کتابی با حال و هوای دغدغه های انسان امروزی، راجع به ارتباط با اعضای خانواده، زندگی در شهر، قوانین حاکم بر جوامع، انتخابات، مسئولانی که برای دیگران تصمیم گیری می کنند و اداره ی امور جامعه رو بر عهده دارند، مردمی که گله وار زندگی می کنند با همان دغدغه های پوسیده ی انسان نخستین، منفعت طلبی، استیلای رسانه ها، دو رویی مردم در تمامی زمینه ها، فریادهایی که بدون پشتوانه ای آگاهانه سر داده می شود و تمامش بر می گردد به منفعت طلبی شخصی افراد، طعنه زدن به زندگی مومنانه بر مدار دین و خدا، یک خط سیر مظلوم نمایی در باب کشتار یهودیان توسط هیتلر و به طور کلی یهودیان البته بسیار رندانه و در لایه های پنهان متن، به قدر وسع و مطالعه ای که داشتم در جای جای کتاب از شخصیت های معروف سایر نویسندگان به صورت مستقیم و غیر مستقیم اشاره شده بود، مثل ایوان داستایوفسکی یا کتاب عامه پسند بوکفسکی، دلقک هاینریش بل و...
با درون مایه ای رازآلود از ارتباط جسپر و پدرش مارتین که خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب درگیر خودش می کرد و البته نزاع عشقی مارتین و تری بر سر کارولین!
از نظر من کتاب نقدی درست بر احوالات جهانی است که پسوند مدرن را یدک می کشد مثل آنجایی که به این مضمون می گوید مردم سر کار می روند تا میزشان را حفظ کنند و پشت میزشان هر تصمیمی را می گیرند، هر کاری می کنند بدون آنکه توجه کنند این تصمیم محل کارشان "اشاره به زمین" را نابود خواهد کرد
مطمئنم خواننده ی این کتاب بیش از بیست مورد در جا جای کتاب با نویسنده احساس یکی بودن می کند، با نقدهایش به شیوه ی زندگی امروزی همراه خواهد شد و جهان مشترکی در این زمینه با تولتز خواهد ساخت
به سرزمین دلم که نگاه می کنم، تمام فصل ها و تمام رنگ ها را می بینم! بسیار خوشحالم اینجا خبری از حصار و مرز نیست! شاید از نگاه تو این بی ثبات ترین سرزمینی باشد که در جهان وجود داشته باشد و من بی شرم ترین حاکم زمین، آنگاه که به چشمانت نگاه می کنم و حرف از ماندن می زنم.
حالا تو بیشتر از هر کسی می دانی که در سرزمین من بلال آزادانه اذانش را می گوید و الکسیس در حال دادن به عمو جانی آه می کشد! چقدر شیرین بود هر بار که شگفت زده می شدی وَ بلند می گفتی الله اکبر آنگاه من آرام زمزمه می کردم لا اله الا الله وَ در میان همین اذکار مقدس بود که دوست داشتم با تمام وجود تو را بکنم. و با تو نمازم را روی تخت بخوانم اما با رکوعی عمیق تر و سجده هایی طولانی تر
مطمئنم وقتی در حال خواندن این متن هستی با تمام وجودت می خندی! و بیشتر از همیشه تاسف می خوری که با دیوانه ای مثل من هم پیاله هستی. و من قبل از این تاسف خوردن تو با لب و لوچه ای آویزان به سرزمینی فکر می کنم که هیچ گاه روی آبادانی را به خودش نمی بیند
می دانی هیچ چیز برای من شگفت انگیزتر از این نیست که من تمام خانه های قدیمی سرزمینم را تخریب کردم و تو را بردم روی بام شهرم تا با چشمانی باز تمام پستی و بلندی ها را ببینی و با دقتی تمام با این حاکم رئوف آشنا شوی اما تو با چشمانی از حدقه درآمده به من گفتی که در کوچه پس کوچه های این سرزمین تاریک نمی شود نفس کشید و حس می کنی که گم شده ای هستی در دل ظلمت چنان یونس در شکم نهنگی غول پیکر!
و این سرگشتگی تا آنجا پیش می رود که با عصبانیت تمام به من می گویی اصلا دوست ندارم یکی از تجربه های تو باشم. و دقیقا همین جاست در همین لحظه و همین سکانس که من به گُهِ تو حسادت می کنم و حس می کنم شاشت ارزش وجودی بیشتری نسبت به من برای تو دارد، و البته که من هم با تو هم نظرم و حتی فراتر از تو تا آنجا که مدفوع و ادرار تو را می پرستم، چون بخشی جدا شده از تویی هستند که عمیقا دوستش دارم
بوکفسکی می تونه برای خیلیا شخصیت جالبی داشته، ساده، صمیمی، هیجان انگیز، راحت، و یه سری چیزای دیگه که نمیشه نوشت، در حقیقت اونارو فقط خود بوکفسکی می تونه علنی بگه و بنویسه، بابت این راحت نویسی منم ازش خوشم میاد!
عامد پسند بوکفسکی جز اون دسته کتابایی که اکثر کتابخونا سراغش میرن، بس که اینور و اونور باهاش برخورد می کنن و حتی اگه دلشونم نخواد بخونن توو مسیر خوندنش قرار می گیرن
نمی تونم بگم عامه پسند دنبال یه هدف خاصی برای انتقال مفهوم بوده باشه ولی به صورت مداوم مفاهیمی رو که نویسنده باهاشون درگیر هست رو با شما در میون میذاره، می خوام بگم همون ساده بودن نویسنده اینجا هم خودش رو نشون میده، لایه ی پنهانی وجود نداره، کارآگاهی که تا دیروز تو محل کارش مگس می کشت به یک آن درگیر مسائلی میشه که باید حل و فصلشون کنه، این کارآگاه که اسمش بلانه، حال و هوای خاصی داره که می تونه شما رو با خودش همراه کنه، خیلی جالبه که بدونین این کارآگاه به ساده ترین شکل ممکن سوالات و گره ها رو حل می کنه مثل اتفاقی که بین سلین و خانوم مرگ افتاد
بوکفسکی تو موارد مختلف نسبت به دنیای پر از وحشت و ضد انسانی بیرون واکنش نشون میده و بارها به حقوق شش دلاری خودش و حقوق های سرسام آور پزشکان، وکلا به صورت قانونی و درآمدهای نامشروع گروه های مافیایی اشاره می کنه و بهش می تازه
بوکفسکی در عامه پسند دنیا رو بسیار زشت می بینه، آدم ها رو بسیار نادان، زندگی ها رو خسته کننده، حتی به تلویزیون اشاره می کنه که یه مشت آدم احمق که شاید مشهور هم باشن توش حال آدمی که بد هستش رو بدتر می کنن،و به این مساله طعنه میزنه که حکومت ها معمولا افرادی رو به خدمت می گیرن که در مسیر منافع خودشون باشن، نخبه هایی که می تونن تاثیرگذار باشن هیچ وقت جایی تو رسانه های عمومی و حاکمیت ندارن
بیرحمانه است که راجع به بوکفسکی بنویسم ولی اشاره ای به فضای جنسی حاکم بر عامه پسند نکنم، بوکفسکی خیلی اروتیک می نویسه، خیلی هم راحت، میشه گفت تو عامه پسند خیلی هم مراعات کرده، با این حال وصف هاش از حالت ها و اندام های زنانه شخصیت ها بسیار شیرین و هیجان انگیزه! و در مواردی به این حس و حال جنسی هم طعنه میزنه مثل اونجایی که میگه این خانوم هم مثل بقیه محتویات شکمش پر از روده و کثافت و داخل بینیش پر از مو، و سوال می پرسه از خودش که چرا بهش علاقه مند شده، چالشی که می تونه برای همه ی آدم های روی زمین وجود داشته
ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که تاریخ آخرین باری که بلان، کاراگاه داستان با زنی سکس کرده نامشخصه و بلان این آدم افسرده که سه بار ازدواج کرده و سه بار طلاق گرفته و خودش رو درگیر کارش کرده تو این درگیری می تونه روایت کننده و نماد انسان هایی باشه که اصل و فرع زندگی رو بهم زدن، اینکه آدمی کار می کنه تا به رفاه، آسایش و لذت برسه ولی اونقدر درگیر مشغله های روزمره میشه که حتی از برطرف کردن نیاز های اولیه ی جسمی و جنسیش هم غافل میشه
عامه پسند کتاب خوبیه ولی شگفت انگیز نیست، بیشتر برای افرادی که کمتر نسبت به مسائل دور و برسون توجه دارن می تونه مبنای تغییر سبک زندگی باشه، توجه کردن به نکاتی که تا دیروز به سادگی از کنارش رد میشدن
کتاب در موارد متعدد به دین که در جوامع غربی مسیحیت و کلیسا هست طعنه میزنه و علاقهمندیش رو به بودا نشون میده
علی رسولان / دوم فروردین ۱۳۹۹ / تهران