تضاد لازم
فک کن صبح که از خواب پاشدی، همه ی مشکلاتت حل شده باشه! همه جنگ ها تموم شده باشه، همه ی اختلافا حل شده باشه. همه ی مریضی ها درمون شده باشه. از رنگی که بدت می یومد دیگه بدت نمیاد، از غذایی که متنفر بودی دیگه متنفر نیستی. حتی فکر کن با اونایی که حال نمی کردی هم داری حال می کنی.
فک کن صبح که پاشدی از خواب، تهران و گیلان، سرخس و طبس، قشم و فشم، هیچ فرقی با هم نداشته باشن، اصلا فک کن هر عکسی که می بینی و هر حسی که داری همه اش شبیه هم باشه.
همه ی خواننده ها مثل هم بخونن، همه پرنده ها مثل هم راه برن، همه ی حیوانات یه شکل باشن، اصلا فک کن همه ی آدم روی زمین زیباترین و تو دل برو ترین قیافه رو داشته باشن! نه سپیدی باشه نه سیاهی، نه زردپوستی باشه نه سرخپوستی!
فک کن نه پیری باشه نه جوونی! نه زنی نه مردی! همه ی طراحی ها مثل هم باشن! اصلا فک کن فردا صبح همه ی آدمای روی زمین بخندن و شاد باشن! هیچ کس هیچ غم و غصه ای نداشته باشه!
همه ی آدم ها از یه متن و یه کتاب خوششون بیاد. همه یه فیلم رو نگاه کنن، همه یه جور لباس بپوشن و فکر کنن!
می دونین از من که بپرسن بگن با این اوضاع میونه ات چطوره، میگم بد!!! ، آره درسته که تو هم چین دنیایی هیچ گرسنه ای وجود نداره، هیچ جنگ زده و آواره ای وجود نداره، هیچ بی پناهی از سردی هوا نمی میره، و همه خوب و خوش و سرحال هستن، ولی من اصلا و هیچ مدلی نمی تونم با این دنیای کسالت آور کنار بیام. این دنیای یکنواخت و مزخرف و یه شکل.
به نظر من خدا به انسان وعده ی بهشت نداده، بلکه بهشت رو روزی که بهش قدرت اختیار و انتخاب رو داد و روزی که آدم رو فرستاد به این زمین پر تناقض و متضاد دقیقا بهشت رو بهش تقدیم کرد. بهشت درک لذت خوبی هاست به واسطه ی شناخت بدی ها!