین هنوزم که هنوز است #نازک_نارنجی_ها استقلالی هستند و #مشتی_ها طرفدار پیروزی.

آن وقت ها آمده بودند تا جدالی باشند به نمایندگی از فقرا و اغنیا ، تا به این بهانه #فحش نثار هم کنند ، کتک کاری کنند ، عقده هایشان را خالی کنند اما سرانجام  در وزرشگاه #آریا_مهر تاج ببرد تا خرابه نشینان بفهمند، همیشه انتهایش برد با تاج است.

البته گاهی هم شاهینی هایِ از هم پاشیده می بردند تا دلخوش شوند به این برد غیرواقعی تا یادشان برود ، کل زندگی شان را باخته اند. نه اینکه باخته باشندها نه ، تاجی ها خیلی شیک و مجلسی اموالشان را به تاراج می بردند.

پشت پرده ی تاج و پرسپولیس برایم قابل هضم است اما اصلن اصلن سر از  بازی استقلال و پیروزی در آزادی درنمی آورم ، حس می کنم این شهرآوردهای استقلال و پیروزی تف سربالاست.

تنها حُسن ماجرا این بود که جنگ نابرابر تاج و پرسپولیس به تاریخ پیوست ، از ۵۷ به بعد همیشه اوضاع و احوال پیروزی بر استقلال می چربید ، هر چند این هم خواسته ی این روزهای هیچ کس نیست. اصلن وقتی پیروز می شوی که استقلال داشته باشی ، وقتی استقلال داشته باشی پیروزی. من از این وضعی که شهر آورد برسرمان دلخوشی ندارم. به نظرم آزادی هم دلخوشی ندارد. 

  • علی رسولان

سرگشته

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۳۷ ق.ظ

بعد از چندسالی که خودم فک می کردم دیگه حداکثر دوسال باشه قسمت شد برم خونه یکی از جانبازای مشهد که چندسال های پیش توفیق آشنایی باهاش رو پیدا کرده بودم ، با یکی از هم دانشگاهی هایِ رفیق شده ی از نوع نابش که مشهدی شده بود، " یعنی خودش مشهدی نبود ولی مشهدی ها گولش زدنُ ، یکی از دختراشون رو داده بودن بهش تا این رفیق ما هم به کسوت یره گی  نائل بشه" بله دیگه با این مشهدی شده ی رفیق قدیمی گرمابه و گلستان دوران دانشجویی قرار گذاشتیم بریم ، که در یک لحظه نمی دونم چرا، تصمیم گرفتم ،رفتم به سرگشته هم گفتم که اگه دوس داره بیاد با هم بریم ، براش کامنت گذاشتم اونم قبول کرد ، وقتی دیدمش این به ذهنم رسید ، بسیار هم واقعن سرگشته بود ، و البته چهره ای خندان با چشمای رنگی 

بماند که من اصن یادم رفته بود که با این دو عزیز قرار گذاشتم  و یهویی یادم افتاد ، و یه کمی تاخیر شد در کلیه ی امور ، با همه ی این فراموش کاریِ من خیلی خوب به هم رسیدیم  و از بعد نماز مغرب تا بعد ساعت ۱۲ یِ دیشب کلی لحظه های شیرین و حرف زدن ها هُ خنده های چشمگیر بود 

دیشب شب خاطره انگیزی بود. یه جورایی که اصن دوس نداشتی تموم بشه ، یعنی زنگ زدن های همسر دوست مشهدی شده ی ما نبود ها ، فک کنم تا دو سه  طول می کشید دیشب.

 

  • علی رسولان

بیا که حال جهان با تو خوب خواهد شد

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۱۸ ب.ظ

سکوتِ

جمعه ها 

شکننده است ... 

 

  • علی رسولان

بوی پیراهن یوسف

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۸ ب.ظ

هیچ وقت کهنه نمیشه، تکراری نمیشه، خیلی کوچولو " حدودن سوم چهارم ابتدایی "  بودم همراه خانواده تو سینما دیدمش، اون موقع البته گفتم این چی بود دیگه و مادر هم مدام تعریف می کردن از فیلم! " فقط می تونم بگم قیافه من اون موقع دیدن داشت ، یه قیافه با شدت تعجب زیاد تصور کنید "  چون اصلن من خوشم نیومده بود ، خب طبیعی هم بود تو اون سن و سال، نبود؟ البته بگم ها ، از اون سکانس داخل تونل که پلاک هی اینور و اونور می رفت و نیکی کریمی هم سرشو از ماشین بیرون برده بود و البته آهنگ باحالش خیلی خوشم اومده بود، این خوش اومدنم به نظرم غیرطبیعی بود ولی الان هم این سکانس رو خیلی دوس دارم اصن یه جور باحالیه! 

دستشم درد نکنه حاتمی کیا ، کلن فیلم میسازه عالی، خوبیش اینه هر باری که فیلماش رو می بینی همچین انگار اولین باریِ که داری می بینی! هربارم یه مورد جدیدی متوجه میشی از فیلم و این خیلی خوبه! 

و از همه بسیارتر خوب اینِ که خیلی دقیق حس یه چشم انتظار رو درک می کنی، یه خانواده که یکی از عزیزانشون تو اسارتِ، به امید روزی که هیچ کسی در اسارت نباشه این شعر باحال رو بخونین : 

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد 

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

                                                             #حزین_لاهیجی

 

 

  • علی رسولان