علی رسولان

  • ۰۰/۰۶/۲۰
    مه
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

این حکایت موبایلی

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۴۲ ب.ظ

نور صفحه اش را زیاد کردم ، بلوتوثش را روشن ، موزیک در حال پخش البته بی صدا و وایرلس هم که همیشه روشن هست، می خواستم باطری اش زودتر علامت ضربدر را به من نشان دهد ، آخر باطری اش رو به اتمام بود و من نمی خواستم بدون آنکه باطری اش خالی شده باشد به برق وصلش کنم¹ و از طرفی فرصت ماندن هم نداشتم، خوابم می آمد و پلک هایم سنگین شده بود. البته آنقدر ها هم حس خوشآیندی نداشتم که به همین راحتی در حال هدر دادن انرژی هستم ، اما دفع أفسد به فاسد که می گویند همین است دیگر، نیست؟ و باید یک جاهایی به کار آدم بیاید، حالا هر چقدر هم که این قاعده را قبول نداشته باشی ، برای خودش قاعده ای است به طول و عرض اصول! به همین راحتی ها هم کنار گذاشتنی نیست! هست؟

مدتی هست اندیشه ام را خاموش کردم² و واژه های منسوبش را گذاشته ام روی طاقچه ی نداشته ی خانه یمان تا حسابی آفتاب بگیرندُ ترگل ورگلُ برنزه شوند، جهت ارائه به بصرخانه ی بصری دوستان خوش سلیقه ی اندام پسند کمتر متن خوان ، اما نوشتن است دیگر برادر ننوشتن! نمی شود نادیده اش گرفت! انگار همان قدر که نوشتن سخت است ننوشتن سخت ترتر است به تعبیری: لایمکن الفرار من حکومته!؟ و امروز موبایل³ را بهانه کردم برای شروع حرکتی جدید!

یک.باطری است دیگر، حساس استُ ، زود خراب می شود.

دو.حالا هم زیاد فرقی نکرده است، همان خاموش حسابش کنید.

سه.متحرک

  • علی رسولان

29 دی گفت

دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۱۰ ب.ظ

دیگر در تهران
خیابانی به نام نوفل لوشاتو نداریم

این پیام بالایی که از قلب هم آوایی مخابره شد! به نظرم قشنگ اومد نوشتم براتون ، موقع نماز رسیدیم محل " من و یکی از دوستام " نماز رو خوندیم الانم که اینجا هستم 

أکثرهم نساء ، این اولین عنوانی بود که به ذهنم رسید ، حضورشون چشمگیر بود شدید، حتی تو انتخاب شعارها هم دقیق تر بودن شدیدتر ، لبیک یا محمد گفتیم، مرگ بر فرانسه ،" این رو خیلی هماهنگ می گفت جمعیت بسیار دلنشین بود اونقد که آدم دوست نداشت تموم بشه "، وزارت خارجه اقدام انقلابی و بقیه ی شعارها هم همونایی بود که همیشه هست ، و اونی که من خیلی دوسش دارم ، خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست ، موقع این شعار آدم حس می کنه به رگ های بدنش نزدیک تر از همیشه ی دیگر اوقات زندگیِ!

این شعار مرگ بر شارلی ابدو هم یه جوری بود ، هم ریتم شعار هم خود شعار ! یه حالت سکته ای داشت آدم رو یاد موج مکزیکی هم می نداخت!

کلیت حال و هوای برادرا و خواهرا هم فوق العاده بود، حس خوبی داشت ، اونم به نظرم بر می گرده به حس مشترک ، حس مشترکی به نام محمد صل الله علیه و آله و سلم.

شعار می دادیم که یهو یه حرکت شگفتناک همه ی نگاه رو برد سمت خودش، یکی از تیرک تابلو نوفل لوشاتو رفت بالا و برگه ای که روش نوشته بود محمد رو چسبوند رو نوفل لوشاتو ، اینجا بود که جمعیت شعارِ عنوان این خیابان تعویض باید گردد رو سر دادن، یه شعار دیگه هم دادن الان یادم نمیاد ، قسمت  دومش این بود " محمد امین است "

یه اهل دل مو سپیدی هم بود ، از این اسپنددونی هایی که تو حرم امام رضا علیه السلام هست اسپنددونی رو تو دستش گرفته بودُ کلی باحال بود، اینجا بود که یکنواختی وضعیت ما رو بر آن داشت که بریم جلوتر ، جلو سفارتی ها بسیار آرام تر بودندُ اهل دعا و ذکر ، کلن فضای هر چه به سمت سفارت نزدیک تر و هر چه دورتر از سفارت  ، با هم دیگه فرق داشت و البته فشردگی هم اونجا بیشتر بود ، طبق زمان بندی و با اعلام پایان تجمع و خوندن دعای سلامتی امام زمان (عج) ، من نمی دونم چی شد ولی انگار تازه شروع شد! کلن جو تغییر کرد اون جلوتر که سر و صداش می یومد منتهی ما تصویر نداشتیم ، یکی هم این دورُ بر ما بودُ دنبال انقلاب چهارم! " البته فقط حرفش رو می زد مرد عمل نبود ، همین که بترسن هم کافیه دیگه نیست ؟" البته در همین حال دوستان از گرفتن عکس یادگاریُ اینا کم نمی ذاشتن ، گروه گروه و تکی !

ما برگشتیم که بریم ولی چ برگشتنی ، بیشتر موندیم ، همون تیرکِ بود گفتم اسم نوفل لوشاتو روش بود ، شدیدن در حال کنده شدن بود توسط دوستان، خلاصه کنده شد و جمعیت صلواتی فرستاد ، یه گروهی هم تابلوی کنده شده رو گرفتن دستشونُ حرکت کردن به سمت سفارت ، نکته ی باحال اینجا این بود که یه گروه از دختران هم تقریبن هشت ده نفری می شدن به صورت هماهنگ شعار دادن:برادر بسیجی بصیرت بصیرت!

من رو داری خنده ام گرفت! خیلی جالب بود حرکتشون ، سر بزنگاه روحانی محترمی اومدن و من هم سوء استفاده گر شرح ما وقع کردم ، روحانی هم گفت: الان موقع این شعار نیست ، نباید از اصل و هدف دور شد، همونی که ما رو دور هم جمع کرده ، حفظ انسجام تو همچین مواردی از همه بهتره! " خداییشم راست می گفت" البته گفتن که بعدن اونی که تابلو رو کنده باید شرعن هزینه خسارت رو به بیت المال برگردونه ! " من خودم بانی هستم واسه پرداخت ، حرکتشون خوب بود" البته اگه کمی شکیل تر با انبری چیزی می کندن بهتر بود ، قشنگ فیلم می گرفتن بولوتوث می کردن واسه دیپلمات های فرانسوی تا هم چین حساب کار دستشون بیاد ! بله امروز هر چی نوفل لوشاتو بود از سطح شهر پاک شد! انگار که از اولشم نبوده!

جای همه ی دوستان خالی بود، بسیار ساعات عبادت آمیز و خالصانه ی خوبی بود ، امید که مورد قبول حضرتش واقع شود.

  • علی رسولان

Dirty World

پنجشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۶ ب.ظ

بخاری را دوست ندارم ، هیزم و آتش را دوست دارم البته بدون دود اضافی ، بدون آنکه سیاه کند در و دیوار خانه را! ماشین را دوست ندارم ! اسب را دوست دارم البته بدون خراب کاری های روزانه اش

به لباس هایم احساس بدی دارم ، نمی توانم حس خوبی داشته باشم ، آخر آن ها با این حال و روزشان سهم زیادی در مریض شدن هایم دارند!

از داروهای شیمیایی متنفرم ! از شنیدن عنوان Bioterrorism به شدت متنفرتر! با دکتری که مرا نمی فهمد حال نمی کنم! اصلن از همین عنوان دکتر هم بدم می آید! حکیم را بیشتر دوست دارم ! حکیم علیِ ...

من حتی این روزها لب تابم را هم دوست ندارم آخر شنیده ام وقتی داغ می کند شروع می کند به تولید سم آن هم از نوع سرطان زایش!

من این خانه های چسبیده به هم را هم اصلن دوست ندارم! حتی پیدا کردن دختر و پسرهای اطراف خانه یمان را با نرم افزارهای فلانُ بهمان دوست ندارم ! من شدیدن موبایل زده شده ام! دوست داشتم او آن قدر دور از من بود که به خاطرش می رفتم بالای بلندترین تپه ی احساسُ آنجا آتش روشن می کردم آن وقت با دود حاصل آمده با رنج و زحمت با اوی محبوبم گپ می زدم

خواهر گلخانه با تمام ارادتی که به اسمت دارم اما از تو هم بدم می آید از برادرت سردخانه به شدت بیشتر! این چه وضعی است که راه انداخته اید هان؟ بلند می گویم که بدانید من از هر چه میوه ی فصل و غیر فصلِ در سردخانه ماندهُ در گلخانه پرورش یافته بدم می آید می شود بساطتان را جمع کنید بروید همان جایی که نبودید!

هی نان جان دو کلام هم تو گوش کن! من نان سبوس دار سفتُ سختِ نخراشیده ای را که مریضم نکند به نان خوش برُ روی سفیدِ باریک اندام ترجیح می دهم بسیار!

دلم خانه ای چوبی یا گلی می خواهد، با ظروف مسی با باغچه ای که سبزی هایش را خودم بکارم و گلدان هایی که بتوانم باهاشان حرف بزنم !

من از یخچالُ باطریُ لامپُ هر جیوه ی سرطان زا و گرم کننده ی زمین حالم به هم می خورد! دلم کوزه ای سفالی می خواهد با خوراک هایی که نمک سود شده اند یا آویزان اینورُ آنور خانه

من از هر چه لوازم آرایشی است بدم می آید ، از شنیدن این خبر که آرایشی جات را از جنین های سقط شده یا برای سقط پرورش یافته ، می سازند بالا می آورم انسانیت را! اینجاست که با آن گروه هم آوای این بلاگ حس مشترکی دست می دهد با این عنوان: Dirty World

دوست دارم عاشق ابروپیوستگان شوم، همان هایی که نقش های مینیاتوریشان، دل از در و دیوار های کهن اندیش عقل مسلک آدمیان گذشته برده است ، همان لپ گلی هایِ سرخاب سفیداب شده ی دامن چین دارِ محجوبِ چارقد به سر!

+  مخصوص مجردها

  • علی رسولان

دانه های انار در پاییز سرد

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۱۴ ب.ظ

بوی اسپندُ ، نوای مداحی ، همراه با تزئیناتی ساده یا پر زحمت ، که چاشنی عاشقانگی را حمل می کند ، دنیایی را رقم می زند که به آن می گویند: ایستگاه صلواتی.

با وجود این دنیای پر از اشتیاق است، که قدم زدن در خیابان های شهر لذت بخش می شود ، اصلن بساط چایی با این وصف ناب دیوانه کننده ترین شعری است که می توان در پاییز به واسطه ی محرم سر داد! 

بیشتر از این شعر دیوانه ، شاعرهای بی قرارش را دوست دارم که انگار نمی خواهند بی خیال حال دادن به مردم شوند، با چای هایی که طعم هلش آدم را مست می کندُ دارچینش هوش از سر می برد؛ آن هم در این پاییز سرد که یک های گرم هم حال آدم را اساسی سر جایش می آورد چه برسد به یک لیوان چای داغ لب سوز!¹

من از طرف خودم می گویم: حسین علیه السلام بی قراریتان را در این سبک عشق بازی مستدام بدارد که حال آدم را محرمی  نگه می دارد حتی بعد از عاشورا!

شاید شماها با سن کم تان و در این شور و حال جوانی بهتر می دانید که با هم آمدن و با هم رفتن شدت دلتنگی را عجیب بالا می برد ، از اینکه دانه به دانه سیاهی ها را کم می کنید تا آدم کمتر احساس غربت کند سپاس بی نهایت.

شما دانه های بسیار زیبا و خوشگلِ سرخِ انار² در پاییز دل آدم های این شهرید ، چقدر خوشمزه اید شما با گلپر و نمک حسین علیه السلام. 

 

یک.بعضی ها فقط دکتربازی در می آورند

که ای فغان چای را در لیوان های پلاستیکی نریزید، 

دکتر! به قدر انتقاداتت پول لیوان کاغذی را بدهی ،

مشکل لیوان پلاستیکی حل می شود به خدا!

دو.

  • علی رسولان

بوس اسلامی

جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۴ ب.ظ

سرعت علم تو کشور بالاست شدید! یه نگاه که به دور و بر میندازی کلی علم جدید می بینی که شایسته ی تقدیرن! روانشناسی اسلامی ، جامعه شناسی اسلامی ، اقتصاد اسلامی ، معماری اسلامی و کلی موارد دیگه که اضافه ی اسلامی رو دنبال خودشون می کشن !

به دنبال این پیشرفت چشمگیر، گروهی از جوانان خوش ذوق و خوش قریحه ی عالم نمایِ به دردنخورِ دوزاریِ سوء استفاده گر از نوع رند حافظ شناس، در یک حرکت نمادین از مسئولین ذیربط جهت ترویج فرهنگ دوستی و نشاط! در راستای شرع مقدس تقاضای اسلامیزه کردن بوس را هم داشته اند، باشد که جوانان مرز و بوم از افتادن در دام تفکر بوس غربی رهایی یافته و هر چه بیشتر در مسیر اسلام گام بردارند.

+ پلیس فتا

مرکز ملی فضای مجازی

شورای عالی انقلاب فرهنگی

از این تقاضای جوانان استقبال کرده

و ایجاد شکلک بوس اسلامی را در جهت کاهش جرایم رایانه ای

خواستار شده است.

  • علی رسولان

9 دی

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۵۷ ب.ظ

سال ۸۸ من یکی تهران نبودم، اگه بودم حتمن الان اسمم کنار اسم شهدای سال ۸۸ بود! بعد این همه سال هنوز در تعجبم که چرا بعضی از رفقام هنوز زنده ان!

یادمه همون روزهای بعد انتخاب یه کم اینورتر یا اونورترش "چون دقیقن یادم نمیاد چن وقت گذشته بود" یکی از این بچه هایی که همیشه ریش بلند داشت اومده بود مشهد زیارت، خب ما هم مثل همیشه و به رسم ادب یه سری بهشون زدیم وقتی قیافه اش رو دیدم از خنده روده بُر شدم یه صورت بدون ریش، سفید و مامانی، دیگه نمی دونم نفوذی بود،احتیاط کرده بود، استخاره خوب در اومده بود یا اینکه ترسیده بود، اینقدی می دونم که قضاوت و بررسی کردن اینجور موارد با من نیست با اون بالایی است که سر موقعش مو رو از ماست می کشه بیرون ، اون وقتی هم که وقتش باشه یه جوری ماله می کشه رو همه چیز که انگار نه انگار اتفاقی افتاده باشه.

خب سال ۸۸ قبل انتخابات خیلی باحال بود، من احمدی نژادی ۸۴ از همون دور اول نه دور دومی، آی جوونی کجایی که یادت به خیر، حس و حال ۸۴ واقعن یه جور دیگه بود، پوستر چسبوندنا و دست نوشته ها ، حرکت مرکت های خودجوش، با نگاه کردن های حسرت آمیز به پوسترهای رنگی بقیه کاندیداها. خب فکرش رو بکنید یه بچه ۱۸ ساله با خودش چی فکر می کنه وقتی می بینه واسه یکی رو کارتن لباسشویی و یخچال و اینجور چیزا شعار می نویسن و می چسبونن اونوقت یه سری دیگه پوستر با ورق گلاسه و چسبونکی از نوع ریز و درشتش داشتن که حیوونکی ها رو لباس و تن و بدنشون می چسبوندن تازه اگه از نصب بنرهای چند متری بگذریم... تو این چهار سال از احمدی نژاد جز خوبی ندیده بودم البته فقط تو کارای سیاسی و اقتصادی تنها دلخوریم ازش این بود که واسه فرهنگ هیچ کار نکرد نه تو این چهار سال نه بعدش!

باحال بودنِ ۸۸، به مناظره هاش بود برعکس ۹۲ که مناظره ها ضد حالش بود! حالا حساب کنید شب ها میون یه مشت جک جوون تو سالن اجتماعات این مناظره ها رو پخش می کردن چه کرکر خنده ای بود(کار دیگه ای که بلد نیستیم همینقد ازمون بر میاد)

القصه این شب ها و این ماجراها گذشت، ناگفته نمونه که سه تا از این رفقای دوزاری من که خیلی هم دوسشونم دارم حداقل می تونم بگم احمدی نژادی نبودن، از بس که باهوش بودن مثل خودم هیچ وقت لو ندادن به کی رأی دادن"البته من می تونم یه حدسایی بزنم ولی حدس که فایده نداره"

بله داشتم می گفتم که این روزها و شب ها گذشت با چرندیاتی مثل ۹۰ سیاسی! تا اینکه شمارش آرا تموم شد و احمدی نژاد شد رئیس جمهور. قبل رئیس جمهور شدن احمدی نژاد من خبر رئیس جمهور شدن موسوی رو از یکی از همین دوستام شنیده بودم!

بعدشم که میدون ولی عصر تو ذهنم هست و احمدی نژاد، احمدی نژاد بعد این روز دیگه ناپدید شد از صفحه تلویزیون و اخبار تا ۲ سال" واقعن این از عجایب روزگار هست، ولی خدا رو شکر هر چی بود تموم شد چون واسه ما جماعت اصل رهبر است و انقلاب، اگه غیر این بود که مثل طرفداری هر رئیس جمهور دیگه ای تو دنیا می ریختیم بیرون که چرا رئیس جمهور ما رو tv نشون نمیده"

از اینجا به بعد بود که بیانیه ها شروع شد، برای من که این بیانیه ها بیشتر از یه جک ارزش نداشت، نه می رفتم پیگیری کنم نه می خوندم. opera گوشی یکی از این دوستام همه سایتی رو باز می کرد، هم چین مدل گروونی هم نبود ولی تازه خریده بودش، می رفت تو جرس و صبح تا غروب خبر میاورد! البته فقط خبر می خوند،جونم براتون بگه بعدشم سرگرم امتحانات شدیم ، این جور بحث ها هم کم کم دیگه رفت قاطی باقالی ها!

تابستون برگشتم خونه! رفتم بسیج! جلسه گذاشته بودن عمومی! تعداد شهدا رو گفتن! مخم سوت کشید! خدایی تو اون ایامی که من نبودم اصلن فکر نمی کردم چه فاجعه ای اینجا رُخ داده! جلوه ای که من دیده بودم و شنیده بودم غیر از این ها بود! بعد اون شب همیشه با خودم فکر می کنم چه آدم بی خودی بودم که نفهمیدم دور و برم چه خبره! من بیشتر، یه جنگ اینترنتی و لفظی رو لمس کرده بودم تا یه جنگ شهری! وقتی پای صحبت بعضی رفقا می نشستم و از درگیری ها می شنیدم بدجور عصبانی می شدم، وقتی پیرهنشون رو میدادن بالا و پر از زخم بود حالم بد می شد!

وقتی فقط من یه ندا سلطان شنیده بودم و اینا پشت سر هم اسم شهید ردیف می کردن، احساس به دردنخور بودن بهم دست میداد، وقتی از یه گردان موتوری که دو سر نشین رفته و تک سر نشین برگشته واسم گفتن اشک تو چشام جمع شد. تو همین شنیدن ها بودم که به خودم گفتم چرا دردت نگرفت وقتی مسجد لولاگر رو آتیش زدن، باید می فهمیدی جماعتی که به خدا رحم نمی کنه از بنده خدا هم نمی گذره.

نمی دونم شاید تلویزیون زیادی به مخاطباش اعتماد داره و فکر می کنه اگه ف رو بگه بیننده هاش همه میرن فرحزاد، شایدم ... تو این جور مواقع نمی دونم چی بگم، ولی می دونم اگه این جریان هشت ماه طول کشید واسه این بودکه به خیلی از ماها احساس گل و بلبل بودن دست داده بود، شاید اگه یه کم شایدم بیشترش می دونستیم اوضاع و احوال از چه قراره هیچ وقت نمی یومد اون روزی که بشینیم پای tv و صحنه سوزونده شدن خیمه ی اباعبدالله رو ببینیم! نمی دیدیم که یه عده بریزن تو هیأت حسین و گریه کناش رو بزنن و لخت کنن! حتی فکر کردن به اون روزها آدم رو داغون می کنه چه برسه به نوشتن.

اما ۹دی! روزی که همون روز فکرشم رو هم نمی کردیم داره چه اتفاق بزرگی میفته! منی که جونم واسه حسین میره محرما کلاس و درس رو تعطیل می کنم، یادم نمیره محرم اون سال رو، محرمی که بهمون یاد داد اگه یه لحظه حواست نباشه، میشه که تو باشی و دوباره سر حسین رو ، رو نیزه ببینی ، میشه تو باشی و حرم حسین رو با خاک یکسان کنن، میشه تو باشی و مثل همه ی بدردنخورهای تاریخ جز ننگ یادی ازت نمونه.

۹ دی ای که خودتم نمیدونی چه طوری شد که با همه ی بی آبرویی آبروت رو خرید تا بتونی سرت رو جلوی آیندگان بلند کنی! خوب که نگاه می کنی انگار تک تک ثانیه های اون روز، رو بال فرشته ها بودی، آخه از اولی که با رفقات جمع شدی واسه رفتن حسین حسین گفتی تا آخر برگشتن، تو محله اتون بودی و فکر می کردی غریبه ای، هیچ وقت مردم رو اینطوری ندیده بودی، با همه رفتن ها و راهپیمایی ها فرق می کرد، تویی که واسه راهپیمایی بعد ۱۸ تیر به سفارش مادرت غسل شهادت کرده بودی، دست در دست پدر با ترس و امید شهادت پا تو خیابون انقلاب گذاشته بودی، این بار دیگه خبری از اون واهمه نبود، ۹ دی از دم در همه خونه ها و مسجدا شروع شده بود، حال و هوای محله ها حال و هوای روزهای دهه ۶۰ بود و جبهه که فقط تو فیلما و عکسا دیده بودی، هیچ وقت شهر رو اینطور ندیده بودی انگار رنگ همه آدم های تهرون به رنگ حسین شده بود، به رنگ ولایت، دیگه خبری از اتوبوس رفت و برگشت نبود، ملت هر جوری بود خودشون رو رسونده بودن، هر کی واسه خودش نشسته بود و شعاری ساخته بود، بنری و پوستری طراحی کرده، یکی پوستر تیم ملی فتنه درست کرده بود، یکی از تاجر ورشکسته و باغ پسته می گفت ، جوونای کاریکاتوریست با اون لطافت فانتزی فکریشون طرح هایی زده بودن در حد تیم ملی استقلال، برق پیروزی تو دل همه بود ، فولاد هم تو گرمای این جمعیت آب می شد، تو هر قدمی که بر میداشتی با دقتی بدیع یا خنده دار یا نکته دار رو به رو میشدی، از اینکه از خواب غفلت بیدار شده بودی خوشحال بودی و جز حمد خوندن زیر لب کاری از دستت بر نمی یومد.

.

  • علی رسولان

بی شخصیتی به نام فر 2 ، 30 پور

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۲ ب.ظ

تذکر نوشت:

متن غیر رنگی و مشکی پایین، مربوط می شود به فضایی که درون آن متن آمده است! که می خوانیدُ متوجه می شوید! ماجرا از چه قرار بوده است، مختصرن بگویم که مربوط می شود به برنامه قرعه کشی جام جهانی سال نود و دو! اما دلیل دوباره به اشتراک گذاشتنش بر می گردد به  بازخوردهایِ اجتماعی خبر مزحکِ مصاحبه ی فردوسی پور با ظریفِ! قبل خوندن متن دو تا سوالِ خیلی مهمِ که باید بهش توجه بشه!

اول اینکه فردوسی پور چه ربطی به سیاست داره؟ که جوابش مشخصِ هیچ ربطی نداره و اصولا به عنوان یه مجری نباید هم داشته باشه! خودشم میگه ندارم و اینجوری گفته که این مصاحبه یه مصاحبه ی  ورزشی بوده که سوال دوم پیش میاد و اونم اینه که ظریف چه ربطی به ورزش داره؟ و جوابش اینه که هیچ ربطی به ورزش نداره ظریف! چون کابینه ی هر دولتی وزیر ورزش داره ! کابینه ی دولت تدبیر و امید هم از این مورد مستثنا نیست! اسم وزیر ورزش و جوانان هم محمود گودرزیِ! ظریف نیست! شاید ظریف باشه ها ولی ظریف نیست!

نکته ی اخلاقی ای که از این دوتا سوال می گیریم اینه که هم فردوسی پور پاشو از گلیمش درازتر کرده و رفته سراغ ظریف برای مصاحبه و هم ظریف خیلی اشتباه نموده که درخواست مصاحبه رو قبول کرده! واقعن شأن وزیر امور خارجه این کشور اینقد پایین که میره میشینه رو به روی یه مجری ورزشی ،و مصاحبه می کنه! سوال اینجاست آیا شبکه خبر، نگاه یک، گفت و گوی ویژه خبری، و سایر برنامه های سیاسی تلویزیون، هویج هستند که ظریف رفته با نود مصاحبه نموده است؟ من اگه جای مجری های خبری و سیاسی تلویزیون بودم یه حال اساسی به فردوسی پور و ظریف بابت این بی احترامیشون می دادم!

پول بیت المال رو اینجوری میریزن تو جوب ها! با رفتارها، نظرات و امیال شخصی! تازه این یه گوشه ی کوچیکشه! به نظر من فردوسی کار درستی کرد که عذرخواهی کرد اما نه به خاطر پخش نشدن این مصاحبه که یه اقدام مسئولانه از طرف رئیس صدا وسیما بود بلکه به خاطر تلف کردن وقت و انرژی کلی دست اندرکار و پول بیت المال! به امید روزی که یاد بگیریم پول بیت المال نریزیم تو جوب!

+این متن تو زمان خودش خیلی طرفدار داشت! بحث عریض و طویلی هم در موردش شد! یادش به خیر! نشون به این نشون که این بنده خدا تو افسران به اشتراک گذاشتش هیچ اسمی هم از من نبرده!دستشم درد نکنه  لینک

و اما آن متن دوسال پیش نوشته شده:

بدون اینکه بدونم امروز قرعه کشی مسابقات جام جهانی فوتبال باشه ، همین جور که پای تلویزیون نشسته بودم و از اونجایی که نمی دونم چه گناهی کرده بودم دیدن این برنامه قسمتم شد ، البته فوتبال بدون حاشیه هاش و آدم های بدش مثل فردوسی پور مشکلی نداره ، این آدم ها هستن که خوبی ها رو با رفتار زننده ، مسخره و هوچی گرانه اشون زشت می کنن

الان نمی خوام درباره فوتبال و فوتبالیست ها! صحبت کنم از یه چیزی حرصم گرفته اونقدی که بدون در نظر گرفتن مطلب قبلی بلاگم که زمان زیادی از به اشتراک گذاشتنش نمی گذره و خیلی برام مهم بود گذشتم تا این رو بنویسم و بگم خیلی کشور عقب افتاده ، رسانه ی مسخره ، بدون مدیریت و داغونی داریم اونقد که یه مجری زپرتی و دوزاری حکم خدا رو در حد یه منشور داخلی صدا و سیما پایین میاره و فک میکنه دنیا به اندازه دلقک بازی هاش جلوی دوربین کوچیک!

آخه آدم ! مدعی فرهنگ! اون خانوم مجری که دوستان زحمت کشیدن و بالاخره نذاشتن مردم از فیض جمالشون محروم بشن و نشونش دادن ، اگه منشور جلوش رو نمی گرفت شما پخشش می کردی ؟ یعنی TV ما اینقد مسخره است که یه دوزاری مث شما باید مجری باشه و با نیشخند های خودجوش دین و اعتقاد مردم رو زیر سوال ببره؟ 

مشکل اینجاست که آقایون نشستن و دین رو تقسیم بندی کردن ، انگاری که نگاه کردن به اون خانوم مجری واسه امثال ایشون حلالِ و واسه بیننده ها حروم شده! جناب صدر و حاجی رضایی و مهدوی کیا و نکونام و برو بچز پشت صحنه ببین مشکل نداره اما مردم ببینن اَخ

بنده خدا جناب مدیر برنامه! ال سی دی برنامه شما از دوربین صدا و سیما فاصله داره و از این ور واضح دیده نمیشه! به این آقایون که نزدیک هست ، نیست ! نگو این دوستان واسه اینکه به اطلاعات روز فوتبالی دست پیدا کنن مجبور هستن با این مدل از تصاویر و برنامه ها عجین بشن و دلیل و بهانه ات بشه واسه  به سخره کشیدن اعتقادات مردم

احساس بدی بهم دست داد از این راحت بودن فردوسی پور با مردم ! "بذارید راحت بگیم خب چون پوشش مجری برنامه قرعه کشی با منشور سیما منافات داره تصاویر رو قطع می کنیم " این یعنی چی ؟

باربط :

به شماها هم میگن مجری  و کارشناس و بازیکن آخه! یعنی تو همه کشورهای جهان همه چیز رو روال هست و همه بازی های تدارکاتی و خیلی عالی و بازیکن ها همه بی دغدغه میرن تو زمین؟ یعنی سنگال همه چی داشت که تو جام جهانی شگفتی ساز شد؟ وقتی شما از الان اینجوری صحبت می کنید انتظار رفتن به مرحله بعد هم دارید جناب کاپیتان! عقده ای های بازی کردن کنار مسی با مسخره کردن دفاع تیم ملی درباره چطوری مهار کردنش اونم تو پخش زنده! برای همتون متأسفم ! یکی ندونه فکر می کنه همه ی ایرانی ها مث این دوستان بی شخصیت هستن بدون ذره ای از اعتماد به نفس! می دونم دیگه آخر بازی با آرژانتین حتمن سر اینکه کی اول پیراهن مسی رو بگیره دعوا می کنن! متأسفم برای این تشخص وجودی فوتبال ایران با کلی دوزاری و بدردنخور مثل فر۲، ۳۰ پور!

کارا نوشت :

شاخص تو هستی

برای وابسته های پیشینی اسمت

بی شخصیت

وابسته ی توست

برداشتنش دست من نیست

+مرتبط دانلود کنید

این بازخوردها نشون میده حساسیت من بی جا نبود

حق داشتم هنوز برنامه تموم نشده

شروع به نوشتن این مطلب کنم

  • علی رسولان