علی رسولان

  • ۰۰/۰۶/۲۰
    مه
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۶۶/۰۲/۲۱
    i
  • ۹۴/۰۲/۱۲
    ۱۳
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

تلناگرام

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ

قدیما تا می گفتن تل! یاد یارُ، گیسویِ یارُ، خوشتیپ کردناش می افتادیم! گاهی اوقاتم وایمیسادیم جلوی این فروشگاه ها هُ ، یه دل سیر تلُ ، غیرتلِ دخترونه رو نگاه می کردیمُ ، بصرمونو به انواع و اقسام صُوریجات ممنوعه روشن می کردیم! " هی، چ دورانی داشتیم واسه خودمون، قدیما ما با چی ها خوش بودیمOo"

اینطوریا بود اون قدیما! البته گاهی اوقاتم که میگفتن تل سریع خودمونو جمع و جور می کردیم یا از حرکت وایمیسادیم که خدای نکرده این تلِ گرام، زیرپامون نباشه! بس که اینا نازکچی¹ بودنُ، زرتی میشکستن! حکایت این تل حکایت قشنگیِ، حداقل الان که بهش نگاه می کنیم قشنگِ، زمان خودشم بدیِّ زیادی نداشت، نازکچی بودن واسه همه بد نیست که، هست؟ بالاخره اقتضای بعضی ها اینِ که نازکچی باشن! مثِ خانوم یا آقایِ ...

اما حکایت تل جدید جدید، که بر خلاف اسمش هیچم گرام نیست، حکایت درب و داغونیِ که اصن درباره اش حرف نزنیم بهتره! فقط یه جمله ی کوتاه بگم که اون تل قدیمی گرام نبود ولی در طول زمان تلگرام شد، اما این یکی تلگرامِ، در طول زمان که بخوره تو سرش، همین الانش تلناگرام! " البته ما هم مث همه ی مجری ها و نامجری ها و همه ی کارشناسان و ناکارشناسان tv در پس هر نقدی می گوییم: درست است که این ناگرام معایبی دارد لکن محاسنی نیز دارد که باید فرهنگ سازی² شود در راستای استفاده ی بهینه از آن!

+به نظر من که تلگرام عمرش رو کرد ، بعد عمری که از ما گرفت، حالا هم میره همون جایی که بقیه هایِ قبل از اون رفتن! چن وقت دیگه هلو³ که بیاد دیگه کسی اسمی هم از این ناگرام نمیاره! میگن هلو مث هلو میره تو گلو! فقط مواظب باشید نپره تو گلو که خفه بشین ها! باشَد؟ چون هیچ فرقی نمی کنه تلناگرام باشه یا هلوی مجازی، این بی ثباتی و تغییرات زود هنگامُ ، بحث هایِ الکیُ، پیام های خنده دارُ، گریه دارُ، سیاسیُ، اجتماعیُ، فرهنگیُ، کلن کلی هویجوریات مستدامی که میاد واسه آدم توسط این ناگرام ها ، بسیار حالت مزخرف و وقت هدر بده هیست!

من یکی که از این زودی جات متنی، صوتی تصویری اصلن خوشم نمیاد! این بیان جان با همین دامنه ی blog.ir برای من بسیار دلچسب تر از هر جای دیگه ایِ تو این مجازآباد حقیقیِ.

نظر شخصی:

تا آدم از جو اینجور چیزا در بیاد

تو بی هوایی جو نابود شده رفته!

۱.کاملن اصفهانی است، یادگار جمالی که الان اهواز

۲.عادت سازی جهت فرهنگ سوزی

۳.پیام رسان Peach

نظرات (۳۰)

تلگرام :|


هیچی بلاگ نمی شه ...

پاسخ:
هیچی مسملن بلاگ نمیشه!
why :| ?
وَ سلـــام

وَ سیب

وَ بالاتر از این دو سینِ دوست داشتنی

" سعادتتان "

بلاگِ خوبی دارید ؛ خانه ی خوبی برای نوشتنی جاتْ
مستدام نگاره هاتان

و امّا تِلِگرااام

که تلگرافی بیش نیست و همان طور که دل را به دل لوله کشی ست . تِل را به تِلْ کانال کشی .
مَجازها هیچ وقت به ذائقه ی من خوش نیامده اند .

این جا که گفته اید " این بیان جان با همین دامنه ی blog.ir برای من بسیار دلچسب تر از هر جای دیگه ایِ تو این مجازآباد حقیقی"
این جا را می شد کاش بُلد کرد .
حرفِ حق بود .


پاسخ:
سلام
ممنون از لطفتون
نگاهتون زیباست که قشنگی ها رو درک می کنه
منم کلن نوشتن رو کاغذ رو ترجیح میدم حیف که دیگه انگار دوره ی کاغذ و قلم مرده!
سپاس
خوب بود...

بشتر از هدف متن، متن منو به یاد صحبت های محاوره ای قبل تر ها برد...
یادش بخیر...!


اما متن و هدف متن
موافقم
ولی به نظرم کم کم خودش رو توی زندگی اکثر آدما جا کرده
به طوری جدا کردن این تل گرام یا هر کدوم دیگه از این زَهره ماری ها رو از خودشون محال میدونن
یعنی شده جزء لاینفک زندگی شون...


با صحبت های مردی به نام شقایق
و پاسخ های شما
کاملا موافقم...
پاسخ:
قبل ترها یعنی کی؟
زندگی هستند فقط باید مراقبشون بود، یعنی غرقشون نشد، حالا اولش جوگیری هستی ایراد نداره ولی حداقل وقتی فهمیدی خودتو پیدا کنی این خوب است
خدا رو شکر که موافقید
  • باران نم نم...
  • نبوده و نیست که شوخیه...
    ان شاءالله که نقدپذیر باشید...
    پاسخ:
    شما آزادید هر جور راحتید تصور کنید!
    هستم! نیاز به ان شا الله ماشاالله نیست!!! " البته که من هم آزادی خط اول رو دارم" و " اینجاست که همیشه مشخص نمیشه کی راست میگه و کی غیرراست" و " حق با کیِ و با کی نیست! "
  • باران نم نم...
  • ما قبلا ده باری رفتیم و برگشتیم طول آبشار رو...پیشنهادمون برای شما فقط یک بار گذر بود...
    اصلا انتقاد پذیر نیستید ها...
    حتما باید همیشه ازتون تعریف کنن؟!!!
    پاسخ:
    به گذشته رجوع کنید! مخالف حرفتون ثابت میشه!
    اونجایی که ببینم حرفِ حساب، چرا قبول نکنم! و این کار رو کردم!
    بابت اون ده بار گذشتن خیلی خوشحالم
    هرگز اینطور نبوده و نیست و نخواهد بود
  • مردی بنام شقایق
  • سلام

    بله

    همین بیان از همشون بهتره

    فرقش مثه خوندن مجله های زرد با خوندن یه کتاب عمیقه
    تو اولی فقط یه سری تیترهای جذاب فاقد هیچ فایده ای
    دومی زندگی کردن تو یه عالم دیگه و کلی لذت و افزایش دانش و معرفت و بینش و...


    وبلاگ ها توان فکر میدن

    ولی این نرم افزارا صرفا وقت گیرن هر چند ما ازشون استفاده خیلی خوبی داریم میکنیم با عضویت تو کانال هایی که مد نظرمونه و مطالعه های کوتاه مدت تو مترو و ماشین و ...

    یاعلی
    پاسخ:
    سلام  به شما
    دست بیان ممنون بابت این همه تفاوتی که ایجاد کرده
    کانال به شرطی که تعداد مطالبش از یه دونه در روز بیشتر نشه خوبِ! وگرنه که سرسام آورِ " البته این نظرِ منِ"
  • باران نم نم...
  • عادت دارم همیشه قبل از سوزن زدن به دیگران یه جوالدوز به خودم زدم...
    ما دیگه وصل شدیم به گروه لنگان خرک خوبش به مقصد رسان ها...
    نبایدم من باب خط اول نظری داشته باشید خب...
    پاسخ:
    اونوقت پیه کدوم آبشاری که ده برابر بزرگتر از نیاگاراست رو به تنتون مالیدین؟
    همین اطمینان از وصل شدن هاست که کار دست آدم میده
    صحبت در این باب ظرفیت می خواد که به نظرم بعضی ها...
    اعتصاب بصورت ترک گروه بود!
    البته آن چنان هم دوست نداشتم، گاهی وقت ها حوصله آدم که سر می رود الکی به این و آن پیام می دهد، منم بعضی وقت ها به بچا پیام میدادم
    (یک بار در دفتر مدرسه به مدیر گفتم باید برم اون ته پیش بچامون بشینم! گفت مگه بچه هم داری تو :) )
    پاسخ:
    اینکه دیگه اسمش اعتصاب نیست! خودکشیِ!
    حوصله ی آدم سر میره! بله ، اون موقع خوبِ ، منتهی بدیش واسه اون موقعیِ که یکی دیگه حوصله اش سر رفته ، تو هم داری یه کاری انجام میدی! حالا تو این موقعیت چ می کنی؟
    دقیقن این موقعیت رو شرح بده! تو دفتر مدرسه! مدیر! ته! " یعنی رفتی بودی رایزنی کنی واسه نشستن تو ته کلاس! یا تو دفتر مدیر بری ته بشینی؟ Oo
    اصولن همیشه کامنتا رو آن لاین می خونم ولی واسه جواب دادنش یه کم زمان می بره! چون فرصت کافی ندارم :(

    نمیدونم این جمله را کدوم حکیم فرزانه ای گفتن که ما هم در نظر دادن به ایشون تأسی کردیم!

    بعدشم چیه؟ چرا گارد گرفتی؟ حرف حساب خودت چیه؟ والا ... مظلوم گیر آورده


    پاسخ:
    اوه! چ دقتی!
    اگه اشتباه نکنم حکیم رسولان گفتن!*
    البته ایشون واقعن گرفتار هستن، شکل کار نمیان که! در ضمن شما هم سعی کنید کارهای خوبشون رو یاد بگیرین!
    بعدشم من بفهمم شما کی هستین اونوقت من می دونمُ شماها! بعدترش شانس آوردم که مظلومید اگه ظالم بودید چی کار می کردین هان؟ حرف حساب من همون دیر نوشتن نظرتون همین وگرنه حرف دیگه ای نیست بار آخرت باشه دیر کامنت میذاری بهله! به روز باش حتی به زور!

    البته این به زور شدن نقض این جمله ام « به روز شدن به زور نمی شود » نیست ها! من جهته تفاوت دارن باهم!

    *رسولان، علی،مطلب: پیله وار، انتشارات بیان،تهران، ۲۷ دی ۹۴، ۱۶:۲۲ .
    مگه زوریِ؟ :)

    پاسخ:
    دیدم شدت نگرانیت بالاست ، گفتم بپرسم چرا دیر احوال پرسی کردی! فکر کردم غش کردی ، یا رفتی تو کما! اینقدر دیر ابراز نگرانی کردی! وگرنه که زوری نه هست!
    حالا حرفت حسابت چیه؟
    می خواستم اعتصاب کنم بدلیل عدم حضور شما در گروه مذکور اما نکردم!
    و
    یاد آن بعضی شب ها بخیر!
    پاسخ:
    واقعن میگی به خیر، چ جالب که دوست داشتی
    من که اصولن حس می کنم اعصابش رو ندارم!

    اعتصاب می کردی خب! حالا سنخ اعتصابت چطوری بود؟ غذا؟ یا سکوت؟ اون موقع اطلاع رسانی هم می نمودی دیگه هان؟
    در مورد چنین نقش بدیعی برای فروید باهاتون مخالفم. (البته شما فلسفه خوندین من در فلسفه بی سوادم در روانشناسی نیز اما کمی تاریخ خوندن دوست دارم)
    این که غربی ها مثل ما نبودند و خیلی می دیدند. رجاعتون می دم به بخش اخلاق در کتاب‌های ولتر و عصر روشنگری از مجموعه تاریخ تمدن ویل دورانت، (کلیییی قبل از مرحوم فروید) همچنین به لذات فلسفه اش. اصلا این ها به کنار دم دست ترش وضعیت پوششی خانم ها در کتاب بینوایان خودمون و اعترافات روسو....
    من دوست دارم جهان سومی باشم. چیز بدی نیست حالا شما دوست ندارید اسم این شرایط را بگذارید جهان اولی :دی
    پاسخ:
    اینکه گفتم غربی ها مثل ما بودن زیاد بیراهه نگفتم، ناظر به همون زمان تک همسری پسندی که بینشون عرف بوده و الان هم معروف هست! عصر روشنگری هم شروع مبنایی قضیه بود! از یه تاریخی به بعد این شکل مرسوم با همین مفهوم رایج بود! البته رو زمان مناقشه نمی کنم چون عصر روشنگری هم که بگیریم زمان زیادی نمی گذره " البته نظر شخصی ام اینِ که خیلی کمتر از صد سال هست که این سبک غیر ندیدبدیدی حتی تو غربش رواج پیدا کرده"  ، حداقل نسبت به اون تصورات شاعرانه گیسوی یار توسط قدیمی هامون، که نسبت تاریخی شون با هم خیلی زیادِ
    من تقریبی تو ذهنمه ها ولی به نظرم تو همین دوره اتفاقن فضای شعری ایران کلن عوض شده بود، رفته بود سمت حال و هوای محتشمانه
    بله اصن دوست ندارم، جهان اولی هم دوست ندارم! همه آدمیم دیگه ، و اقتضای هر کشوری سبک خاص خودشِ ، اتفاقن این تقسیم بندی ها باعث شده مفاهیم مثل سخاوت ، قناعت ، بخشش ، مهربانی رنگ ببازه! وقتی جای برتر بودن رو درآمد سرانه و امید به زندگی ، خیلی ملاک های دنیایی دیگه بگیره ، اونوقت همین شکلی میشه دنیا! همه دنبال منافع خودشون هستن!
    اگه به هر کشوری هویت فردی بدیم، اونوقتِ که می بینیم اتفاقن آمریکا که ادعای جهان اولیش دقیقن میشه مصداق بارزی برای خانوم و آقای تناردیه! که باعث تنفر آدمیِ
  • باران نم نم...
  • در مورد سایر مدلهای چرخش چشم ،خودتون اعترافاتی در متن فوق داشتید که من دیگه لزومی به بیان مجددش نمی بینم...
    ذهن همه ی آدما نیاز به آبیاری داره...شما یکم کویری شده ذهنتون ازین بابت آبشار نیاگارا رو پیشنهاد کردم...
    پاسخ:
    اونوقت احساس نمی کنید همچین پیشنهادی قبل از دادن به خود به دیگری ناشی از جهل مرکب باشه احیانن ؟
    در مورد خط اول هم نظری ندارم! هر جور راحتین
  • باران نم نم...
  • نکنه چشمای شما مصنوعی هستند که ثابتن...لازم به دیدن نیست...اکر نابینا نباشید چشماتون متحرک هستند دیگه...طبیعیه.
    خانوم یا آقای باران نم نم...یعنی چی؟!!!
    ذهنتون رو بسپارید به آبشار نیاگارا نیاز مبرمی به آبیاری داره...
    الله اعلم رو الله و اعلم بخونید...
    پاسخ:
     منظورتون این بود دیگه؟ مصنوعی طبیعی؟ بینا ، نابینا ؟
    گفتم یه وقت نگید چرا اشاره شده به هویتتون!
    سعی می کنم از تولید داخل استفاده کنم، آبشار نیاگارا واسه اهلش بمونه! ، " و همین توصیه رو به ذهن خودتونم دارین؟ "
    من که همین مدلی خوندم خواستم درستش رو بنویسم ، یه وقت سوتفاهم نشه واسه بقیه!
    داداش داغونیا!
    اعصاب این تل ناگرام رو نداری خب نداشته باش چرا چند روزه اون بالا چرخ و فلک میزنی؟ آقا نگران سلامتیت هستیم :)

    و اما فرمایش شما درسته!
    این ابداعات لغوی ت من رو کشته!

    اون سریال هم که آدم رو بهت زده میکنه! خیلی رو اعصابه
    پاسخ:
    اول که تو خجالت نمی کشی چند روزِ اینجا می پلکی بعد الان تازه یادت افتاده نظرتو بنویسی ؟ هان؟
    بعدشم اعصابم داغون نباشِ، چی کار کنم؟ این خودش یه رزومه ایِ!

    فرمایشات درستم مستدام! باد! آمین!
    خدا رو شکر بهتر! این نقطه گذاشتن شما ما رو هم چنین!

    خوشم میاد از سریالش! جنگندگیشون رو دوست دارم! کلن سریال فعالیِ ، هر چند به دیالوگ هاش خیلی آب بستن، گفت و گوهایِ دو نفره بیش از حد طولانیِ توش! درستِ مطالب خوبی میگه ولی رو مخِ ،از قدیم گفتن کم گوی و گزیده گوی چون در
  • علی رسولان
  • هنوز در حد شایعه است ولی اگه همه ی خانوما مث " اختر*" آیین بچه آوری رو رعایت می کردن و مث مامان طاهره* آیین بچه داری رو چاشنیِ الگو قرار میدادن ، دیگه ما اصن اصن مشکل نداشتیم باور کنید!

    *اخترِ پشت بام تهران رو میگم زن اول ابد و زن دوم غیاث رو میگم.
    *مامان بزرگ مادریِ غیاث!
    پاسخ:
    تو کار نداری میشینی سریال می بینی
    خجالت بکش!
  • مــ. مشرقی
  • منظورم اینه که نگاه من مافیایی نیست.
    این موضوع که اونا اول زمینه شو ایجاد میکنن و بعد واردش میکنن واقعیته.
    پاسخ:
    آهان
    خب اینکه زمینه اش رو می چنین میشه مافیایی دیگه! مخصوصن اگه معتقد باشین زمینه چینی اشون برای هدایت ماست! و نگاهتون این مدلی نباشه که این شکل فناوری برخاسته از فضای عمومی غربِ که صرفن وارد جهان های درحال توسعه* میشه، بدون اینکه به مرحله ی لازم برسن

    *البته من این تقسیم بندی ها رو قبول ندارم ، صرفن جهت جا افتادن منظور به کار رفت
  • پلک شیشه ای
  • فضای آرام و قابل تامل بلاگ ها با آن هجمه اطلاعاتی و هورت کشیدن زمان بی این که به نظرت بیاد قابل مقایسه نیستند. اینجا میشه برنامه ریزی کرد و نوشت. یه خونه آروم با همسایه های تقریبا ثابت که هر دفعه بدون ترس از اینکه کسی الان داره اطلاعاتت رو چک می کنه و داری کمک می کنی به قدرت های جهانی با خیال آسوده تری می نویسی و میان خانه های. مجازی همسای هات رفت و آمد می کنی. ارتباط میان تل دخترانه و تل ناگرام هم جالب بود. گاهی هم چیزی پیش می آید که مجبور به ماندن در آن فضای ناگرام می شوی، بایک هدف گرام.
    پاسخ:
    وصف بسیار جالبی بود
    همین متن هم آرامش خاصی داشت!
    کلن ثبات امر پسندیده ای هستش! اینکه گاهی برگردی ببینی چی کار کردی، چی شده، چی نوشتی، کیا بودن، کیا رفتن، کیا هنوز هستن! نه که شب بخوابی صبح پاشی ببینی همه چیز کن فیکون شده
    متاسفانه کلن جبر زندگی حاکم بر اختیار آدمی شده بسیار!
  • مــ. مشرقی
  • نه مافیایی نمیبینم. اخه واقعیته! اونا خیلی بیشتر ازاین کار میکنن که ما فکرشو میکنیم.
    اینجا هم ایده ها وقتی سرکوب میشه و حمایت نمیشه دیگه کم کم عقب میکشن دیگه.
    پاسخ:
    یعنی مافیایی واقعیت؟ چی واقعیتِ دقیقن آیا؟ به خاطر اون نه و واقعیت می گیم هاف متوجه نشدم دقیقن چی شد
    اینجا کلن تو این زمینه داغونِ
    سلام مجدد
    همین طور که آی جان بزرگوار هم فرمودن منظورم بیان متن بود
    و اما سوال دوم: منم همین رو گفتم دیگه " گاهی همین بیان"؛ یعنی شدت اتلاف وقت در بیان به مراتب کمتر از جاهای دیگه اس و همین مسئله دوست داشتنی ترش می کنه.

    یاعلی
    پاسخ:
    سلام به شما مجددتر با تشدید اضافی!
    اگه اینطوریِ که بی نهایت سپاسات، " استکیر خوشحالی مضاعف"
    خدا امواتشون رو ببخشِ بیامرزه! این یعنی الان ما به توافق رسیدم!
  • مــ. مشرقی
  • سلام.
    نمیخوام شعار بدم ولی من هم اصلا این چیزا رو دوست نمیدارم:( ولی بازم یه چیزاییی نمیذاره نداشته باشم شون.
    که البته من فقط و فقط همین تل ناگرام رو دارم!

    کدوم فرهنگ سازی؟ اونایی که این برنامه ها رو میسازن از خیلی وقت قبل برای جامعه نیازش رو ایجاد میکننن و وقتی میاد اینطور همه گیر میشه... و مردم هم حس میکنن چقدر جای این برنامه ی فلان خالی بود! اون وقت تازه مسوولین بی مسولیتِ ما یادشون میفته و هی میگن فرهنگ سازی!

    (نمیدونم این چیه افتاده دهن همه و ت کم میارن میگن فرهنگ سازی، مگه ساختمونه؟ )

    هرکاری هم کنن نمتونن به هدف شون برسن مگر درباره یه عده کم و با اراده.
    چون فرهنگش و طرز استفاده ش رو از خیلی وقت قبل اونایی که برنامه رو میسازن، ساختن.

    پاسخ:
    سلام به شما
    شعار هم بدین خوبِ " البته از نظر من " کلن شعار ظهور شعور هر آدمیِ،
    بله از دست همین یه چیزایی!
    در باب فرهنگ سازی من ارجاع دادم به پایین خب و باهاتون کاملن موافقم! اصولن من اینقد نگاهِ مافیایی به قضیه ندارم! آدم ها تو هر شرایطی سعی می کنن نیازهاشون رو برطرف کنن! اینکه ما همیشه شکست خورده ی این بازی هستیم یکیش برمی گرده به اینکه اگه یه نفری تو ایران یه نوآوری ای رو بخواد به مقام عمل برسونه اینقد میزنن تو سرش که بنده خدا میره میشینه تو خونه اش، تازه انگ احمق بودن هم بهش میزنن! و این موضوع اشکال دوم رو به وجود میاره که اونم افتادن تو مسیر تقلید! صرفن هر چی تولید میشه یه گام عقب! همه اش تقلید و کپیِ! نو نیست! همین بیان خودمون رو ببینین کاراش تقلید یه سری رفتاراش خوبه ولی تقلید! همین حالت دنبال کنندگانی که جدیدن گذاشته ، مطمئن باشدی اگه اونوری ها درست نمی کردن اینا صد سال دیگه هم به ذهنشون نمی رسید واسه همینِ که عقبیم همیشه، فکر نیست، ایده نیست!

    بله همین طورِ
    این جمله «قدیما تا می گفتن تل! یاد یارُ، گیسویِ یارُ، خوشتیپ کردناش می افتادیم!

    ©® علی رسولان» را که خواندم فکر کردم ادامه مطلب در باب این باشد که قبلنا برای مردان ما جهان سومی های شرقی امل ندید بدید! تمام لذت عاشقی این بوده که بنشینند «شانه زدن موهایش جلوی آینه و بافته زیر روسری را تخیل کنند. »پسرهای امروزی احتمالا به لطف همین اینترنت جات از این حال های خوش عاشقی و فکرهایش و «طلب» و «تخیل» ش محروم خواهند ماند ...
    دلم برایشان سوخت احتمالا !
    آدم جهان سومی امل ندید بدید باشد چیز بهتری ست!
    پاسخ:
    اول که کی گفته ما جهان سومی هستم! اصن این جهان چقد طول و عرض داره حالا واسش اول و دوم و سوم تعریف کردن!
    خودشون سومی هستن و درب و داغونن! خیلی هم خوبیم تو مواردهایی و خیلی هم بدیم تو مواردهایی!
    و اما بعد
    نگاهتون بسیار جالب بود! البته این ندید بدیدی که اون قدیما بوده تو همه ی کشورهای دنیا ساری و جاری بود، تا اینکه فروید آمد و کلی نظر داد و یه حال " البته اگه بشه اسمش رو حال گذاشت" به جوونا و مردم هم عصرش داد!
    و البته الان دودش داره میره تو چشم مردم جهان!
    حالا اینایی که دیدن چ گلی به سر دنیا زدن هی می گید ندید بدید! می دونم نگاهتون مثبت بوده ها و بار معنایی منفی اش تو ذوق میزنه، اگه از کلمات مثبت استفاده می کردین برای نگاه مثبتتون اینجوری نمی شد!
    اتفاقا خیلی ها حوصله ی این پیام های دراز و طولانی را ندارند و همین طور فیلم و کلیپ و این مسخره بازی ها؛ اما همین ها زندگی عده ای شده است و پدر شان را در آورده است
    یاد sms بخیر، کم حجم و مقوی!
    پاسخ:
    مث خود من!
    تو اون گروهِ بود ، من همیشه از گزینه ی clear history استفاده می کردم ، البته این قاعده مختص این گروه نبودها فقط! یه قاعده ی کلیِ بود، باز اون گروهَ رو بعضی اوقات می خوندم حوصله داشتم! " تا حالا اینقد صادقانه اعتراف نکرده بودم :) "
    اول که پیامک نه اونی که نوشتی، بعدشم خدا بیامرزدش! اصن ازش خوشم نمی یومد بعضی شب ها خیلی گرون پای آدم در میومد!
  • باران نم نم...
  • ماشاءالله از بچگی چشمتون بچرخ بوده هاااااا...
    الان دیگه چی شده چشمه الله و اعلم...
    در مورد مجازآبادی ها هم باید بگم همگی سروته یک کرباس به تن دارند...
    ولی من با اینستا بسیار بسیار قرابت و نزدیکی دارم درحال حاضر...
    پاسخ:
    الان کجا می چرخه؟ شما دیدین چرخیدن هاش رو؟
    الله و اعلم نیست که! الله اعلم هستش! خانوم یا آقای باران نم نم!
    مراقب این قرابت باشین یه وقت ختم به خیر نشه!
    بیان بلاگ دات آی آر :))
    نه شوخی کردم معلوم دیگه بیان متن (نوشته شما)

    منم از کل فضای مجازی فقط همین بلاگ میام و اینجا وقت تلف کردن خیلی کمه چون فقط اونایی میان که اولا حوصله و دوما مهارت نوشتن و خوندن متن دارن و همونطور که گفتین خیلیها حوصله خوندن متنارو ندارن و دنبال عکسن
    آدم هایی مث من میان که مهارت نوشتن ندارن ولی مهارت و حوصله ی خوندن متنای خوبو دارن
    پاسخ:
    لطف دارین
    منم دوست دارم فقط اینجا بیام، حیف که زیاد وقت ندارم! حوصله هم که چی بگم این وقت نداشتن همه برنامه آدم رو میریزه به هم، کارهای عقب افتاده ی زندگی که دیگه هیچی، اصن سیستم عصبی رو میریزه به هم!
    خیلی خوبِ این روحیه ی خوندن و نوشتنتون هم خوب
    منظور کدوم سوالا؟
    پاسخ:
    همونایی که از خانوم سا پرسیدم
    به جواب کامنتشون نگاه کنید
    وای چه خوب نوشتین :) یعنی با سما بانو موافقم

    تلِ گرام،زودی جات و... خوشم اومد :)
    پاسخ:
    وای ممنون :)
    حالا که موافقین پس می تونین به سوالایی که نوشتم پاسخ بدین!

    خوش آمدی جاتِ تون افزون Oo :)
    سلام علیکم
    البته که بعد از پلاس و کمی هم اینستاگرام، دیگر دم به تله هیچ شبکه اجتماعی ندادم. کاربری های آن دو تا را هم حذف کردم و خلاص!
    ترجیح می دهم زندگی حقیقی داشته باشم تا مجازی...
    در جامعه واقعی زندگی کنم... همین!
    پاسخ:
    اینستاگرام که خیلی خوبِ
    انصافن یکی از فضاهایی که حرفی برای گفتن داره همین اینستاگرام ولی اونجا یه ایراد داره که پایه اش بر اساس عکسِ، نه متن
    عمومن کسی متن ها رو نمی خونه به عکس ها توجه می کنن بیشتر!
    این ترجیح شما ترجیح منم هست منتهی گریز ندارم ازش!
    طعم زندگی حقیقی چطوریاس؟ هواش خوبِ؟
    و سلام به شما بیشترتر
  • صحبت جانانه
  • منم بلاگو دوست دارم
    پاسخ:
    خوش به حال بلاگ!
    سلام
    بیان حقیقتی تلخ به زبان ساده
    اصلا باید از هر چی که باعث اتلاف وقت میشه دوری کرد حتی گاهی از همین بیان

    یاعلی
    پاسخ:
    سلام به شما
    بیان متن منظورِ یا بیان بلاگ دات آی آر؟
    قبول دارم که هر دوتاش به ی نگاهی تلف کردنِ که بعضی اوقاتم قبول ندارم البته این تلف کردن رو! ولی تو تلف کردن ها هم تشکیک هست اینجا شدت تلف کردن خیلی کمتر قبول دارین؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی