علی رسولان

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

تعارف

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۰۲ ق.ظ
... یعنی هر موقع صحبت از ترافیک میشه تو تلویزیون ها ، یکی از افراد حاضر در جلسه ، حالا فرقی نمی کنه ویژه برنامه باشه یا مثلن برنامه تخصصی یا دورهمی هر چی باشه حتمن حتمن یکی اون وسط این رو میگه ، بعله تو فرهنگ ما ایرانی ها از قدیم بوده که ، وقی دو نفر می خواستن وارد جایی بشن یا خارج بشن ، این به اون تعارف میزده که بفرمائید اول شما ، اون یکی به این یکی تعارف میزده که نه خیر بفرمائید  اول شما و سِپَساتِش " آخ جون یه واژه ی جدید دیگه ساختم* " بعله خلاصه بعدش طرف میگه این فرهنگ رو باید تو رانندگیمونم رعایت کنیم ، آخه یعنی چی همش همه می خوان از هم سبقت بگیرن
حالا من می خوام به این فرهنگ ایرانی اسلامی خودمون یه پنجره دیگه وا کنم و از یه زاویه ی جدیدی بهش بِنُگَرَم والا به جون همه ی بلاگی های قدیمی و جدیدی که دیگه نمی نویسن یا می نویسن ، که دیگه نظر میدن یا نمیدن ، به جان همه اشون

آما اون پنجره چی هست ، این هست ، که واقعن چه معنی داره آخه شمای صابخونه که مهمون برات اومده بهش همون اول شربت و چای تعارف می کنی ، بعدش براش میوه میاری ، بهش آجیل تعارف می کنی ، تازه تو آجیلت پر از پسته و ایناست ، که نشون میده جز قشر مرفه بی دردی " البته اصن مطلبی که می خوام بگم مرفه و غیر مرفه سرش نمیشه ها فقط اینجا بدترِ همین " بعدترش شام میاری همه میل می کنن ، بستنی تعارف می کنی ، عیدی هم میدی تازه ، واقعن نه واقعن ، این درسته که رمز وای فای خونه ات رو تعارف نمی کنی به این مهمان بنده ی خدا آیا " دقیقن این مساله تو خونه هایی که تو نقطه کور هستن بسیار رو اعصاب تر چون اینترنت گوشی اصن راه نمیده ، نگین نیست که جفت پا میام تو چشمتون ها ، دیدم که میگم "

واقعن واقعن این فرهنگ تعارف کردن رمز وای فای ها ، باید نهادینه بشه ، اصن یه جامعه پذیری شدیدی نیاز داره ، چون حقوق و تکالیف هم میاره ، مثلن حق مهمون این میشه که رمز وای بهش تعارف کنن ، بعد تکلیف و وظیفه ی مهمون اینه که نشینه همه ی اپلیکیشن های آپدیت نشدهُ فیلم های دانلود نشده اش با این اینترنت مفت به روزرسانی و دانلود کنه والا ، بعضی اینجور مهمونایی هستن که گند میزنن به همه چیز دیگه

حالا اصن یه همچین اتفاقی هم بیفته باز باید این تعارف رمز وای فای تو همه ی خونه ها ساری و جاری بشه ، که یه وقت خدای نکرده به مهمون این خونه و اون خونه تو این نقطه ی شهر یا اون نقطه ی شهر بد نگذره ، باشد که عمل کنیم تا دوستی هایمان ، صله ی ارحاممان بیشترتر گردد 

*فک کنم بعدن ها من معروف شم به  ـ داغون المعانی ـ

پ.ن
امیدارم عید خوبی رو گذرونده باشین
همه اتون رو دوس میدارم !!!

  • علی رسولان

چشم اندازِ غیرِ چشم نواز

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۱۰ ب.ظ

اول که یه خدا قوت بگیم به خانومای خونه ، و البته تر به آقایون خونه " مخصوصن اونایی که در طول سال اصنِ اصن کار نمی کنن ولی این آخر سالی مجبور میشن دست به کار شن و باحال یا بی حال همه کاری و همکاری بِنُمایند در امر شریف گردگیری "

خب همشم که  گردگیری نیست ، اصولن خونه تکونی یه بخشش گردگیری ، یه بخش بزرگتر و اصلی ترش که خیلی خانوما نسبت بهش علاقه مند هستن تغییر دکوراسیون همراه با خرید کلی چیز میز تزئیناتی ریز و درشت هستش ، یه جورایی قدیمی ها به بیرون پرت میشن و جدیدی ها اذن ورود پیدا می کنن " بماند که یه سری ها میان همین قدیمی های پرت شده بیرون رو ور میدارن به عنوان جدیدی های خونه اشون مورد استفاده قرار میدن ، واقعن اینجور صحنه ها رو دیدن بسی مایه ی افسوس ، خدا نصیبتون نکنه والا ، تازه اشم میگما میشه واسه این قضیه هم یه چیزی تو مایه های دیوار مهربانی درست کنن اینجوری خیلی بهتر میشد والاتر " 

اصولن اینکه آدم دود داشته باشه که نو شه خیلی خوبه ، اصن ثوابم داره ، منتهی این وسط به فکر دیگران بودن هم ثوابش دوچندان که چ عرض کنم صد چندان می باشد شدید. 

اینجور مواقع ها ، همیشه آقایون مخالف هستن بسیار ، البته اگه خودشون هر سال ماشینشون رو عوض کنن اصن ناراحتی ندارن ها ، خیلی هم مشتاق هستن و خیلی هم همه چیز رله ، دقیقن همین جاست که دعوای زن و شوهری شروع میشه و آقای همساده و خانومش همزمان با هم این جمله رو میگن: زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند 

پرده ی دیگه ی خونه تکونی ، تعمیرات ، نصب پرده ، لوستر جدید خریده شده ، اون ماشین ظرفشوئیه ، لباسش ، هودش ،  یا مثلن هر وسیله ی دیگه ای می باشد آیا! همه ی اینا هم نیازمند حضور یک شخص ثالث می باشد ، حتی دست به آچارترین  مرد خونه که هم باشی باز باید این شخص ثالثه بیاد که یه وقت گارانتیش نابود نشه " بماند که اصن گارانتی پاسخگو هَ یا نَ ، بازم کاچی بِهَ هیچی " اینجوریا میشه که شخص ثالث مذکور پاش به خونه تکونی وا میشه و اون اتفاقی که میفته اینه ، آقای شخص ثالث ما که اصولن تمام فعالیت هاش خم و راست شدنیه ، یه تی شرت کوتاه پوچیده با یه شلوار جین ، که تا اینجاش مشکلی نیست ها یعنی مشکل هست ولی اصل مشکل نیست ، یکی از عوارض مشکل هستش ، اصل مشکل اون شورت گل گلی یا طرح پرچم یا هریاچی دیگه ای هستش که از زیر شلوار میزنه بیرون تازه اشم خط فلانشم با کلی پشم و پیل پیداست والا با این نصابیّتشون! 

یکی نیست بگه خب نصابِ ...  ، تو که میدونی هی باس دولا راس شی ، این دیگه چ مدل لباس پوشیدنه ، خب لباس کار " از این آبی یه سره ها هست ، دوبنده هم داره ،  میدونین که کدومو میگم " نمی پوشی ، لااقل یه لباس درست حسابی بپوش یه همیچن وعضیت افسناکی نمایان نشه لفطن، زشته خب زن و بچه مردم چ گناهی کردن آخه ، قربونش برم با این وضعیت کسب و کار که همه هم درگیرن ، نمی تونن همه اش خونه باشن ، مسهولین که به فکرمون نیستن خودمون به فکر خودمون باشیم خواهشن ، نباشیم آیا ، اگه قرار هست نباشیم بگین ما هم در جریان باشیم 

در آخر هم مچددن سپاسات کثیرات از همه ی شما که تو این یه سال همراهی کردین ، بودین ،خوندین ، نظر دادین ، میدونین که اصولن من فقط اونایی که نظرشون رو می نویسن دوست میدارم ، با بقیه زیاد حال نمی کنم اصن ، امیدوارم سال خوپی پیش رو داشته باشن ، پر از لحظه های ناب و سرشار از سرخوشی و دوست داشتنی هایِ متفاوت و دلچسب. 


پ ن: 

فک کنم این آخرین متن سال ۹۵ باشه 

سال ۹۶ هم دامنه ir. رو تمدید نمی کنم ، نمی دونم چ اتفاقی میفته 

اگه ترکید و blog.ir رو بهم نداد دیگه فقط تو اینستام می نویسم 



  • علی رسولان

عصبی

پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

بیشتر از همیشه می خوری ، در حد انفجار ، همون یه بشقابی هم که هر شب برمیدااشتی که مثلن کمک می کنی رو هم برنمیداری ، برخلاف هر شب نوشابه گازدار می خوری که حرصت بیاد پایین ، حتی بدتر از همه میشینیو برنامه ی مزخرف خندوانه ای که ازش بدت میاد رو نگاه می کنی ، تو راه اومدن خونه رو هم که نگو اصن ، در رو می کوبی ، صندلی رو پرت می کنی یه طرف ، تازه کتابتم که از دستت افتاده تو خیابون رو اصن خوشت نمیاد خم شی ور داری ، تنها شانسی که آورده اینه که کپی شناسنامه ات لای کتاب هستش وگرنه مطمئنم که راحت از کنار این کتاب میگذشتی

و همه ی اینا برمی گرده به عصبانی بودنت ، حرصت در اومده ، از خودت ، از کارات ، حرف زدنات ، اعتماد کردنات ، و خیلی چیزای دیگه ، کاش می شد رفت و برنگشت 

  • علی رسولان

ضمیمه ی بُلدَن

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ

یکی از دوستام گفت تازه یه نکته ای رو ننوشتی ، گفتم چی ، گفت ببین الان دیه هر نفر ۲۰۰ میلیونه خب ، حداقل سود بانکی رو هم حساب کنی که ده درصدِ ، سود ماهیانه اش میشه یه چیزی حدودای یک میلیون هفتصد ، خب با این وضع اگه  کسی درآمدش کمتر از این رقم باشه اصن زنده بودنش توجیه اقتصادی نداره 

اینجا بود که من تازه درک کردم چرا بعضیا در عرصه ی اقتصادی اینقد فعال هستن ، بندگان خدا نه که طمع کار باشن یا مثلن دنیاطلب باشن ها ، نه ، اینا فقط می خوان صرفه ی اقتصادی خودشون رو به منصه ی ظهور برسون که به اون توجیه هِ دست پیدا کنن والا با این حساب کتابامون


پ.ن

حالا شما که درآمدت کمه نری خودتو بکشی ها ، باجه! دخمل پسملای خوبی باشین،  oO

  • علی رسولان

بُلدَن

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۴۲ ق.ظ

امروز داشتم با یکی از همکارا صحبت می کردم ، یهو برگشت گفت ، فلانی این وامایی که گرفتم اگه بمیرم بیمه میده دیگه ، نه ؟

گفتم بعله ، نگران نباش تو بمیر ، بیمه کار خودش  رو بلده ، تازه بیمه ی عمر و حوادثم هستی ، قشنگ یه دویست تومنی دست خانواده اتو می گیره ، بعدش خندیدمُ گفتم ، توجه کردی مرده ات بیشتر به دردت خانواده ات می خوره ، خندیدُ گفت راست میگی ها برم بمیرم!

اینجای قضیه بود که من یه نگاه به خودم انداختم ، یه نگاه به ایجون انداختم ، یه نگاه به آسمون ، یه نگاه به زمین ، بعد خیلی آروم مث این مظلوما هستن خیلی بی سر و صدا تو افق محو شدم ...

حالا تو افق محو شدن یه طرف ، فکر کردن به اینکه چقد اوضاع اقتصادی ریخته به هم یه طرف دیگه ، تازه دیدم داشت حساب کتاب می کرد ، گفتم این چیه دیگه ، گفت اسنپ تاکسی ، گفتم واقعن ؟ گفت آلی! " یعنی جا داشت با مخ میرفتم تو تیفال " بعد هی میگن بُلُو متاهل شو " اینم متاهلامون ، والا با این سبک زندگیشون "

ولی خارج از شوخی ، متعهدِها ، وگرنه من یکی که اصن حوصله اینجور کار کردن رو ندارم ، همون از گشنگی همه با هم بمیریم بسی بهتر است ، تازه بیمه هم هست ازمون حمایت می کنه ، تازه اشم اگه زدُ یکی این وسط زنده موند دیگه خوشان خوشانش میشه دیگه ، اتفاقن خیلی هم خوبه حداقل یکی طعم زندگی رو می چشه این وسط

البته به شرطی که نامردی نکنه ، چهل نشده ، سال تموم نشده دستشو بندازه تو دست یکی دیگه ، انصافش اینه که تو شرایط این مدلی حداقل ۲۰% مبلغ  رو خرج خود میّت کنن بلکه اون بنده خدا هم اون دنیا به حوری ای چیزی برسه 

اینجوری همه چیز به صورت کاملن #برد_برد به خیری و خوشی به سرانجام میرسه ، نه مث برجام برد ، برد باشه ، یه طرف ببرهُ یه طرف واسه نگاه کنه 

پ.ن 

اصن چرا سیاسی شد یهو آیا ؟

  • علی رسولان

|| بی خیالی ||

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ب.ظ



نه رنجیدم من از تحقیر آدم ها نه از سرطان 

که با این بی خیالی کرده ام طی دوره ی درمان 


پر از تشویشم اما اهل شکوه نیستم ، زیرا 

تمام دردها با بردباری می شود آسان 


بخندم روز و شب یا اینکه باشم غرق در گریه 

چه فرقی می کند وقتی که دارد هر دو یک پایان 


تمام فصل ها وصلند در هم بس که یکرنگند 

دو رنگی نیست در شأن زمستان یا که تابستان 


به هر ترتیب ممکن می شود از دوست هم رنجید 

به دست عاشق و معشوق ، یوسف مانده در زندان

 

#alirasolan

#cancer

#the_finished

#poet

#poem

#lover & #beloved

#علی_رسولان 

#شعر

#تشویش

#بی_خیالی

#سرطان

#فصل_ها

#پایان

#جمعه_۲۲_بهمن_۱۳۹۵

🆔 @ali_rasolan

  • علی رسولان

روال

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۲۲ ب.ظ
حالا می خواهد انگاره های خویش را ، در مسیر واقع شدن قرار دهد! می خواهد بی خیال شود تمام آنچه را در سرش حمل می کرد ، تمام آنچه هایی که بود ولی اتقانی بر آن نداشت. 
حالا بی آنکه به قله ای رسیده باشد ، که بخواهد از آن بالا فهمی نسبت به مسیر طی کرده اش بیابد ، می خواهد از همان جا که هست ،  سقوط آزاد را تجربه کند! می خواهد بیفتد ، خود را پرت کند ، فارغ از اینکه پایان این سقوط سعادت است یا شقاوت. شاید هم فهمیده است تمام معنایی که این واژه ها حمل می کنند نه آنچه هست که باید باشد یا اینکه بتوان واقعیتی برای آن متصور شد ، بلکه ساخته و پرداخته شده است برای اینکه آدمی را در دایره ای از لغات و مفاهیم سرگرم کند. شاید هم نفهمیده باشد ولی قصد ادامه ی روند فعلی را ندارد...
به هر حال یک روال جدید بهتر از یک دور قدیمی و تکراری است ، اصلن کسالت ، ناشی از همین دورهای بی جهت است ، ناشی از مادام شدن در رفتن و آمدن ، مسیری که در سرانجامش هیچ شدنی وجود ندارد. 
به نظر می رسد ایده اش این است یک قاصدکِ سبکبال که در باد می رقصد ، یا بهتر بگویم باد می رقصاندش ، آنقدر قدرتمند که تمام شهر را زیر پایش حس می کند ، هر کجا هم از پا افتاد ، می نشیند ، استراحت می کند و بعد از این حس دلنشین رفع خستگی پا می شود و به سیرِ سیر کردن این جهانی اش ادامه می دهد. 
  • علی رسولان