اول که یه خدا قوت بگیم به خانومای خونه ، و البته تر به آقایون خونه " مخصوصن اونایی که در طول سال اصنِ اصن کار نمی کنن ولی این آخر سالی مجبور میشن دست به کار شن و باحال یا بی حال همه کاری و همکاری بِنُمایند در امر شریف گردگیری "
خب همشم که گردگیری نیست ، اصولن خونه تکونی یه بخشش گردگیری ، یه بخش بزرگتر و اصلی ترش که خیلی خانوما نسبت بهش علاقه مند هستن تغییر دکوراسیون همراه با خرید کلی چیز میز تزئیناتی ریز و درشت هستش ، یه جورایی قدیمی ها به بیرون پرت میشن و جدیدی ها اذن ورود پیدا می کنن " بماند که یه سری ها میان همین قدیمی های پرت شده بیرون رو ور میدارن به عنوان جدیدی های خونه اشون مورد استفاده قرار میدن ، واقعن اینجور صحنه ها رو دیدن بسی مایه ی افسوس ، خدا نصیبتون نکنه والا ، تازه اشم میگما میشه واسه این قضیه هم یه چیزی تو مایه های دیوار مهربانی درست کنن اینجوری خیلی بهتر میشد والاتر "
اصولن اینکه آدم دود داشته باشه که نو شه خیلی خوبه ، اصن ثوابم داره ، منتهی این وسط به فکر دیگران بودن هم ثوابش دوچندان که چ عرض کنم صد چندان می باشد شدید.
اینجور مواقع ها ، همیشه آقایون مخالف هستن بسیار ، البته اگه خودشون هر سال ماشینشون رو عوض کنن اصن ناراحتی ندارن ها ، خیلی هم مشتاق هستن و خیلی هم همه چیز رله ، دقیقن همین جاست که دعوای زن و شوهری شروع میشه و آقای همساده و خانومش همزمان با هم این جمله رو میگن: زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند
پرده ی دیگه ی خونه تکونی ، تعمیرات ، نصب پرده ، لوستر جدید خریده شده ، اون ماشین ظرفشوئیه ، لباسش ، هودش ، یا مثلن هر وسیله ی دیگه ای می باشد آیا! همه ی اینا هم نیازمند حضور یک شخص ثالث می باشد ، حتی دست به آچارترین مرد خونه که هم باشی باز باید این شخص ثالثه بیاد که یه وقت گارانتیش نابود نشه " بماند که اصن گارانتی پاسخگو هَ یا نَ ، بازم کاچی بِهَ هیچی " اینجوریا میشه که شخص ثالث مذکور پاش به خونه تکونی وا میشه و اون اتفاقی که میفته اینه ، آقای شخص ثالث ما که اصولن تمام فعالیت هاش خم و راست شدنیه ، یه تی شرت کوتاه پوچیده با یه شلوار جین ، که تا اینجاش مشکلی نیست ها یعنی مشکل هست ولی اصل مشکل نیست ، یکی از عوارض مشکل هستش ، اصل مشکل اون شورت گل گلی یا طرح پرچم یا هریاچی دیگه ای هستش که از زیر شلوار میزنه بیرون تازه اشم خط فلانشم با کلی پشم و پیل پیداست والا با این نصابیّتشون!
یکی نیست بگه خب نصابِ ... ، تو که میدونی هی باس دولا راس شی ، این دیگه چ مدل لباس پوشیدنه ، خب لباس کار " از این آبی یه سره ها هست ، دوبنده هم داره ، میدونین که کدومو میگم " نمی پوشی ، لااقل یه لباس درست حسابی بپوش یه همیچن وعضیت افسناکی نمایان نشه لفطن، زشته خب زن و بچه مردم چ گناهی کردن آخه ، قربونش برم با این وضعیت کسب و کار که همه هم درگیرن ، نمی تونن همه اش خونه باشن ، مسهولین که به فکرمون نیستن خودمون به فکر خودمون باشیم خواهشن ، نباشیم آیا ، اگه قرار هست نباشیم بگین ما هم در جریان باشیم
در آخر هم مچددن سپاسات کثیرات از همه ی شما که تو این یه سال همراهی کردین ، بودین ،خوندین ، نظر دادین ، میدونین که اصولن من فقط اونایی که نظرشون رو می نویسن دوست میدارم ، با بقیه زیاد حال نمی کنم اصن ، امیدوارم سال خوپی پیش رو داشته باشن ، پر از لحظه های ناب و سرشار از سرخوشی و دوست داشتنی هایِ متفاوت و دلچسب.
پ ن:
فک کنم این آخرین متن سال ۹۵ باشه
سال ۹۶ هم دامنه ir. رو تمدید نمی کنم ، نمی دونم چ اتفاقی میفته
اگه ترکید و blog.ir رو بهم نداد دیگه فقط تو اینستام می نویسم
بیشتر از همیشه می خوری ، در حد انفجار ، همون یه بشقابی هم که هر شب برمیدااشتی که مثلن کمک می کنی رو هم برنمیداری ، برخلاف هر شب نوشابه گازدار می خوری که حرصت بیاد پایین ، حتی بدتر از همه میشینیو برنامه ی مزخرف خندوانه ای که ازش بدت میاد رو نگاه می کنی ، تو راه اومدن خونه رو هم که نگو اصن ، در رو می کوبی ، صندلی رو پرت می کنی یه طرف ، تازه کتابتم که از دستت افتاده تو خیابون رو اصن خوشت نمیاد خم شی ور داری ، تنها شانسی که آورده اینه که کپی شناسنامه ات لای کتاب هستش وگرنه مطمئنم که راحت از کنار این کتاب میگذشتی
و همه ی اینا برمی گرده به عصبانی بودنت ، حرصت در اومده ، از خودت ، از کارات ، حرف زدنات ، اعتماد کردنات ، و خیلی چیزای دیگه ، کاش می شد رفت و برنگشت
یکی از دوستام گفت تازه یه نکته ای رو ننوشتی ، گفتم چی ، گفت ببین الان دیه هر نفر ۲۰۰ میلیونه خب ، حداقل سود بانکی رو هم حساب کنی که ده درصدِ ، سود ماهیانه اش میشه یه چیزی حدودای یک میلیون هفتصد ، خب با این وضع اگه کسی درآمدش کمتر از این رقم باشه اصن زنده بودنش توجیه اقتصادی نداره
اینجا بود که من تازه درک کردم چرا بعضیا در عرصه ی اقتصادی اینقد فعال هستن ، بندگان خدا نه که طمع کار باشن یا مثلن دنیاطلب باشن ها ، نه ، اینا فقط می خوان صرفه ی اقتصادی خودشون رو به منصه ی ظهور برسون که به اون توجیه هِ دست پیدا کنن والا با این حساب کتابامون
پ.ن
حالا شما که درآمدت کمه نری خودتو بکشی ها ، باجه! دخمل پسملای خوبی باشین، oO
امروز داشتم با یکی از همکارا صحبت می کردم ، یهو برگشت گفت ، فلانی این وامایی که گرفتم اگه بمیرم بیمه میده دیگه ، نه ؟
گفتم بعله ، نگران نباش تو بمیر ، بیمه کار خودش رو بلده ، تازه بیمه ی عمر و حوادثم هستی ، قشنگ یه دویست تومنی دست خانواده اتو می گیره ، بعدش خندیدمُ گفتم ، توجه کردی مرده ات بیشتر به دردت خانواده ات می خوره ، خندیدُ گفت راست میگی ها برم بمیرم!
اینجای قضیه بود که من یه نگاه به خودم انداختم ، یه نگاه به ایجون انداختم ، یه نگاه به آسمون ، یه نگاه به زمین ، بعد خیلی آروم مث این مظلوما هستن خیلی بی سر و صدا تو افق محو شدم ...
حالا تو افق محو شدن یه طرف ، فکر کردن به اینکه چقد اوضاع اقتصادی ریخته به هم یه طرف دیگه ، تازه دیدم داشت حساب کتاب می کرد ، گفتم این چیه دیگه ، گفت اسنپ تاکسی ، گفتم واقعن ؟ گفت آلی! " یعنی جا داشت با مخ میرفتم تو تیفال " بعد هی میگن بُلُو متاهل شو " اینم متاهلامون ، والا با این سبک زندگیشون "
ولی خارج از شوخی ، متعهدِها ، وگرنه من یکی که اصن حوصله اینجور کار کردن رو ندارم ، همون از گشنگی همه با هم بمیریم بسی بهتر است ، تازه بیمه هم هست ازمون حمایت می کنه ، تازه اشم اگه زدُ یکی این وسط زنده موند دیگه خوشان خوشانش میشه دیگه ، اتفاقن خیلی هم خوبه حداقل یکی طعم زندگی رو می چشه این وسط
البته به شرطی که نامردی نکنه ، چهل نشده ، سال تموم نشده دستشو بندازه تو دست یکی دیگه ، انصافش اینه که تو شرایط این مدلی حداقل ۲۰% مبلغ رو خرج خود میّت کنن بلکه اون بنده خدا هم اون دنیا به حوری ای چیزی برسه
اینجوری همه چیز به صورت کاملن #برد_برد به خیری و خوشی به سرانجام میرسه ، نه مث برجام برد ، برد باشه ، یه طرف ببرهُ یه طرف واسه نگاه کنه
پ.ن
اصن چرا سیاسی شد یهو آیا ؟