علی رسولان

  • ۰۰/۰۶/۲۰
    مه
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خستگی» ثبت شده است

رهایی ۲

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۱۷ ب.ظ

رهایی! رهایی توان زیستنِ، توان نفس کشیدن! نفس کشیدن ، آرامش می خواد ، آرامش که نداشته باشی نمی تونی نفس بکشی ، نفس نکشیدن تهِ زندگیِ!

رسیدن به ته زندگی، یه اتفاق عجیب و غریب نیست که مثلن خاص یه فرد یا گروه خاصی باشه! ته زندگی می تونه تو فردای شما ، یا نه همین چند دقیقه بعدتون باشه! البته رسیدن به این مقصد پر گیر و دار عقبه ی پرتلاطمی داره ، که روی سخنم و بحثم اصن بهش نیست الان

منتهی خسته شدن از در و دیوار شهر تا در و دیوار خونه! تا فراز و نشیب های معنوی و مادی! تا خیلی تاهای دیگه عوامل رسیدن به ته زندگی هستن! ـ این قسمتش رو چون حوصله نوشتن ندارم و خوب توضیح ندادم تا تجربه نکرده باشین شاید متوجه نشین چی میگم ـ شایدم بشین ـ به هر حال هیچ چیزی مطلق نیست ـ


رهایی از این موقعیت اسفناکِ ته زندگی و برگشت به توان نفس کشیدن! نیاز به یک حب شدید داره! یه جور عشق! یه جور دلبستگی فراموش شده! یه چیزی یا کسی که با سایر موارد زندگی فرق ملموس داشته باشه! ـ این برای هر کسی می تونه یه چیزی باشه ـ و واقعن باید قدرت خارق العاده ای داشته باشه تا بتونه شما رو به رهایی برسونه! وگرنه تو موقعیت ته زندگی چیزی جز مرگ وجود نداره!

مرگم فقط مرگ ظاهری نیست ها! فقط قطع نفس! و ورود به قبر! نه! مرگ می تونه معنوی هم باشه! مرگ مادی هم می تونه باشه! ـ این مادی با اون مادی فرق داره منظور دغدغه های مادی هستش ـ

تو حالت مرگ نوع اول خود آدم یه جورایی راحت میشه و ناراحتیش می مونه برای دیگران ـ البته که اینجا هم به طور حقیقی خودِ خود آدم به طور غیر متشخصی به فنا میره و خیلی بدِ ولی خب راحتی هم داره به اون اعتباری که منقطع میشه از ناراحتی های موجود و ورود پیدا می کنی به ناراحتی های جدید ـ

و مرگ نوع دوم که مراتب سخت تر هستش و همه ی سختی شم رو دوش حاملشِ ـ حمل کننده اشِ ـ آدمُ می کشه اگه یه فکری به حالش نکنی!

دقیق اینجاست که اون عشقِ ، اون موجود خارق العادهِ راهگشای بن بست های فکری آدم میشه! همه باید تو انتخاب این گزینه ی رهایی بخش از بن بست های زنده گی دقت کنن! اونم دقتی به توان سه!

حب من برای رهایی از بالا وپایین های زنده گی! از وقتی که خودمُ شناختمُ به دور و برم با نگاه دقیق تری نگاه کردم ، همه جا و همیشه حتی تو بحرانی ترین اوقات فکری فلسفی م تا شکوایه های دنیایی م و روزمرگی هام، حسین علیه السلام بودهُ هستُ امیدوارم که باشه تا لحظه ی آخر موجودی اتم!

اصن اسمش روح نوازِ! آرامش بخشِ!

تنها آرزوی من برای شما و همه ی مردم جهان این هستش که هم چین محبوبی داشته باشن برای رهایی! از همه چیزُ!  همه کسُ! همه حالُ! همه ی همه های گیردار و رومخ!

  • علی رسولان

بی موالاتی

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

وقتی شاکله ی زندگی ات را بر محور بی توجهی بنیان نهاده باشی، دیگر چه فرقی می کند مطالعه کردنت سهل انگارانه باشدُ نتیجه اش بشود مجموعه ای از مفاهیمِ بدون فایده علمی و عملی یا زندگی ات باشد به طور کلی، آنطوری که همه چیز را روی فلان موضع دایورت کنی، آن موقع همه چیز را با یک دید سطحیِ سطحی می بینی ، همه چیز ساده است، همه چیز برایت مثل یک اسفنج است ، نرم است حتی اگر آهن باشد سخت باشد سنگ باشد.

همیشه حس می کنی با یک مجموعه ی آبی طرف هستی بدون آنکه متوجه باشی که اگر همه چیز هم آبی باشد خودت که خاکی هستی ، نیستی؟

بی موالاتی یعنی تفکر اسفنج دارِ غیرخاردارِ همه نرم بین! طعم این تفکر از نظر من انجیری است،  دانه دانه ی غیرقابل بخشش است، مخصوصن در مواجهه با سرسختی ها، فکر کن دقیقن هنگام رسیده شدن ، بی خیال از همه جا خودت را از شاخه ای که باید توجهت را به آن بیشتر کنی ، رها سازی  و با مخ به زمین برخورد کنی، بی موالاتی یعنی همین بی توجهی های شاخ دار. 

پ.ن

یکی سوال کرده بی مبالات یا بی موالات

لغتنامه ایش بی مبالاتِ ولی مردم هر دوش رو میگنُ می نویسن!

  • علی رسولان